چرا باید اسراییل را تحریم کرد؟
مصاحبه مارک لوین با لیزا تراکی | جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل» (BDS) را میتوان به منزله مبارزهای علیه استعمار، اشغالگری و آپارتاید اسراییلی ارزیابی کرد. این جنبش درواقع یک راهبرد حقمحور است که تا زمانی که اسراییل حق سلبناشدنی مردم فلسطین در تعیین سرنوشت خود را به رسمیت نشناسد و از الزامات حقوق بینالملل پیروی نکند، همچنان ادامه خواهد داشت.
مارک لوین: جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل» چیست و چه نسبتی با جنبش تحریم فرهنگی و آکادمیک اسراییل دارد؟ اهداف و روشهای این دوجنبش، طی سالیان گذشته، چگونه رشد کرده و تحول یافتهاند؟
لیزا تراکی: جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل» (BDS) را میتوان به منزله مبارزهای علیه استعمار، اشغالگری و آپارتاید اسراییلی ارزیابی کرد. این جنبش درواقع یک راهبرد حقمحور است که تا زمانی که اسراییل حق سلبناشدنی مردم فلسطین در تعیین سرنوشت خود را به رسمیت نشناسد و از الزامات حقوق بینالملل پیروی نکند، همچنان ادامه خواهد داشت. در همین چارچوب، تحریم فرهنگی و آکادمیک اسراییل نیز توانسته است از زمان آغاز به کار «کارزار فلسطینی تحریم آکادمیک و فرهنگی اسراییل» (PACBI) در سال ۲۰۰۴، قدرت و نفوذ قابلملاحظهای به دست آورد. اهداف این فراخوان، درست همانند دیگر فراخوان جامعه مدنی فلسطین برای تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل که در سال ۲۰۰۵ صادر شد تا به امروز ثابت و یکدست باقی مانده است: پایاندادن به استعمار سرزمینهای فلسطینی اشغالشده در ۱۹۶۷؛ تضمین برابری تام شهروندان فلسطینی در اسراییل و خاتمهدادن به نظام تبعیض نژادی و احقاق حقوق پناهندگان فلسطینی برای بازگشت به خانه و مایملک خود، چنانکه در قطعنامه۱۹۴ مجمععمومی سازمانملل متحد به صراحت قید شده است.
منطق جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل» نیز متداوم بوده است. منطق اصلی این جنبش همانا منطق فشار است و نه دیپلماسی، اقناع یا گفتوگو. دیپلماسی بهمثابه راهبردی برای احقاق حقوق فلسطینیها، در عمل و بهدلیل حمایت و مصونیتی که از سوی قدرتهای هژمونیک جهانی و اقمار آنان نصیب اسراییل میشود، بیثمر بوده است. در مرتبه دوم، اقناع نیز منطقی ورشکسته نشان داده است؛ چراکه به نظر نمیرسد «آموزش» به اسراییلیها در باب دهشتهای ناشی از اشغالگری و اشکال دیگر ظلم و ستم، با هر ابعادی که داشته است، تغییری اساسی در وضعیت به وجود آورده باشد. منطق برقراری گفتوگو مابین فلسطینیها و اسراییلیها نیز که کماکان در میان لیبرالهای اسراییلی و نهادها و دولتهای غربی حامی مالی آنان از محبوبیت بالایی برخوردار است، به شکستی مصیبتبار انجامیده است. گفتوگو اغلب در چارچوب «طرفین ماجرا» تنظیم میشود؛ به این معنا که هریک از طرفین باید ضمن درک و فهم درد، رنج و تشویش دیگری، روایت او را نیز قبول و باور داشته باشد. بنابراین گفتوگو و مقتضیات آن، طرفین ماجرا را بهگونهای معرفی میکند که گویی هردو به یک اندازه مقصرند و آگاهانه از اذعان به وجود رابطه بنیادی استعمارگر-استعمارزده سر باز میزنند. گفتوگو موجد هیچگونه تغییری نیست، بلکه بیشتر