skip to Main Content
نظاره‌گری مرگْ جامعه را به کجا می‌برد؟
جامعه یادداشت روز

نگاهی به بیماری‌های همه‌گیر در ایران و نقش دولت در مواجهه با آن

نظاره‌گری مرگْ جامعه را به کجا می‌برد؟

اپیدمی در ایران قرن نوزدهم

(آمار و اعداد نقل شده به روایت از مقاله مصیبت وبا و بلای حکومت از هما ناطق۱ و همین‌طور با نگاهی به کتاب وبای عالمگیر۲)

ابتدا سرگیجه می‌آید و صدای سوتی که در گوش می‌پیچد. معمولا اضطراب شدیدی که به دلیل تغییرات ناگهانی بدن است؛ سوزش معده، مرطوب شدن سطح بدن از مایع چسب‌ناک، گرفتگی عضلات و استفراغ. روده یک‌باره و در یک‌لحظه خالی می‌شود و فرد را به وحشت‌ می‌اندازد. از همین رو بسیاری وحشت را عامل مرگ می‌دانستند.

وبا در قرن نوزدهم دست‌کم هر دو سال یک‌بار در ناحیه‌ای از ایران بروز می‌کرد. سایه‌اش را به سرعت در فضاها پهن می‌کرد و مردم وحشت‌زده به تقلا می‌افتادند تا از فضاهای آلوده دور شوند و به همین‌صورت بیماری را با خود به مناطق دیگر می‌بردند. گاهی حتی این بیماری با بروز طاعون هم همزمان می‌شد مانند اپیدمی سال ۱۲۵۶. ایران در قرن نوزدهم هفت اپیدمی سراسری را از سر گذراند.

شهرها و روستاهای وبا‌زده فضاهایی بود سراسر وحشت و اضطراب؛ زیر پای مردمان تا جایی که چشم می‌دید از نعش مردگان پر می‌شد. گاهی دیده می‌شد که آدم‌ها برهنه در خیابان به این سو و آن‌سو بدوند، فریاد بکشند و با دشمن نامرئی گلاویز شوند؛ …در خیابان‌ها می‌دویدند و فریاد می‌زدند: «این ناخوشی پدر سوخته کجاست؟ جرئت دارد بیاید جلو تا حسابش را برسم، بکشمش» (ناطق، ص ۲۸ [به نقل از فریزر])

وبای ۱۲۰۰(۱۸۲۱ میلادی) بی‌سابقه، و از هر نظر وحشت‌آفرین بود؛ در حاشیه‌ی خلیج‌فارس روزی ۱۵۰۰ نفر و در بحرین دو سوم جمعیت تلف شدند. شبح بیماری از جنوب حرکت کرد و بنا به گفته‌ها شیراز را خالی از سکنه کرد: دو سوم جمعیت شیراز تلف شدند.

 در ۱۲۱۰ شبح طاعون که در سراسر جهان حرکت می‌کرد در ایران هم به زمین نشست؛ به روایت حاج زین‌العابدین فقط ۶۰ هزار نفر در رشت مردند که می‌شود حدود ۶۰۰ هزار نفر به جمعیت امروز. بنا به روایت‌های مختلفی در این سال، ده‌ها هزار، بلکه صدها هزار نفر در شهرهای مختلف ایران تلف شدند.

 ۱۲۱۳ باز وبا آمد و همزمان در کردستان هم طاعون بود. در ۱۲۱۵ وبای سخت دیگری، و در ۱۲۱۷ طاعون از آذربایجان آمد و مراغه و اردبیل و بعد شهرها و روستاهای ایران را فرا گرفت.  از ۱۲۲۵ تا ۱۲۲۸ همزمان با به تخت نشستن ناصرالدین‌شاه، سال به سال وبا و طاعون در مناطق مختلف در رقابت بودند و هر یک جان ده‌ها هزار نفر را گرفتند. در ۱۲۳۲ وبا در تهران به مدت دو ماه روزانه ۶۰ تا ۷۰ نفر، و در اوج خود ۱۳۰ نفر را تلف می‌کرد. در ۱۲۳۳ روزانه ۶۰ یا ۷۰ نفر فقط در آذربایجان تلف می‌شدند. به روایت کنت دوگوبینو که در تهران به سر می‌برد، در وبای ۱۲۳۶ دو سوم سکنه تهران خالی شدند، بخش زیادی از جمعیت مردند و باقی فرار کردند. بعد از تهران بیماری در قم و کاشان و خراسان گسترده شد.

