از زورو تا زامبی: ظهور و سقوط جنبشِ وامهای خوداشتغالی
جنبشِ مدرنِ اعتباراتِخُرد درواقع بر سوءتفاهمی بنیادین بنا شد. مبنای ادعاهای شوقانگیزِ دکتر محمد یونس، اقتصاددان بنگلادشی، فرضیاتی دور از دسترس و غلط بود. این فرض غلط این بود که افراد کمبضاعت، به ویژه زنان، میتوانند به راحتی یک بنگاهِ خردِ غیررسمی ایجاد کنند تا بدین طریق اقلام ساده یا خدمات را به دیگر افراد کمبضاعت در همان جامعه بفروشند. عقیدۀ راسخ یونس این بود که مادامی که به افراد فقیر کمک میکنیم که تا چیزی تولید کنند، آنها به راحتی میتوانند آن را بفروشند.
سی سال پیش، جامعۀ توسعۀ بینالمللی تبوتاب بسیار بالایی داشت. ظاهراً راه حل بینقصی برای مسئلۀ فقر در کشورهای درحالتوسعه پیدا شده بود که بازار هم بر آن مهر تأیید میزد؛ اعتباراتِخُرد، که آن را با نام سرمایهگزاریخُرد نیز میشناسند. داستان از این قرار است که اعتباراتِخُرد شامل وامهای خُردی میشد که به افراد کمبضاعت اعطا میشد. این وامها شرایطی را برای این افراد فراهم میکرد تا بتوانند با پذیرش ریسکهای کم طیفی از بنگاههای بسیار سادۀ خوداشتغالی را ایجاد کنند که برای آنها درآمدزایی داشته باشد.
دکتر محمد یونس، اقتصاددان بنگلادشی که تحصیلات خود را در آمریکا گذرانده کسی است که هدایت این مفهوم را در دست دارد. او بعداً به همین خاطر برندۀ جایزۀ صلح نوبل شد. یونس، اعتباراتِخُرد را همچون نوشدارویی برای بیماریهای توسعه توصیف کرد. یونس اظهار کرد که اعتباراتِخُرد با اشتغالزایی، بالابردن درآمدها و همچنین با واردکردنِ برخی گروهها به عرصۀ فعالیت اقتصادی که پیشتر از این عرصه کنارگذاشته شده بودند (به ویژه زنها)، توسعه نیافتگی و فقر را ریشهکن خواهد کرد.
هدف ستودنی و قابل تحسین او، با به زانو درآوردن کاپیتالیسم در برابر فقرا محقق میشد.
یونس با تأمین بودجۀ قابل توجهی از آژانسهای همیاری و دستگیری و همچنین بنیادهای خصوصی در آمریکا، توانست بانک خود را که «بانکی برای فقرا» بود تأسیس کند؛ بانک مشهوری که آن را با نام «گرامین بانک» میشناختند.
تولد صدها نمونۀ مشابهِ بانک گرامین
گرامین بانک خیلی زود جایگاه یک الگوی موسسۀ اعتباری برای کاهش فقر را پیدا کرد. در آن زمان بود که نمونههای مشابه گرامین بانک که مؤسسات تأمین مالی بین المللی در کشورهای درحال توسعه بودند، به گرامین بانک پیوستند. یونس عملاً باعث متولد شدن جنبش جهانیِ اعتباراتِخُرد شده بود.
جای تعجب نیست که برای بانک جهانی با گرایشات نیولیبرالی و همچنین «نمایندگی ایالات متحده آمریکا برای توسعه بینالمللی»، مسئلۀ ایدئولوژیک اعتباراتِخُرد جذاب و قانعکننده بود. این مؤسسات، حمایت از خوداتکایی، کارآفرینی مستقل، و نیروهای بازار به عنوان تنها راهی که فقرا میتوانند از فقر نجات یابند، اعتباراتِخُرد را شدت بخشیدند.
کمک این مؤسسات باعث شد که جنبش اعتباراتِخُرد، که بنا بود نیروی کاهندۀ فقر با توان بخشی به خوداتکایی و کارآفرینی مستقل باشد، به وضعیتی معجزهگونه ارتقا یابد. افراد کمبضاعت و فقیر، برای نجات از فقر دیگر به مداخلۀ دولتی و دیگر اَشکال «توانایی جمعی» همچون اتحادیههای تجاری، مالکیت عمومی و قوانین و مقررات قوی نیاز نداشتند.
اعتباراتِخُرد اساساً به مدلی از تجارت خصوصی توسعه پیدا کرد که سودمحوری جزو شاخصههای آن بود. در واقع اعتباراتِخُرد تبدیل به تجارت شد، تجارتی که از هدف اجتماعی مهمی در جامعه الهام گرفته بود: کاهش فقر. هنگامی که این تغییر مهم تثبیت شد، صنعت اعتباراتِخُرد خیلی سریع مسیر گسترش و رونق را پیمود
تنها غلبه بر یک مانع دیگر باقی مانده بود تا اعتباراتِخُرد به پیروزی کامل برسد. یکی از جنبههای اصلی برنامۀ کاریِ نئولیبرال تاکید بر این لزوم و نیاز است که تمام نهادها در جامعه باید از لحاظ مالی خودکفا بوده و همچنین سودمحور باشند. کلماتی مانند یارانه و سرمایهگزاری عمومی کلمات بدی محسوب میشدند.