موجب استحکام وضع موجود شده و در حقیقت از آنجایی که به اسراییلیها این احساس را میدهد که در عین بیعملی، در حال برداشتن قدمهایی جهت رفع منازعه هستند، عمدتا همراستای منافع طرف اسراییلی است. به اینترتیب، منطق تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل منطق فشار است و این فشار نیز روزبهروز شدت بیشتری یافته است. تحریم آکادمیک و فرهنگی اسراییل نیز که به رهبری فلسطینیها به راه افتاده است، تحریمی سازمانی است. به عبارت دیگر، محققان یا هنرمندان منفرد، آماج این تحریمها قرار نمیگیرند؛ رویهای که از بدو پیدایش جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی» پابرجا بوده است. با این حال، باید همینجا اعلام کنم تمامی دانشگاههای اسراییل و تقریبا تمام گستره نهادهای فرهنگی اسراییلی در سیاستها و خطمشیهای دولتی همدست بوده و از این رهگذر، اهدافی مشروع برای اعمال تحریمها هستند. البته که از زمان برپایی این جنبش تاکنون و با کسب تجربیات بیشتر در این زمینه، دستورالعملها و معیارهایی مبسوط و مفصل برای تحریم تدوین شده تا پاسخگوی درخواست راهنمایی از سوی آن گروه از دانشگاهیها و کارگزاران فرهنگی باشد که مایل به همراهی با فراخوان فلسطینیها بودهاند. این «کارزار فلسطینی، تحریم آکادمیک و فرهنگی اسراییل» است که بهخصوص تلاش زیادی صرف هدایت و راهنمایی فعالان همبستگی بینالمللی میکند. انسجام و هماهنگی موردنظر بهواسطه رعایت دستورالعملهای صادره از سوی این کمپین و در همیاری با دیگر ارکان جنبش فلسطینی «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل» محقق میشود. امروزه چهرههای سرشناس جهانی، از روشنفکران عرصه عمومی گرفته تا دانشگاهیها، نویسندگان، هنرمندان، موزیسینها و دیگر کارگزاران فرهنگی، همگی از فراخوان تحریم آکادمیک و فرهنگی حمایت کردهاند. در اینجا مجالی برای طرح اسامی بیشمار آنان وجود ندارد، اما خوانندگان علاقهمند میتوانند به وبسایت کارزار فلسطینی تحریم آکادمیک و فرهنگی اسراییل مراجعه کنند. افزون بر این، در اقصینقاط دنیا از جمله بریتانیا، ایالاتمتحده، فرانسه، پاکستان، لبنان، آلمان، نروژ، هندوستان، اسپانیا، آفریقایجنوبی، استرالیا و برخی دیگر از کشورها، کارزارهای متعددی بهمنظور تحریم فرهنگی و آکادمیک اسراییل برپا شده است. در این میان میتوان به «پلتفرم اروپایی برای تحریم آکادمیک و فرهنگی اسراییل» (EPACBI) اشاره داشت که یک نهاد هماهنگکننده تازهتاسیس و پرنفوذ در اروپاست. حمله مرگبار اسراییل به نوارغزه در زمستان ۲۰۰۹-۲۰۰۸ و قتل فعالان همبستگی ترک بر عرشه کشتی ماوی مرمره در ماه می۲۰۱۰، همچون عاملی شتابدهنده، به روند گسترش هرچه بیشتر فعالیتهای جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل» یاری رسانده است؛ کنشهایی اعم از لغو اجرای برنامههای هنری در اسراییل، اعتراض علیه اجراهای صورتگرفته از سوی نهادهای اسراییلی همدست دولت در خارج از کشور (از قبیل اعتراضات پیشین و کنونی پیرامون اجرای برنامه از سوی ارکستر فیلارمونیک اسراییل) و بسیاری اشکال خلاقانه و بدیعتر دیگر از اعتراض و تحریم علیه آن قسم پروژهها و نهادهای اسراییلی که در راستای کمپین تبلیغاتی «برند اسراییل» ایفای نقش میکنند.