در ۱۲۳۹ حدود ۲ هزار و پانصد نفر در تبریز بر اثر وبا تلف شدند. از ۱۲۴۴ تا ۱۲۴۶ هزاران نفر در شهرهای مختلف در اثر وبای همه‌گیر جان دادند. دکتر تولوزان، همزمان که به عدم وجود آمار دقیق اشاره می‌کند، گمان می‌کند حداقل ۱۰۰ هزار نفر در اثر این بیماری مرده‌اند. به روایت حاج محمد امین الضرب در وبا و قحطی ۱۲۴۹ روزانه در تهران ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر می‌مردند. این آمار بنا به همین روایت در سال ۱۲۵۰ به روزانه ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر می‌رسید.

در ۱۲۵۶ باز هم طاعون و وبا با هم رسیدند. در ۱۲۶۹ که سال‌های آخر زندگی ناصرالدین‌شاه بود، وبا از کرمانشاه با چنان شدتی آمد که به روایت اعتمادالسلطنه یک مزاج ساده روده‌ای «رنگ از رخ شاه پراند». وبای ۱۲۷۰ و ۱۲۷۱ به روایت دکتر تولوزان یکی از سخت‌ترین و گسترده‌ترین وباهایی بود که شاهدش بوده است. روزی ۲۰۰ نفر، و به گفته‌هایی تا ۶۰۰ و ۷۰۰ نفر را می‌کشت. تجار می‌گفتند روزی ۱۰۰۰ نفر.

جمعیت ایران در سال ۱۲۸۰ حدود هفت و نیم میلیون نفر برآورد شده است. نسبت مرگ و میر ناشی از اپیدمی با در نظر گرفتن جمعیت آن زمان قابل توجه است. به طور مثال، جمعیت تهران در دوره ناصری به طور تقریبی ۱۵۰ هزار نفر برآورد می‌شود. بنابراین اگر اپیدمی ۱۳۳۶ تنها ۱۰ هزار تلفات می‌داشت، می‌شود معادل ۶.۷ درصد جمعیت آن روزهای تهران و معادل ۹۰۰ هزار نفر از جمعیت امروز.

ساختار سیاسی و نظاره‌گری مرگ

اولویت و واکنش اصلی ساختار سیاسی قرن نوزدهم ایران به شیوع بیماری‌های جمعی، حفظ و بقای خود بود. شاه و شاهزاده‌ها و فرمانداران استان‌ها، تجار و کسانی که مالی داشتند در نقطه امنی پنهان می‌شدند تا سایه شر همه‌گیر از سر شهرها و روستا کم شود. وبا و طاعون شکارچی فقرا و تنگ‌دستان بودند. به گفته دکتر فوریه فقرا وسیله فرار نداشتند، و به «علت تنگ‌دستی بیشتر در معرض بیماری قرار داشتند.»(ناطق، ص ۲۴)

همچنین بخوانید:  حاملان مشروطه

در یک‌سو بیماری مساوی بود با مرگ، در سوی دیگر در خانه ماندن که مساوی بود با گرسنگی و باز هم مرگ. ضرر تجار و مالداران درست مانند امروز بیش از هر چیز کساد شدن داد و ستد بود. «ناخوشی که می‌آمد نه وسیله برداشت ماند و نه کارگری». با مردن مردم «دکان و دادوستدی» وجود ندارد و شهری‌ها برای پیدا کردن آذوقه به سوی روستاها می‌رفتند؛ دهات‌هایی که خود خالی از سکنه بودند.

به گفته ناطق حکومت وقت در سرایت و گسترش و عواقب وبا مسئولیت مستقیم داشت. آن‌ها می‌گریختند و با «پنهان کردن حقیقت» و «فریب‌‌کاری رسمی»، مردم را در میان مهلکه رها می‌کردند؛ «خبر ناخوشی را به سایر ممالک اعلام نمی‌کردند و با برقرار کردن قرنطینه که مستلزم فراهم کردن آذوقه، غلات و هزینه بود مخالفت می‌کردند.» در حالی که مردم در استفراغ و اسهال دست‌وپا می‌زدند، حاکمان، شاهزاده‌ها و مالداران آذوقه‌ها را بار درشکه‌ها می‌کردند و به نقاط امن می‌رفتند و صبر می‌کردند تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.

