skip to Main Content
کشتار فلسطینیان راهی برای کنترل از طریق بدن
سیاست

کشتار فلسطینیان راهی برای کنترل از طریق بدن

اگر این تعبیر را بپذیریم که اسرائیل به یک ماشین آدم‌کشی بدل شده است، بیش از هر چیز خواهان تغییر کالبد زندگان به مردگان است. بدل‌شدن کالبد زنده به مرده در ماشین آدم‌کشی اسرائیل به حدی وسیع است که این روزها اصطلاح دیگری نیز بر زبان‌ها می‌آید: "نسل‌کشی".

“ماشین آدم‌کشی” تعبیری است که این روزها برای وصف اعمال وحشیانه‌ی رژیم آپارتایدی اسرائیل در رسانه‌های ملی و جهانی زیاد به کار برده می‌شود. با نگاهی به این تشبیه به سادگی می‌توان دریافت که اگر ماشینی برای آدم‌کشی وجود داشته باشد (که وجود دارد) و اگر تکنولوژی به آن سطحی رسیده باشد (که رسیده است) تا بتواند در یک ساعت همچون خط تولید یک کارخانه، از مواد اولیه‌ی “زندگان”، محصول “اموات” بیافریند، بیش از هر چیز این مسئله یک معنا و سویه‌ی کالبدی دارد. زیرا اگر این تعبیر را بپذیریم که اسرائیل به یک ماشین آدم‌کشی بدل شده است، بیش از هر چیز خواهان تغییر کالبد زندگان به مردگان است. بدل‌شدن کالبد زنده به مرده در ماشین آدم‌کشی اسرائیل به حدی وسیع است که این روزها اصطلاح دیگری نیز بر زبان‌ها می‌آید: “نسل‌کشی”. با این حساب نسل‌کشی نیز بیش از هرچیز یک سویه و معنای کالبدی دارد. زیرا کشتار در سطحی که انسان‌ها را در یک محدوده‌ی جغرافیایی، فرهنگی یا سیاسی و غیره از بین ببرد، به معنای معدوم‌شدن کالبد آنان است. پس جای پرسش این جاست که چرا اسرائیل به کالبد فلسطینیان آواره تعدی می‌کند و در سطحی وسیع و کلان می‌خواهد آن‌ها را از میان بردارد؟ از بین‌رفتن کالبد فلسطینیان چه مزیتی برای اسرائیل دارد؟ و اساساً اگر کالبد فلسطینی وجود نداشته باشد، اسرائیل می‌تواند به اهداف خودش برسد؟

پاسخ این پرسش‌ها آن است که تمرکز سیاست‌های اسرائیل بر بدن و کالبد فلسطینیان بیش از هرچیز و در ابتدا نشانه‌ی ناتوانی این رژیم در یافتن یک راه حل عقلانی برای برون‌رفت از این شرایط بحرانی است. در سطحی عمیق‌تر و در مرتبه‌ی بعدی نیز باید گفت که شکنجه و کشتار از دیرباز همراهان بشر از ابتدای حیات بیولوژیک وی بر کره‌ی زمین بوده‌اند. به گونه‌ای که در یک نگاه استروسی، انسان از همان زمان که لذت را به عنوان امری بیولوژیک و کالبدی شناخت، درد را نیز در تقابل با آن فهمید و همین مسئله برای او آفریننده‌ی نوع خاصی از معانی‌ شد که تا به امروز در ترکیب با بازی‌های سیاسی جزء اصلی‌ترین و پیچیده‌ترین ابزارهای قدرت‌مداران در سراسر جهان برای کنترل هرچه بیش‌تر نوع بشری بوده است. زیرا قدرت که خواهان سرکشی به اکثر پدیده‌ها‌ی انسانی است به عنوان عاملی بیرونی برای کنترل درد به عنوان عاملیتی بدنی و کالبدی،  به جای مکانیسم درونی بدنی و بیولوژیکی عمل می‌کند و هرچه بیش‌تر سعی می‌کند بدن را نیز از طریق شکنجه و کشتار کنترل کند. اگرچه از منظر انسان‌شناسی نیز میان شکنجه و کشتار تفاوت وجود دارد. شکنجه کنترل درد به گونه‌ای است که مرگ کالبدی اتفاق نیفتد و قدرت با کنترل مرگ، به آن‌چه می‌خواهد برسد و به عبارتی دیگر آن‌چه را می‌خواهد کنترل کند، در حالی که کشتار به معنای رسیدن مرگ کالبدی قبل از مرگ بیولوژیکی آن است تا از این طریق نیز قدرت بتواند خود را در کالبد انسان‌ها بازنمایی کند. بنابراین مکانیسم شکنجه و کشتار از پیچیده‌ترین و در عین حال از رایج‌ترین اشکال بازنمایی قدرت هستند که در طول حیات با انسان همراهی کرده‌اند. چنان‌چه امروزه با یک نگاه تاریخی بدترین و هولناک‌ترین شکنجه‌ها و کشتارهای انسانی را باید در اردوگاه‌های مرگ آلمان نازی، خمرهای سرخ کامبوج، بمباران اتمی هیروشیما و جنایاتی مشابه این یافت و آن را بیش از هر چیز در اراده‌ی رهبرانی دید که امروزه نسل آنان رو به زوال هرچه بیش‌تر است و در قرن  بیست و یکم، دیگر کمتر نشانی از رهبرانی چون هیتلر، پول پوت، نون‌چه‌آ، استالین و غیره می‌توان دید که توانایی اعمال وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها را بر کالبد انسان‌ها داشته باشند. با این حال تفکر از بین‌بردن کالبد انسان‌ها هنوز هم در میان سیاست‌مداران دنیا جایگاه خاصی دارد، اگرچه نسل فکری رهبرانی چون نتانیاهو را باید در رهبران قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستمی دنبال کرد که شرح آن رفت.