مارک لوین: اسراییل اخیرا قانونی موسوم به «قانون ضدتحریم» را به تصویب رسانده که آندست شهروندان اسراییلی را که از هرگونه تحریمی حمایت کنند حتی اگر این تحریم محدود به محصولات تولیدشده در مناطق شهرکنشین باشد، در معرض دعوی حقوقی و جرایم چشمگیر نقدی قرار میدهد تا بلکه بهناچار از این سنخ فعالیتها دست بردارند. نظر شما درباره کلیت این گفتمان چیست، بالاخص این تفسیر رایج از سوی برخی مطبوعات منتقد اسراییلی که ادعا میکنند این قانون به زیان دموکراسی بوده و نشان از حرکت به سمت فاشیسم دارد؟
لیزا تراکی: جنبش فلسطینی «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل» پشتگرم به آن است که منطق متعلق به آن و مخصوصا تحریم از سوی بخشی از نیروهای چپ اسراییلی اتخاذ شده و طبعا حق را به جانب این استدلال خود میداند که فشار و نه اقناع، بهترین شیوه برای فهماندن ضرورت پایاندهی به نظام اشغالگری، استعمارگری و آپارتاید به اسراییلیهاست. با وجود این، باید به دستکم دوجنبه نگرانکننده از موج جدید فعالیتها پیرامون قانون ضدتحریم که بهتازگی در کنست، پارلمان اسراییل، مصوب شده است، اشاره کنم. اول آنکه تحریم مورد حمایت لیبرالها و چپگرایان اسراییلی در واقع تنها آندسته از نهادها و محصولاتی را هدف قرار میدهند که همچون مرکز دانشگاهی سامریه و مرکز فرهنگی آریل، از مستعمرهنشینهای اسراییلی در کرانهباختری برمیخیزند. آنان به اینترتیب در قبال همدستی تمامی نهادهای عمده اسراییلی- و در واقع بسیاری از صنایع، از جمله صنعت اسلحهسازی- در نگهداشت و مشروعیتبخشی به ساختارهای ستم و سرکوب سکوت پیشه میکنند. دوم آنکه این سنخ از تحریمها معمولا تحت لوای «نجات دموکراسی اسراییلی» قالببندی میشوند. در نتیجه، مجموعه این تحریمها گفتمان و پروژهای اسراییلمدار است که ملاک آن نه حقوق مصرح فلسطینیها در قوانین بینالملل و نه اقرار به این واقعیت است که تحریمها پاسخی به فراخوان فلسطینیها بوده است. یک مورد استثنای برجسته در این میان گروه اسراییلی «تحریم از درون» است که آشکارا، با تایید فراخوان فلسطینیها، «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل» را معیار اصلی دستورکار خود میداند؛ دستورکاری که زنجیرهای از فعالیتها مانند درخواست از هنرمندان و موزیسینها برای عدم اجرای برنامههای خود در خاک اسراییل، پشتیبانی از تحریم نظامی آن کشور، تبلیغ و ترویج کارزارهای گوناگون عدم سرمایهگذاری و بسیاری از فعالیتهای دیگری را دربرمیگیرد که نهادهای اسراییلی همدست با دولت را نشانه گرفتهاند. تعدادی از گروههای اسراییلی دیگر، همچون «ائتلاف زنان برای صلح» و «کمیته اسراییلی مقابله با تخریب خانهها» نیز علنا حمایت خود را از فراخوان فلسطینیها اعلام کردهاند.