صنعت اعتباراتِخُرد، آن هم به سبک گرامین بانک که به شدت بر پایۀ یارانه بود، مسلماً نمیتوانست تحت پارادایم نئولیبرالیِ «خودکفایی» باقی بماند. بانک جهانی و «نمایندگی ایالات متحده آمریکا برای توسعه بینالمللی» اعتباراتِخُرد را به سمتی هدایت کردند که در نتیجۀ آن، اعتباراتِخُرد جنبۀ تجاری پیدا کرد، به بخش خصوصی واگذار و همچنین لیبرالیزه شد.
اعتباراتِخُرد اساساً به مدلی از تجارت خصوصی توسعه پیدا کرد که سودمحوری جزو شاخصههای آن بود. در واقع اعتباراتِخُرد تبدیل به تجارت شد، تجارتی که از هدف اجتماعی مهمی در جامعه الهام گرفته بود: کاهش فقر. هنگامی که این تغییر مهم تثبیت شد، صنعت اعتباراتِخُرد خیلی سریع مسیر گسترش و رونق را پیمود.
تا اواسط دهۀ ۲۰۰۰، این مدل را به عنوان موثرترین مدلِ مبارزه با فقر و همچنین کارآمدترین مدل توسعۀ «ازپایین به بالا» توصیف میکردند؛ مدلی که در تمام دورانها نظیر نداشته است. با حمایت هر دو طیف سیاسی راست و چپ در سازمان ملل، این سازمان موافقت کرد تا سال ۲۰۰۵ را نامزد سال جهانی اعتباراتِخُرد اعلام کند.
و آن زمان بود که رفته رفته همه چیز سمت و سوی غلط گرفت.
بنیانهایی به سستیِ شن
مشروعیت مدل اعتباراتِخُرد خیلی زود از بین رفت و در این روند یک عامل نقش کاتالیزور را داشت که همگان بر تاثیرگذاری آن توافق داشتند. این عامل تسریع بخش، عرضۀ اولیۀ سهام بانک کومپارتاموس، در سال ۲۰۰۷ بود؛ بزرگترین بانک اعطاکننده اعتباراتِخُرد در مکزیک. این اتفاق موضوعی هولناک و تکاندهنده را آشکار کرد: سودجویی خیرهکنندۀ مدیران ارشد و سرمایه گذاران خارجی، در حالی که هیچ گواهی وجود نداشت که نشان دهد فقر در میان مشتریان کمبضاعت این بانک کاهش یافته است.
کاشف به عمل آمد که این رسوایی تنها نوک کوه یخ بوده است. خیلی زود معلوم شد که عدهای کارآفرین اجتماعیِ حریص، بانکهای خصوصی سلطهجو و سرمایهگذاران یکدنده، در مدل خردهاعتبارات زمام امور را به دست گرفتهاند.
در آن زمان که راه برای ارزیابیهای واقعاً معقول از مدل اعتباراتِخُرد هموار شد، خیلی زود درستیِ توجیه این مفهوم که مبتنی بر کوهی از اسناد بود، به چالش کشیده شد. خیلی زود مشخص شد که اعتباراتِخُرد مسئلهای اساساً معیوب و ناقص است.
اسناد و مدارک چنان ضعیف و متزلزل بودکه مطالعۀای بزرگ دربارۀ این مسئله صورت گرفت. هزینۀ این پژوهش را دولت انگلستان تأمین کرده بود. این مطالعه چنین نتیجهگیری کرده بود که کلِ جنبش اعتباراتِخُرد عملاً بر «بنیاینهایی به سستیِ شن» بنا شده بود.
حتی بدتر، بخشهای مخرب این «گذار از رونق به ورشکستگی» در کشورها و مناطقی شیوع پیدا کرد که در آنها خردهاعتبارات به جِرم بحرانی (آمادۀ انفجار) رسیده بود. مشروعیتِ مدلِ اعتباراتِخُرد به عنوان ابزاری برای کاهش فقر، عملاً از بین رفت.
در طی سی و اندی سال، مفهوم اعتباراتِخُرد که روزگاری آن را با زورو، قهرمان مکزیکی و دوست فقرا، یکی میدانستند به جایی رسیده است که عموماً به آن «سیاست زامبی» میگویند. به بیان دیگر، یک ایدۀ مرده و پوسیده که با این حال، همواره از قبر برمیخیزد تا تلو تلو خوران خود را به روستایی برساند و مردم محلی را بترساند.
