چرا توقع داریم آنچه افراد با آن نامیده میشوند، مطابق ظاهر و خلقیاتشان است؟ با اینکه میدانیم هیچکس در انتخاب نام و نامخانوادگیاش حق انتخاب ندارد.
اگر توی مطب دکتر، منشی صدا بزند آقای «پیلتن» و مرد کوتاهقد ریزجثهای از جا بلند شود، لبخند میزنیم. اگر آدم عجولی با فامیلیِ «صبوری» بین دوروبریهایمان باشد، حداقل یکبار شوخی یا جدی بهش گفتهایم «چقدر هم که تو صبوری». اسمهای جنسیتدار بهعنوان نامخانوادگی در رأس دستمایههای شوخی قرار دارند. فکر میکنیم همهی کسانی که فامیلیشان «فرزانه» است باید زن باشند و همهی «امیر»ها مرد و هر وقت به مثال نقضی بربخوریم، به خودمان اجازه میدهیم با ریشخند یا چشمهای گشادشده این اختلاف را به سمع و نظر دارندهی تناقض برسانیم. فیلمها و سریالهای کمدی بارها از این موضوع شوخی ساختهاند و ما هم هربار خندیدهایم درحالیکه میدانیم که هیچکس در انتخاب نام و نامخانوادگیاش حق انتخاب ندارد. میدانیم که اسمهای خانوادگی به ارث میرسند و اسمهای کوچک بنابه سلیقه و زمانه و مناسبتها و اتفاقها و ملاحظات بسیار دیگری انتخاب میشوند. اما باز توقع داریم آنچه افراد با آن نامیده میشوند، مطابق ظاهر و خلقیاتشان باشد. شاید فکر کنید در این قضیه اگر شوخی و مسخرهکردن در کار نباشد، مشکل حل میشود اما میخواهم بنا به تجربهی شخصی بهتان بگویم واکنش مثبت نشاندادن به اسم افراد هم میتواند آزاردهنده و حتی آسیبزا باشد.
توانا! تو دیگه چرا؟
+خانم ببخشید، من درس نخوندم.
-نچ نچ نچ. تو که توانایی! تو دیگه چرا؟
***
-کی جواب این سوال رو میدونه؟
(هیچکس)
-دختر تو باید قدر این فامیلی رو بیشتر بدونی. بیخود که بهت نگفتن توانا.
شاید فکر کنید دارم سخت میگیرم ولی به این جملات به چشم توقعات ناتمام و بیجایی نگاه کنید که روی سر یک بچهی ۷ساله هوار میشوند و در تمام طول زندگیاش هم دست از سرش برنمیدارند. او باید جواب همهی سوالها را بداند و توی همهی رشتههای ورزشی برنده باشد و همیشه ۲۰ بگیرد چون خیلی سال پیش، احتمالا یکی از اجدادش از پس کاری برمیآمده است و «توانا» صدایش کردهاند. خودم را گول زدهام اگر کمالطلبیام و عوارض فلجکنندهاش را یکسره زیر سر معلمها و کسان دیگری بدانم که دائم ازم انتظار «توانایی» داشتند ولی نمیتوانم منکر تأثیرشان بشوم. وقتی در اولین مواجههی رسمی با اسم خانوادگیات، بیتوجه به استعداد و محدودیتهایت بهت القا میکنند که «باید بتوانی» و این تلقین بارها و بارها و بارها تکرار میشود، خودت هم باورت میشود که موظف به توانستنی. بعد از آنجایی که یک انسان معمولی هستی و قدرتهای ماوراءطبیعی و چوب جادویی نداری هی به «ناتوانی»هایت برمیخوری و هی یادت میآید و میآورند که «تو باید…» و هی زیر این فشار له میشوی. میبینید؟ بههمین راحتی میشود زندگی را به کسی سخت کرد. اسمِ آدمها کارکرد نامگذاری برای اشیا را ندارد. اگر میزی ببینیم که قاشق صدایش میکنند، حق داریم که بخندیم یا تعجب کنیم یا بپرسیم ببخشید درست شنیدم؟ ولی منطقی نیست که دنبال هماهنگی دال و مدلول در نامیدنهای انسانی بگردیم.