مارک لوین: در حوزه ادبیات «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل»، همواره این نقد از جانب افرادی همچون خود من مطرح است که هر آنکس که خواستار پیوستن به این جنبش برای کمک به فلسطینیهاست، باید در قبال تمامی آن کشورهایی نیز که گرفتار اشغالگری یا ظلم و ستم گسترده سیستماتیک هستند، رویکردی مشابه اتخاذ کنند. استدلال این منتقدان چنان است که لزوم تفکر نظاممند صرفا یک ضرورت اخلاقی نیست، بلکه همچنین الزامی راهبردی است. اما در ملاقات اخیرمان در رامالله، پاسخ شما این بود که این راهبرد بسیار آرمانگرایانه است؛ چراکه فلسطینیها به اندازه کافی برای مشارکتدادن مردم در جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی» که در حال حاضر صرفا علیه اسراییل موضع گرفته است، به دردسر افتادهاند و بسط و گسترش این جنبش معقول و قابلدفاع نخواهد بود. آیا میتوانید توضیح دهید که جنبش مزبور چگونه میتواند بدون آنکه حتی در فکر پیوستن به سایر جنبشهایی باشد که کارزارهایی مشابه علیه ظلم و اشغالگری در پیش گرفتهاند، بیش از پیش موثر واقع شود؟
لیزا تراکی: آنچه مسلم است، جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی» متناسب با یک چارچوب مفهومی عمل میکند که شامل تجزیه و تحلیل روابط قدرت در سطح جهان و منطقه است. این جنبش مبتنی بر آن واقعیت است که تبانی قدرتهای عمده یا هژمونیک جهانی در بهاصطلاح «جامعه بینالملل» برای مصونیتبخشی به اسراییل مهمترین عاملی است که اسراییل را قادر میکند تا به نقض بیوقفه حقوق بینالملل ادامه دهد. قدرتهای هژمونیک نهتنها از اسراییل در برابر هرگونه بازخواستی محافظت میکنند، بلکه اغلب تا آنجا که لطمهای به منافعشان وارد نشود، چشم بر تخلفات فاحش متحدان خود نیز میبندند. بر این باورم که نیازی به تاکید بر عدم ثبات و سازگاری سیاستهای خارجی ایالاتمتحده و اروپا وجود ندارد. همانطور که میدانیم، تعداد فراوانی از رژیمهای سرکش هنوز که هنوز است بدون هیچگونه بازخواست یا سرزنش بینالمللی، به ستم و سرکوب شهروندان خود ادامه میدهند. با اینهمه، آنچه در اینجا حایزاهمیت است، ذکر این نکته است که هنگامی که مردمی ستمدیده عزم آن میکنند تا از جامعه جهانی برای دستیابی به آزادی و حق تعیین سرنوشت از طریق تحریمها و سایر مکانیسمهای فشار تقاضای کمک داشته باشند، یعنی درست همان رویهای که اکثریت قریببهاتفاق جامعه مدنی فلسطین در پیش گرفته است، احترام بیدرنگ و بلافصل به این درخواست معمولا پاسخ تمامی مردمانی است که وجدانی بیدار دارند. وضعیت در آفریقایجنوبی نیز بدون تردید به همین منوال بود. من گمان نمیکنم کسی جسارت آن را داشته باشد که ادعا کند وجود یک جنبش ضدامپریالیستی نیرومند در جریان مبارزات علیه آپارتاید در آفریقایجنوبی، پیششرط حمایت از تحریمهایی بود که خود مردم ستمدیده آفریقایجنوبی خواهان اعمال آنان بودند؛ یا بر این عقیده باشد که تحریم ایالاتمتحده، بریتانیا و چهبسا اسراییل تنها راهکار اصولی در آن برهه زمانی بود. چنین نگرشی میتوانست مبارزات را بهآسانی فلج کند.
اسراییل، همانطور که پیشتر اشاره داشتم، برخلاف بسیاری از دولتهای ستمگر دیگر، از پشتیبانی تاموتمام قدرتهای هژمونیک برخوردار است. از اینرو، در نبود هرگونه تکانه دیگری برای تغییر، بر نیروهای عدالتخواه لازم است تا به ندای فلسطینیها گوش فرادهند. اگر امروزه در چین یا مراکش نیز جنبشی مستحکم وجود داشت که مصرانه خواستار تحریم رژیمهای فعلی در آن کشورها بود، در آنصورت نیز مسلما پاسخگویی به فراخوان مردمی ستمدیده وظیفهای اخلاقی بود.