بارل از قول وزیر مختار انگلیس می‌نویسد که وقتی ناصرالدین شاه از شیوع وبا در تهران آگاه شد اصرار کرد که از کاخ نیاوران نقل مکان کند. اینطور بود که به همراه ۲ هزار نفر از تهران به سمت طالقان راهی شدند که در میانه راه متوجه شدند چند تن از همراهان بیمار شده‌اند، بنابراین شاه وحشت‌زده به کاخ برمی‌گردد و به مدت طولانی‌ای خود را قرنطینه می‌کند.(اتحادیه، ص ۲۲)

در ناخوشی ۱۲۰۰ یکی از سیاحان انگلیسی چند روز پیش از مرگش می‌نویسد: «در شیراز به محض شنیدن خبر وبا، حاکم حسنعلی میرزا فرمانفرما و وزیر و اطرافیانش فرار کردند و بدون دستورالعملی جهت حفاظت شهر مردم را رها کردند.» مردم «آشکارا به حکومت ناسزا می‌گفتند». (ناطق ص ۲۵) مردم از مرگ عزیزانشان دیوانه می‌شدند. می‌توان وحشت شهرها و روستاها را تصور کرد؛ فضاهای خالی در نبود ساختار سیاسی، و مردم گرسنه و ترسیده که مورد حمله زورگویان قرار می‌گرفتند، در حالی که صدای نوحه و روضه در فضاها به گوش می‌رسید، برهنه‌ها در خیابان از مرگ به دو فرار می‌کردند؛ «روحانیون نیز در دوران وبا مردم را با مراسم روضه‌خوانی و سینه‌زنی و رفتن به مصلی سرگرم می‌کردند و به آن‌ها خوردن شربت تربت سیدالشهدا تجویز می‌کردند و به هنگام مصیبت در اعتقاد خودشان سستی پیدا می‌شد و زودتر از دیگران میدان را خالی می‌کردند و دیرتر از دیگران باز می‌گشتند»(ناطق، ص ۳۱)

بازگشت به شرایط عادی

هرچند که مقایسه دوره‌های تاریخی با وضعیت امروز از سویی ساده‌سازی است، و از سوی دیگر خطر تعمیم دادن وضعیت‌های متفاوت به یک‌دیگر. با این‌حال، می‌توان با احتیاط برخی از تفاوت‌ها و شباهت‌ها را یادآور شد. ساختار سیاسی ایران در دوره قاجار بدون شک با وضعیت سیاسی امروز از جهات بسیاری قابل مقایسه نیست. قاجاریه دولت متمرکز و قابل رویت نداشت. وسعت نظام اداری و دیوانی ایران در دوره قاجار به وسعت پایتخت بود. به‌نظر می‌رسد تاریخ برآمدن دولت در ایران معاصر تا حد زیادی با اپیدمی‌های قرن نوزدهم گره خورده است. بیماری، این هیولای نامرئی از راه می‌رسید و هیچ اراده و توانی برای مقابله با آن وجود نداشت. زمان می‌گذشت و بیماری کم‌کم ناپدید می‌شد و دوباره این روند تکرار می‌شد.

تب، سرفه‌های خشک و اسهال، علائمی هستند که در دهه‌های اخیر با بیماری‌های فصلی پیوند خورده‌اند. اما در هفته‌های آخر سال ۲۰۱۹ در شهر ووهان چین، همزمانی چند علائم شایع آنفولانزا و سرماخوردگی با اختلال در سیستم تنفسی همراه، و در موارد قابل توجهی باعث مرگ بیماران می‌شد. به فاصله گذشتن یک ماه از سال جدید میلادی آمار بیماری به اندازه‌ای بود که توجه جهان را به خود جلب کند. آیا اپیدمی جدید در راه بود؟