بچههای امروز علاوه بر دردسرهای نامیدنی رایج، واکنش ناراحتکنندهی دیگری هم دریافت میکنند. دهه هشتاد و نودیها هربار که خودشان را معرفی میکنند، باید منتظر ابروهای درهم و چشمهای ریز شده و شنیدن «چیِ؟» کشدار از طرف مقابل باشند. اسمها هر قدر هم ناشنیده و نامأنوس باشند، اجازه نداریم طوری با دارندهی آنها برخورد کنیم که انگار موجودی ناشناخته است و از سیارهی دیگری آمده. بزرگترها اما عموما خودشان را در این نوع واکنش نشان دادن به اسم بچههای نسل جدید، محق میدانند چرا که معتقدند قصور از سمت والدین بوده که اسمی آشنا به گوشِ آنها برای فرزندشان انتخاب نکردهاند. اخیرا روانشناسان و جامعهشناسان هم بحثهایی در اینباره مطرح کردهاند و تا جاییکه نویسنده مطلع است، همگی متفقالقول به این نتیجه رسیدهاند که اسمها نباید نامأنوس باشند و باید معنای روشنی داشته باشند. من ندیدم جایی که کسی در این «بایدونبایدها» اقتضائات زمانی و زبانی را لحاظ کند. زبان، پویا و زندهست؛ در طول حیاتش واژههایی را دور میریزد، واژههایی را قرض میگیرد و واژههای تازهای میسازد. اسمهای خاص هم بیرون از این فرایند نیستند. ملاکِ خوشآهنگی و خوشآیندی بیستسال پیش متفاوت از امروز بوده و این سلیقه و بینش سخنوران زبان در بستر زمان است که تعیین میکند چه تغییراتی مجازند. با این تفاصیل، «حالا اینکه گفتی، یعنی چی؟» در واکنش به اسم بچههای نسل جدید، والدین را به انتخاب نامهای مورد علاقهی ما مجاب نمیکند؛ تنها باعث آزردگی صاحب اسم است و نشان انعطافناپذیری ما در برابر تحولات زبانی.
برخورد با اسم افراد منحصر به شوخی و تعجب نیست و میتواند به تبعیض هم منجر شود.بهنام تبعیض
اما آیا مسئلهی اسم، بههمینجا ختم میشود؟ اسم، اولین ابزار هویتمندی است. افراد با اسم و نحوهی نامیدهشدنشان، خود را میشناسند و هر نوع واکنشی –هرچند ظاهرا کوچک و بیاهمیت- میتواند در تلقی آنها از خودشان تأثیری ناخوشایند بگذارد. برخورد با اسم افراد منحصر به شوخی و تعجب نیست و میتواند به تبعیض هم منجر شود. اسامی مذهبی در جوامع دینباور، طرفداران زیادی دارد. قابل درک است که یکی از ملاکهای اسمگذاری برای فرزندان، اعتقادات دینی باشد اما آیا قابل درک است که این نام برای دارندهاش، تمایزی بههمراه داشتهباشد؟ بالاتر دربارهی انتظار بیجایی گفتم که بهدنبال تطابق معنایی اسم افراد و خصوصیات خلقی و ظاهریشان است، حالا میخواهم اضافه کنم که بعضی اسمها علاوه بر (یا بهجای) بار معنایی، بار مصداقی هم دارند. یعنی تصور ما از آنها به این بستگی دارد که اولین یا مشهورترین مسمی چه شهرتی داشته و نسبت ما با آن چیست. یادم میآید در مدرسه، در اعیاد مذهبی به دانشآموزهای همنام با معصومین جایزه میدادند؛ جایزهای که طبعا تلاشی برای دریافتش انجام نشده بود. این رفتار ظاهرا کم اهمیت وقتی بدانیم تشویق برای بچههای کم سنوسال نشانهای جدی از مورد پذیرش قرار گرفتن است، رنگ تبعیض به خود میگیرد. صورت عکسش را هم البته افرادِ همنام شخصیتهای مذهبی، تجربه کردهاند و میکنند؛ آنها گاهی صرفا بهدلیل نسبت اسمیشان با شخصیتی مذهبی مورد رفتار خصمانه یا دستکم غیردوستانه قرار میگیرند و گاه بهدلیل ناهمخوانی بین باورها و رفتارشان با اسمشان مواخذه میشوند. غیر از مذهب، خاطرههای جمعیْ از شخصیتهای تاریخی و سیاسی هم بارِ دیگریست که مصداق اولیه یا مشهور اسمها به مسمیها تحمیل میکند.