مارک لوین: به نظر میرسد شمار فزایندهای از یهودیان سرگردان و اسراییلی، دستکم در کلیات، از جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی» حمایت میکنند. این در حالی است که مابین تصور آنان از این جنبش و مفهوم بالفعل آن تفاوتی معنیدار وجود دارد. این پشتیبانی روزافزون چه تاثیری بر موفقیت جنبش خواهد گذاشت؟ آیا به نظر شما، جنبش در حال نفوذ هرچه بیشتر در جامعه اسراییلی است؟ و با در نظر داشتن روند روبهموفقیت جنبش، آیا در سالیان گذشته هیچگونه تغییری در شیوه برخورد اسراییل با اعتراضات غیرخشونتآمیز مشاهده کردهاید یا خیر؟
لیزا تراکی: نظراتی که قبلا پیرامون بایکوت مستعمرهنشینان در کرانه باختری از سوی اسراییلیها بیان داشتم، در پاسخ به این سوالات نیز به کمک ما میآیند. من بر این تصورم که بخش اعظم مردم اسراییل به هیچوجه متقاعد نشدهاند که «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی»
یک راهبرد نتیجهبخش برای تغییر بنیادین در وضع موجود است. این مهم ناشی از آن است که جامعه اسراییلی اساسا مشوق و انگیزهای برای تغییر وضع موجود ندارد. در این میان، تنها فشار است که میتواند در قالب اقدامات متنوع تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، بدنه سیاسی اسراییل را به حرکت وادارد. این درواقع همان منطقی است که جنبش در پیش گرفته است. در رابطه با نحوه برخورد با معترضان نیز بدیهی است که ارتش اسراییل برای مقابله با گسترش مداوم اعتراضات از سوی فلسطینیها و حامیان اسراییلی و بینالمللی آنان، درصدد بازنگری در تاکتیکهای میدانی خود هستند. اعمال زور و خشونت برای دهههای متمادی مولفهای ثابت در ترفندهای جنگی اسراییل بوده و پدیدهای نوظهور نیست. پاسخ ارتش اسراییل به انتفاضه اول به مثابه یک صورتبندی نوعی از مقاومت و نافرمانی مدنی، درست همانند امروز خشونتآمیز و مرگبار بود. آنان از زبان زور و خشونت دست نخواهند کشید، زیرا گذشته از هرچیز، این منطق یک قدرت استعماری است.
مارک لوین: آیا میتوانید منظور بنیادگذاران جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی» را از نهادها، هنرمندان یا دانشگاهیهایی که «در خدمت برند اسراییل» هستند کمی بیشتر برایمان روشن سازید؟ «برند اسراییل» چیست و در خدمت منافع چه کسانی است؟
لیزا تراکی: «برند اسراییل» کارزاری جهانی است که در سال ۲۰۰۵ و توسط برخی آژانسهای اسراییلی و گروههای عمده بینالمللی هوادار آن کشور که بیشتر در ایالات متحده فعالیت داشتند، آغاز به کار کرد. این کارزار تلاشی پراکنده و ناهمگون برای ترسیم و ترویج سیمای اسراییل بهعنوان کشوری عادی است که پذیرای توریسم بوده و جولانگاه فرهنگ جوانان، هنرهای زیبا، ورزش و باقی فعالیتهای «متعارف» و «متمدنانه» است. بنگاههای روابطعمومی، در این بین، نقشی مهم در ساختن استادانه برند اسراییلی بر عهده داشتهاند. به علاوه، کنسولگریها و سفارتخانههای اسراییل نیز، در کنار سازمانهای یهودی و صهیونیستی همچون بنیاد «هیلل» در ایالاتمتحده، فعالانه دستاندرکار ترویج هنر، پیشرفتهای علمی و سایر «دستاورد»های اسراییلی در خارج از آن کشور هستند. این نوگرایی، گوناگونی و سرزندگی جامعه اسراییلی است که در فعالیتهای تبلیغاتی «برند اسراییل» مورد تاکید قرار میگیرد. در اینجا باید اضافه کنم که نویسنده اسراییلی، اسحاق لائور، در مقالهای که در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد، از شواهدی مبنی بر پشتیبانی مالی رسمی اسراییل، از آن قسم فعالیتهایی پرده برداشت که به کمپین «برند اسراییل» یاری میرسانند. او فاش کرد که هر هنرمند یا کارگزار فرهنگی اسراییلی که بهمنظور عرضه و نمایش آثار خود در خارج از آن کشور، حمایت مالی وزارت امور خارجه را میپذیرد، ملزم به امضای قراردادی است که مطابق آن «متعهد میشود تا با رفتاری صادقانه، مسوولانه و خستگیناپذیر، عالیترین سطح از خدمات حرفهای را برای وزارتخانه فراهم آورد». خدمتگزار به این نکته آگاه است که هدف از تمامی خدمات مطالبهشده، ترویج منافع سیاسی اسراییل از رهگذر فرهنگ و هنر و از جمله مشارکت در خلق تصویری مثبت از آن کشور است. به اینترتیب معلوم میشود در پرتو انعکاس رسانهای نامطلوب اسراییل طی سالیان گذشته، دولت آن کشور لازم دیده است تا از آگاهی تمامی هنرمندان و باقی کارگزاران فرهنگی اسراییل نسبت به انتظارات و توقعاتی که پیامد پذیرش کمکهای مالی دولتی برای تورهای خارجی آنان است، اطمینان حاصل کند. آنان با تمامی ویژگیهای منحصربهفرد و حتی هنجارشکنانه خود، باید از قرار معلوم «سفیران فرهنگی» اسراییل باشند. این تا حد زیادی به آن معناست که آنان باید در نقش توجیهکننده سیاستها و اقدامات ستمگرانه اسراییل ظاهر شوند.