اعتباراتِخُرد چطور کارش به اینجا کشید؟
جنبشِ مدرنِ اعتباراتِخُرد درواقع بر سوءتفاهمی بنیادین بنا شد. مبنای ادعاهای شوقانگیزِ یونس فرضیاتی دور از دسترس و غلط بود. این فرض غلط این بود که افراد کمبضاعت، به ویژه زنان، میتوانند به راحتی یک بنگاهِ خردِ غیررسمی ایجاد کنند تا بدین طریق اقلام ساده یا خدمات را به دیگر افراد کمبضاعت در همان جامعه بفروشند.
عقیدۀ راسخ یونس این بود که مادامی که به افراد فقیر کمک میکنیم که تا چیزی تولید کنند، آنها به راحتی میتوانند آن را بفروشند. او این مطلب را در آن سخن معروفش این چنین عنوان میکند که:
«برنامه اعتباری به روش گرامین بانک، راه را برای خوداشتغالی نامحدود هموار میکند، و عملاً این کار را چه در مورد گروهی از فقرا در بحبوحه ثروت و رفاه و یا در وضعیت فقرِ گسترده میتواند انجام دهد.»
مشکل کشورهای در حال توسعه تأمین اقلام سادهای نیست که فقرا برای زنده ماندن به آنها احتیاج دارند. در عوض مشکل این کشورها فقدان مطلق تقاضای محلی، یا قدرت خریدی است که درواقع برای خرید اقلام مورد نیاز –از جمله غذا- و خدمات لازم است
یونس راجع به این مسئله دچار اشتباه بزرگی شده بود. او در حقیقت قربانی توهمی در تاریخ اقتصاد شده بود که مدتها پیش نادرستیاش اثبات شده بود؛ چیزی که به «قوانین سِی (Say’s Laws)» مشهور بود. این همان ایدۀ نادرستی است که میگوید «عرضه، تقاضای مختص به خودش را به وجود میآورد».
همانطور که آلیس آمسدِن، اقتصاددان سیاسیِ فقید تشریح میکند، مشکل کشورهای در حال توسعه تأمین اقلام سادهای نیست که فقرا برای زنده ماندن به آنها احتیاج دارند. در عوض مشکل این کشورها فقدان مطلق تقاضای محلی، یا قدرت خریدی است که درواقع برای خرید اقلام مورد نیاز –از جمله غذا- و خدمات لازم است.
حتی در فقیرترینِ جوامع هم همواره به قدر کافی خردهفروشیهایی وجود دارند که افراد کمبضاعت بتوانند با دسترسی به آنها چیزهایی که برای زنده ماندن احتیاج دارند را تهیه کنند. اما فقط در صورتی که منابع مالی کافی برای انجام این کار را در اختیار داشته باشند. بنابراین، مشکل، فقدان تأمین و عرضه نیست، که اعتباراتِخُرد به راحتی بتواند آن را حل کند، بلکه مشکل، فقدان تقاضایی است که در اثر درآمد پایینِ افراد کمبضاعت پدید آمده است. این مسئله پاسخی فراگیرتر از اعتباراتِخُرد میطلبد.
نشانۀ دیگری که بر شکست اعتباراتِخُرد دلالت دارد این است که افراد کمبضاعت دیگر از وامهای خرد برای سرمایهگذاری در بنگاههای درآمدزا استفاده نمیکنند. اکثر آنها دو مسئله را خیلی خوب میدانند: آنها یا برای ایجاد درآمد کافی برای بازپرداخت وامها دچار دردسر خواهند شد، یا بنگاه اقتصادی آنها خیلی زود با شکست مواجه خواهد شد. جای تعجب نیست که افراد زیادی به طور روزافزون از اعتباراتِخُرد صرفاً در جهت اطمینان خاطر از تأمین زندگیِ روزمرهشان استفاده میکنند.
امید است که آنها در نهایت وامها را بازپرداخت کنند. اما در عمل، آنها بیش از پیش خردهوامهای بزرگتر و بزرگتری میگیرند تا صرفاً زنده بمانند و گذران زندگی کنند، و در اغلب اوقات این وامها بیش از یک عدد است. در برخی موارد، آنها خردهوامهای جدید را صرفاً برای بازپرداخت اقساطِ وامهای قبلی میگیرند.
در نتیجه، بدهکاری شدید فردی در کشورهایِ در حال توسعه، که شمارشان هم در حال افزایش است، رفته رفته به سطوح تکاندهندهای رسیده است.
صنعت جهانیِ اعتباراتِخُرد برای انبوه مشتریانش به جز گرفتار کردن آنها در ورطۀ بدهیهای سنگین و فقرِ چاره ناپذیر، دستاوردی نداشته است. شاید این وضعیت، مقصود اصلی و ابتداییِ مروجین اعتباراتِخُرد نبوده باشد، اما به هر حال، این چیزی است که اتفاق افتاده است.