همزمان که تصاویری از شهر خلوت و ساکت ووهان، ساختن بیمارستان‌های جدید و ضدعفونی کردن شهرها در فضای مجازی دست به دست می‌شد زمزمه‌هایی از حضور بیماری در ایران به گوش می‌رسید. با این‌حال تا روزهای اول اسفند، مقامات و مسئولان به‌طور مکرر از این گفته‌ها با نام شایعه و دروغ‌پراکنی یاد می‌کردند. روزهای اول اسفند اولین خبرهای رسمی در خصوص مرگ دو نفر در قم منتشر شد. از آن روز تا کنون آمارهایی که از سوی وزارت بهداشت ایران منتشر می‌شود مرگ بیش از ۳ هزار نفر و ابتلای بیش از ۴۵ هزار نفر را تایید می‌کند. با این‌حال ادبیات «عادی‌سازی» مسئولان تغییر نکرده است. حسن روحانی بارها در سخنرانی‌ها از شرایط مناسب یاد می‌کند و وعده بازگشت به «شرایط عادی» را به شکل‌های مختلفی بر زبان می‌آورد. اما بر کسی پوشیده نیست که سیاست امروز دولت ایران، «نظاره‌گری صبورانه» است. کسانی که می‌توانند در پستوها می‌خزند و خود را حفظ می‌کنند، آنان هم که ناچار به حضور در فضاهای عمومی هستند، با بیماری و خطرات ناشی از آن دست و پنجه نرم می‌کنند.

اکراه دولت در اعلام عمومی منع تردد جمعیت‌ها در قرن نوزدهم، به روایت هما ناطق بیش از هرچیز نگرانی از هرج و مرج، و همین‌طور مختل شدن مسیرها و جاده‌ها بوده است. از سوی دیگر اجرای سیاست قرنطینه مستلزم تامین مخارج مردم است، که سیاست‌مداران به هیچ روی نه توان و نه میلی برای تامین آن نشان نمی‌دادند. در عین‌حال، مسدود شدن مسیرها می‌توانست تا حد زیادی موجب کند شدن حرکت فرمانداران و شاهزاده‌ها و مالداران شود.

همچنین بخوانید:  مدیر مورد انتقاد آتش‌نشانان، مدیرعامل آتش‌نشانی شد

اپیدمی کسب و کار را از رونق می‌اندازد. در روند تولید و معامله اختلال به وجود می‌آورد و همه این‌ها هزینه‌هایی روی دست دولت‌ها می‌گذارد که هر یک به شیوه‌ای سعی در طفره رفتن از آن دارند. سیاست‌های نظاره‌گرانه دولت‌ها در راستای هزینه کمتر است. مردم جان می‌دهند، و دست‌آخر ایمنی جمعی شرایط را «عادی» می‌کند.

به گفته ناطق به نظر می‌رسد تنها در دوره امیرکبیر است که دولت تا حدی با انصاف با مردم برخورد می‌کند. در روزنامه‌های دولتی در مورد بیماری اطلاع‌رسانی شده و دستورالعمل‌هایی به مردم ابلاغ می‌شود. در عین‌حال برای جلوگیری از بروز بیماری در ممالک محروسه سیاست قرنطینه در مرزها اتخاذ می‌شد. اما در سایر موارد، کار به جایی می‌رسید که مانند وبای ۱۲۴۴ حتی دولت‌های اروپایی نسبت به شیوه برخورد دولت ایران با بیماری اعتراض کردند.

گاهی حاکمان از شیوع بیماری احساس رضایت می‌کردند؛ «ناخوشی وبا در هر و دهات استرآباد فی‌جمله شدتی دارد، کاری که می‌کند بد نیست، انشاالله در میان ولایات کارسازی درست خواهد کرد»(ناطق ص ۲۹)

اپیدمی و پتانسیل تغییر

اپیدمی و شکل شیوع بیماری در ایران معاصر یک تهدید عمومی بود. هرچند که سیاست‌مداران و مالداران از بیماری‌ها می‌گریختند، با این‌حال صدمه‌ای که گروه‌های مختلف اجتماعی از اپیدمی‌ها می‌خوردند این امر را تا حد زیادی جا انداخت که «بهداشت یک مسئله عمومی است» و جامعه اجزای برش خورده و پاره‌پاره نیست که به صورت مجزا توانایی بقا داشته باشد. جمعیت‌ها در شهرها و روستاها یک کل به هم پیوسته هستند، بنابراین خودخواهانه‌ترین شکل بقا نیز نیازمند حفظ این کل به هم پیوسته است. حتی اگر مالداران و دولت‌مردان تنها به ضرر و آسیبی که خود می‌بینند بیندیشند(چنانکه هست)، باز هم دست آخر از اپیدمی ضربه سخت خواهند خورد.