مارک لوین: آیا تجربیات به دستآمده از آنچه موسوم به بهارعربی بود یا سایر جنبشهای تودهای علیه ظلم و ستم در یکی،دوسال گذشته میتواند جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی» و بهطور کلی، مقاومت فلسطینیها را تحتالشعاع قرار داده و بعضا به آن یاری رساند؟ به بیان دیگر، آیا رخدادهای سالهای گذشته امیدوارکننده بوده یا وضعیت فلسطین که در آنواحد هم یک وضعیت استعماری و هم تقلایی داخلی برای دستیابی به دموکراسی در هردو جامعه فلسطینی و اسراییلی است، به آن میزان متفاوت است که دیگر بسیجهای تودهای در واقع نمیتوانند منشأ کمکی فراتر از الهامبخشی به فلسطینیها باشند؟
لیزا تراکی: بدونشک، آن روحیه انقلابی که جهان عرب را به جوشوخروش واداشته است، به مساله فلسطین فوریتی بیش از پیش خواهد بخشید. این امر چه در کشورهایی که فرآیند تحول انقلابی را آغاز کرده و چه در آندست از همتایانشان که تازه شاهد پدیدارشدن مبارزات آزادیطلبانه و دموکراسیخواهانه هستند، صادق است. در صورت برگزاری انتخابات پارلمانی آزاد و دستکارینشده در مصر، تونس یا سایر کشورهای عربی، پارلمانهای جدید این کشورها موظفند تا از آن پس و برخلاف وضعیت حاکمه کنونی، به دیدگاههای مردم خود حساس بوده و احترام بگذارند. همه میدانند مساله فلسطین متضمن عدم پذیرش و طرد همهجانبه اسراییل و نقش مخرب آن در منطقه است. البته ممکن است نیروهای ضدانقلابی درصدد برآیند تا با احساسات مردمی مقابله کنند که به نوبه خود منازعاتی بیوقفه و درگیریهایی مستمر به دنبال خواهد داشت؛ اما اکنون که روحیه انقلابی، تخیل مردم عرب را به تسخیر خود درآورده است، سیاست دولتهای عرب نیز به ناچار به سیاق گذشته استمرار نخواهد یافت.
مارک لوین: به نظر شما، خیزش ناگهانی جنبش اعتراضی اسراییل با محوریت «عدالت اجتماعی» چه تاثیری بر جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی» و در ابعادی گستردهتر، بر مقاومت مردم فلسطین علیه اشغالگران خواهد داشت؟ آیا فلسطینیها مجال آن را مییابند تا در گفتمان اعتراضی داخل اسراییل مداخلهای معنادار داشته و با شکلدهی دوباره، آن را به اهدافی فراگیرتر معطوف کنند؟ و اگر چنین است، نقش جنبش «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی اسراییل» در این میان چه خواهد بود؟
لیزا تراکی: از همه شواهد پیداست که جنبش اعتراضی اسراییل هیچگونه دغدغهای نسبت به برپایی عدالت برای فلسطینیها، خواه به منزله شهروندان آن کشور یا بهعنوان مردمی تحت اشغال ندارد. جنبش فلسطینی «تحریم سیاسی، اقتصادی، اخلاقی» نیز سر آن ندارد تا به این امید واهی که عموم اسراییلیها را قانع کرده یا به حس عدالتخواهی آنان متوسل شود، آنان را مستقیما خطاب قرار دهد چرا که این رویکرد در منطق جنبش نمیگنجد. برقراری این ارتباط و اثرگذاری بر عموم مردم اسراییل بسته به تمایل و همت نیروهای سیاسی اسراییلی است. ما امید داریم تا اسراییلیهای هوادار جنبش، هرچقدر هم که اندک باشند، در آینده پیگیر این مساله بوده و تحولی در بطن جامعه اسراییل به وجود آورند.