بازخورد مثبت یا منفی به نام دیگران میتواند باعث احساس فشار، تحقیر یا تبعیض شود اما این همهی ماجرا نیست. اسمها همیشه مفهوم خود را از رفتار اجتماعی نمیگیرند و گاهی معنای لغوی آنهاست که فارغ از بازخورد دیگران، واجد تأثیر است.
اسم یا نشان و برچسب؟
تا اینجای بحث، نوک پیکان متوجه «واکنش»ها بود. گفتیم و خواندیم که بازخورد مثبت یا منفی به نام دیگران میتواند باعث احساس فشار، تحقیر یا تبعیض شود اما این همهی ماجرا نیست. اسمها همیشه مفهوم خود را از رفتار اجتماعی نمیگیرند و گاهی معنای لغوی آنهاست که فارغ از بازخورد دیگران، واجد تأثیر است. البته از آنجایی که با زبان سروکار داریم، این تفکیک حوزهی فردی و جمعی چندان دقیق بهنظر نمیرسد؛ زبان بهطور کلی و اسمها بهطور خاص در ارتباط است که معنا و کارکرد پیدا میکنند. مقصودم از «تأثیر فارغ از واکنشهای بیرونی» آن است که بعضی اسمها لزوما بازخورد آگاهانه برنمیانگیزند و بنا بهمعنای لغویشان در لایهای پنهانتر حیات دارند. مثلا؟ بهجای مثال زدن، دعوتتان میکنم به یک بازی ساده. من چندتا صفت نام میبرم و شما اولین اسمی را که با آن صفت در ذهنتان تداعی میشود، به زبان میآورید (هرچند من نمیشنوم)؛ رویینتن، مظلوم و آرام، خوشمنظر، شجاع، بالطافت، قوی، غمخوار، سعادتمند. با تقریب خوبی میتوانم بگویم صفتهای مبتنی بر توانایی و قدرت، اسامی پسرانه و دستهی دوم صفتها نامهای دخترانه را تداعی کردند. البته اگر بیشتر فکر و کمی جستوجو کنیم، اسمهای دخترانه واجد معانی گروه دوم و بالعکس مییابیم اما اولین نامی که به ذهن میرسد، احتمالا نشان از پیوند قویتری دارد؛ پیوندی قوی بین آنچه از نقشهای جنسیتی توقع داریم و شیوهای که آنها را صدا میزنیم. به اینترتیب بیراه نیست اگر بگوییم اسمها در بازتولید کلیشههای جنسیتی نقش دارند. اسمها همچون نشان و برچسب به دخترها میگویند جامعه از آنها توقع زیبایی و وقار و معصومیت و امثالهم دارد و به پسرها میگوید باید قدرتمند و دلاور باشند. نظر شما چیست؟ با آنچه در این بحث مطرح شد، موافقاید؟ رنجهای نامیدن دیگری میشناسید که از چشم نویسنده دور ماندهباشد؟