این مسئله پس از دهه‌ها رویارویی مردم با مرگ توانست تا حدی به یک اولویت تبدیل شود. به گفته محمدحسین توکلی طرقی «تجدد‌ دولتی در دوره قاجار در اصل کوششی برای پیشگیری از بـیماری‌های مـسری‌ همچون‌ وبا‌ بود که در واگیری و کشتن، تبعیضی بین خاص‌وعام و شاه و گدا قائل نمی‌شد.»۳ به گفته توکلی طرقی «عفونت هوا» که عامل شیوع وبا تلقی می‌شد، ساختار سیاسی مسلط را مجبور به جاروبی معابر و گردآوری خاک‌روبه‌ها، ساختن مستراح‌های عمومی پر کردن گودال‌ها و خندق‌ها کرد. «بدین‌سان رفع عفونت هوا شکل‌گیری نظام جدیدی را در پی داشت که به تعمیم دولت و توسعه بهسازی حریم عمومی و پیشبرد منافع عامه و الصحه عمومی انجامید».

تغییر ساختار سیاسی در ایران معاصر تاثیر مشخصی از اپیدمی‌های قرن نوزدهم گرفته است. شبکه آب و فاضلاب شهری، تصفیه آب و نظام بهداشتی و درمانی بخش قابل توجهی از تاریخ توسعه بوروکراتیک دولت مدرن در ایران است.

باور به تغییر جهان پس از اپیدمی امروز، در بسیاری از نوشته‌ها و گفته‌ها خودش را نشان می‌دهد. خوش‌بینی‌ها و بدبینی‌ها در رویکردها و نقطه‌نظرهای گوناگون به کنار، تقریبا همه ناظران به تغییری که در نتیجه اپیدمی روی خواهد داد قائل هستند. این سوال پیشاپیش مطرح می‌شود که با ادامه پیدا کردن این روند، چه تغییری در رویکرد سیاست‌گذاران به وجود خواهد آمد؟ آیا ثروت‌مندان در نتیجه صدماتی که جوامع از بیماری خواهند دید، ناچار به عقب‌نشینی می‌شوند؟ آیا در سیاست‌های نظام پزشکی و بهداشتی بازنگری می‌شود؟ آیا جنبش‌های مردمی رادیکال‌تر خواهند شد؟ آیا عدم توانایی دولت‌ها در پیشگیری و کنترل بیماری، و همچنین عدم شفافیت در اطلاع‌رسانی‌ها و صدمات ناشی از آن، آخرین میخ‌ها بر تابوت «دولت‌دوستی»ها خواهد بود؟

هرچند جهانی که امروز در آن نفس می‌کشیم با میانه‌های قرن نوزدهم متفاوت است، اما به نظر می‌رسد شکل مواجه ساختار سیاسی، ثروتمندان و میزان آسیبی که گروه‌های اجتماعی دیگر (موسوم به مردم) می‌بینند تا حدی همان نظم گذشته را یادآوری می‌کند. نظمی که در نتیجه اپیدمی‌ها به نسبتی دست‌خوش تغییر می‌شود. باید دانست که این تغییر همیشه سویه‌های مترقی ندارد. همان‌طور که شکل‌گیری دولت‌مدرن در ایران با ساختار اداری گسترده، شکلی از نظارت و زیست پلیسی را در شهرهای ایران پدید آورد که اثراتش در لحظه لحظه زندگی جمعیت‌ها پیداست. بنابراین پتانسیلی که اپیدمی برای تغییر در یک نظم اجتماعی و سیاسی آغاز می‌کند، به همان اندازه که آسیب می‌زند فرصت‌ها و امکان‌هایی برای تغییر می‌گشاید، و از سوی دیگر می‌تواند دست‌آویزی برای سیاست‌گذاری‌های تازه‌ از سوی دولت‌ها باشند، که مثل همیشه از میل و خواست آن‌ها به بقای خود ناشی می‌شود.

 

پانویس‌ها؛

۱-  مصیبت وبا و بلای حکومت. هما ناطق. نشر گسترده. ۱۳۵۸.

۲-  وبای عالمگیر، اسناد، مدارک و مکاتبات عبدالحسین میرزا فرمان‌فرما. به کوشش منصوره اتحادیه. نشر تاریخ ایران ۱۳۹۲.

۳-  خردنامه، شماره ۲۱ (آذر ۱۳۸۶)، ۱۹-۲۳.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