مردگان سراسر جهان، متحد شوید!
اینکه هواپیمای تایلندی احتمالا برای پرداخت هزینه کمتری مسیر پرخطری چون آسمان جنگزده اوکراین را انتخاب کرده، اینکه بیمهها باید سرمایههای سنگینی را به دلیل این سانحه به خانواده بپردازند، همانگونه که در ماجرای برجهای دوقلو انجام شد، اینکه در همین ماجرا میزان سوداگریهای مالی در بورسهای امریکایی (پیش و پس از سانحه) روی سهام شرکتهای هواپیمایی و توریسم تا چه حد مرزهای بیشرمی را در نوردیدند، جنبههایی هستند که کمتر رسانهای به آنها میپردازد، زیرا این واقعیت که در جهان امروز اجساد قیمتگذاری میشوند و مثل همه کالاهای دیگر موضوع مبادلههای پولی هستند، تابوی سرسخت و هراسناکی است.
ماجراهایی نظیر سقوط هواپمای تایلندی در ژوییه ۲۰۱۴ (۲۹۸ قربانی) – احتمالا به ضرب موشکی نظامی- که پیش از آن ماجرای دردآور پرواز هواپیمای ایرانایر و سقوط آن به وسیله موشک ناو هواپیما بر امریکایی وینسنت در ۳ ژوییه ۱۹۸۸ (۲۹۰ قربانی) را برای ما و یا ماجرای سقوط برجهای دوقلوی نیویورک با اصابت هواپیماهای ربودهشده آمریکایی به دست القاعده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ (۲۹۷۳ قربانی)، و… را در ذهن ما تداعی می کند، افزون بر جنبه های سیاسی، اجتماعی، ژئوپلیتیکی آنها، جنبه ی کمتر آشکاری را نیز همراه داشتهاند و آن بهایی است که اجساد پیدا میکنند (چه به مثابه اجساد فیزیکی چه به مثابه مواد رسانه ای):خساراتی مالی که به صورت مستقیم یا غیرمسقیم پرداخت میشوند، سرمایههایی که به گردش در میآیند و در یک معنا سوداگری پولی در دردناکترین شرایط و غیرقابلتصورترین موقعیتها: اینکه هواپیمای تایلندی احتمالا برای پرداخت هزینه کمتری مسیر پرخطری چون آسمان جنگزده اوکراین را انتخاب کرده، اینکه بیمهها باید سرمایههای سنگینی را به دلیل این سانحه به خانواده بپردازند، همانگونه که در ماجرای برجهای دوقلو انجام شد، اینکه در همین ماجرا میزان سوداگریهای مالی در بورسهای امریکایی (پیش و پس از سانحه) روی سهام شرکتهای هواپیمایی و توریسم تا چه حد مرزهای بیشرمی را در نوردیدند، جنبههایی هستند که کمتر رسانهای به آنها میپردازد، زیرا این واقعیت که در جهان امروز اجساد قیمتگذاری میشوند و مثل همه کالاهای دیگر موضوع مبادلههای پولی هستند، تابوی سرسخت و هراسناکی است.
با وجود این، اگر در طول تاریخ، چند هزار سال تجارت بردهداری وجود داشته و بدنها به خرید و فروش میرسیدهاند، و هر چند مارکس کوشید پایه فروش بدن را عمدتا در سرمایهداری و در کار صنعتی از قرن نوزدهم قرار دهد، باید اذعان کرد که خرید و فروش گسترده و مستقیم بدن و سوداگری بر آن به شکل وسیع و همهگیر، تنها از بردگی کاری در قرون شانزده و هفده به دلیل نیاز به نیری کار زراعی بالا گرفت و برده داری را به تجارتی بسیار پرسود هر چند با تلفات غیرقابلتصور بردگان (در فرایند انتقال به محل کار) تبدیل کرد.
در این شرایط شاید برای نخستین بار در تاریخ انسانیت ما با نوعی خشونت نمادین مادیتیافته در مفهومی به نام پول روبرو هستیم که به تنها معیار تمام ارزشها تبدیل میشود. این امر چشماندازهایی به راستی هراسناک را پیش روی ما میگشاید که باید اعتراف کرد از هم اکنون نیز آغاز شدهاند و در وقایع و تصاویر مرگباری که هر روز رسانهها به نام افشای خشونت اما درواقع برای فروش خشونت پخش می کنند دیده میشوند و این خود روندی است در طبیعی و متعارف کردن خشونت و بیرحمی و سرایت آن به همگان. در آیندهای نه چندان دور این روندها در صورت تداوم رویکردهای کنونی بیشک افزایش مییابند.اما اگر به موقعیتی که در چند دهه اخیر با گسترش سرمایهداری متاخر نولیبرال ایجادشدهاست، نگاه کنیم شرایطی به شدت متفاوت را مییابیم: از بردگی گسترده زنان و کودکان برای فحشا گرفته تا تجارت عظیم و بسیار پرسود اندامهای انسانی، از فروش وسیع کودکان و زنان در جهان سوم بهویژه کشورهای فقیر آسیایی و آمریکای لاتین گرفته تا بردگی صنعتی کودکان چینی، از رسانهای شدن خشونت های خیالین بر بدن (فیلم های داستانی امریکایی) تا خشونت اینترنتی عکسها فیلمهای واقعی کشتن و شکنجه انسانها به دست تروریستهای القاعده و داعش و یا تروریسم دولتی و نسل کشی آپارتایدی دولت اسرائیل… همه مرزها پشت سر گذاشتهشدهاند: هرگز هیچگونه جانوری چنین حدی از بیرحمی را علیه موجودات دیگری و به خصوص گونه خود انجام نداده است، از این رو سخن گفتن از نوعی جنون خودکشی گونه انسانی به زبان دانشمندان زیستشناس، شاید بیمورد نباشد.