همچنین بخوانید:  آیا باید/ می توانیم از فاجعه حرف بزنیم؟

با وصف این و هر طور که بخواهیم تحلیل کنیم، همان‌طور که در رسانه‌ها نیز بازنمایی شده و دیده می‌شود تمایل به حذف کالبد دیگری از طریق کشتار و کنترل از طریق شکنجه در حال حاضر از سیاست‌های اسرائیل برای تصرف هرچه بیش‌تر سرزمین فلسطین است. اما دلیل اصلی این گرایش چیست؟ این تصور که با از بین‌بردن کالبد دیگری لزوماً به از بین‌رفتن دیگری می‌توان دست یافت، منشأ اصلی همین رفتار وحشیانه است. این رفتار یعنی تقلیل موقعیت افراد به یک وضعیت بدنی مسیر کنترل آن‌ها را هرچه بیش‌تر هموار می‌کند. این مسئله به معنای آن است که اسرائیل با دست‌زدن به خشونت‌های ناپایان در پی آن است که افراد را به موقعیت بیولوژیکی خویش نزدیک‌تر کند تا از این طریق و حیوانی‌کردن موقعیت انسانی که می‌اندیشد و راندن او از موقعیت فرهنگی به یک موقعیت زیستی و فشار روزافزون برای نگه‌داشتن فلسطین در موقعیت هرچه‌بیش‌تر زیستی، او را در شرایطی نگه‌دارد که هم برای او قابل کنترل‌تر باشد و هم از این طریق استیلای روزافزون خود را نشان دهد. با این وضعیت پرسش دیگر آن است که آیا با نزدیک‌شدن موقعیت انسان به وضعیت حیوانی، آیا اسرائیل به خواسته‌های خود خواهد رسید؟ پاسخ به این پرسش آن ابتدا در یک نگاه تاریخی نشان می‌دهد که چنین سیاست‌هایی معمولاً در حافظه‌ی تاریخی بشری با سویه‌ای منفی ماندگار شده‌اند. به عبارتی انسان لذت جسمی را به خاطر نمی‌آورد اما در خاطرات خود درد جسمی را به شکل بسیار برجسته‌ای به ذهن می‌سپارد. امروزه از فرایندهای رفاه در جهان بسیار کمتر از وحشی‌گری‌ها و خشونت‌های آن نام برده می‌شود و به همین ترتیب از این منظر تاریخی باید گفت که اسرائیل با دست‌زدن به چنین خشونت‌هایی نام خود را در حافظه‌ی تاریخی جهان به عنوان یک رژیم شکنجه‌گر ثبت کرده است و همین مسئله برای سیاست‌های او یک شکست محسوب می‌شود. در نگاه دیگر غیرتاریخی برای این جریان باید گفت که فرهنگ هیچ‌گاه نمی‌تواند در برابر طبیعت پایداری کند. شکنجه و کشتار کالبد فرایندی فرهنگی در معنای بسیار منفی آن است که اکنون نمی‌تواند در برابر تولد کالبدی فلسطینیان (با رشد میزان زادوولد ۲/۴ در کل جهان به عنوان بالاترین نرخ زادوولد) که امری طبیعی است، ایستادگی کند. بنابراین در این نگاه نیز اسرائیل هرچه بیش‌تر در اشتباهی تاریخی فررفته است که نمی‌تواند شرایط برون‌رفت از این آن را به راحتی فراهم کند.

همچنین بخوانید:  سد تنگ‌سرخ 300 هزار نفر را آواره می‌کند
0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