شدت این فاجعه به حدی است که انجا هم که به ظاهر از سلامت و زندگی سخن گفته میشود در واقع باز سخن از پول و سودهای کلان است: برای نمونه پزشکیکردن بدن که در صنعت دارو، دخالتهای جراحی، پرتو نگاریهای گرانقیمت، پیوندهای اندام، مبارزه به اصطلاح پزشکی با پیری و مرگ، عرصههایی بینهایت پرسود را ساختهاند که اغلب اخلاق و احساسهای انسانی را به بازی میگیرند. دخالت هایی که با عنوان «زیباسازی بدن» انجام میگیرد تا فعالیتهایی که برای کمک به «فقرا» و کشورهای فقیر انجام میگیرند و امروز سر منشا فسادهای گستردهای هستند که «صنعت انسان دوستی» (charity buisness) نام گرفته اند و… تنها بخشی از گرایش های بیمارگونه این سرمایه داری را نشان میدهد که پول را دیگر نه در حد یک تخیل، که به یک کابوس، بدل کردهاست. به گونهای که شاید فردا، بدنهای زنده، توانا و سالم ما ارزش پولی و مبادله بسیار کمتری از بدنهای مرده، ناتوان و بیمار ما داشتهباشند. و به زبان مارکسی شاید بتوان گفت:«مردگان سراسر جهان، متحد شوید!» زیرا هیچ چیز جز گورهایتان برای از دست دادن نداری .
در این شرایط شاید برای نخستین بار در تاریخ انسانیت ما با نوعی خشونت نمادین مادیتیافته در مفهومی به نام پول روبرو هستیم که به تنها معیار تمام ارزشها تبدیل میشود. این امر چشماندازهایی به راستی هراسناک را پیش روی ما میگشاید که باید اعتراف کرد از هم اکنون نیز آغاز شدهاند و در وقایع و تصاویر مرگباری که هر روز رسانهها به نام افشای خشونت اما درواقع برای فروش خشونت پخش می کنند دیده میشوند و این خود روندی است در طبیعی و متعارف کردن خشونت و بیرحمی و سرایت آن به همگان. در آیندهای نه چندان دور این روندها در صورت تداوم رویکردهای کنونی بیشک افزایش مییابند.
تروریسم پوپولیستی (نظیر القاعده یا داعش)، تروریسم دولتی (نظیر سازمانهای جاسوسی قدرتهای بزرگ، آپارتاید اسرائیل یا دیکتاتوریهای جهان سومی)، و مافیاهای جنایتکار (کوزا نوسترا، روسی، چینی…) در جهان آینده می توانند بدن را به مثابه ماده اصلی تولید ارزش مبادله در روابط اقتصادی وحشت قرار دهند. تصور کنیم چگونه می توان با تهدید به انفجار یک هواپیما، گسترش یک ویروس یا آدمرباییهای گسترده برای استفاده از اندام های حتی مردمان عادی، مبارزه کرد؟ چگونه می توان از گروگانگیریهای عظیم و هراسناک استفاده کرد تا بردگیهای سیاسی – اقتصادی را تحمیل و قابلتحمل کرد؟ کما اینکه همین امروز نظام اقتصادی جهانی به صورت گسترده به مبادلات پولهای کثیف یعنی حاصل جنایت وابسته است و دست کم یک چهارم از همه مردم جهان یعنی بیش از یک میلیارد و چهارصد میلیون (چین) در رژیمی زندگی میکنند که در آن سرمایه داری از وحشی ترین نوع قرن نوزدهمیاش با پلیدترین اشکال ترور و وحشت یک نظام تکحزبی کمونیستی سرکوب و اعدام و شکنجه از نوع قرن بیستمیاش در هم آمیخته شدهاند؟ در «کارخانه جهان» که حفظ قدرت خرید طبقه متوسط در بسیاری از کشورهای دنیا، امروز وابسته به حفظ این نظام و قیمتهای ارزان محصولاتش به «برکت» بردگی کودکان و زنان و مردان اسیر آن است.
در این میان، تنها راهی که اغلب بر آن تاکید میشود، دخالتهای خرده-مقاومتی، بهویژه در حوزه شبکههای اجتماعی است. ایجاد شبکههای مردمی فراتر از پوپولیسم، دولتها و مافیاها، میتوانند به مثابه یک ابزار فشار و در عین حال یک ابزار دفاع از موجودیت اخلاقی و هستی شناختی انسانها عمل کند. شکی نیست که این راهحل، راهحلی اساسی و بهویژه بلافصل نیست و ممکن است بسیاری از مردمان پاکسرشت و نیکاندیش را از تداوم این وحشیگریها ناامید کند. اما متاسفانه راه دیگری پیش روی ما دیده نمیشود.