یک ایده کلی وجود دارد که داستانها و نوشتههای هر نویسنده برآمده از زندگی خودش هستند. اما این ایده تا کجا کار میکند و آیا میتوان داستانی نوشت که برداشتی از زندگی نویسنده در آن نباشد؟
اورول در مقاله زیر (Why I Write) زندگینامه ادبی کوتاهی از خود ارایه میدهد و به حلاجی سبک ادبی و موضوعات مورد علاقه خود میپردازد. عمده مطالب مطرح شده در این مقاله به احتمال برای خواننده جالب خواهد بود، ولی شاید مهمترین قسمت مقاله چندین جمله است که اورول در آنها به وضوح مواضع سیاسی خود را بیان میکند: "جنگ اسپانیا و اتفاقات دیگر در ۳۷-۱۹۳۶ کفه ترازو را تکان داد و بعد از آن میدانستم کجا ایستادهام. هر خط کار جدی که از ۱۹۳۶ نوشتهام، مستقیم یا غیرمستقیم، در مخالفت با تمامیتخواهی و در حمایت از سوسیالیسم دموکراتیک، آنگونه که من میشناسمش، نوشته شده است." البته این صراحت بیان دلیلی بر عدم تحریف این چند جمله در جریان جنگ سرد نشد. نظام سرمایهداری، در رقابت خود با نظام کمونیستی، بارها از نسخه کوتاه شده این جملات (اشاره به سوسیالیسم دموکراتیک همیشه حذف میشد) برای افزودن اعتبار به ایدئولوژی مورد پسند خود استفاده کرد. شاید همانطور که اورول خود در مقالهای دیگر بیان میکند "مهمترین هدف تبلیغات اثرگذاری بر افکار معاصر است ولی آنها که به بازنویسی تاریخ مشغولند احتمالا در گوشههای فکرشان به چپاندن حقایق در گذشته هم اعتقاد دارند."
نویسنده: ساموئل بکت | متن پيش روی شما، گزيدهای از مصاحبههایی است كه جيمز نولسون با ساموئل بكت انجام داده و در كتابي به نام «بكت به ياد ميآورد/يادمان بكت: يك قرن بزرگداشت» منتشر شده است. اين گزيدهی بخشی از خاطرات نويسنده با جيمز جويس است كه در جوانی رابطهی بسيار نزديك و دوستانهای با او داشته است.
نویسنده: طاهر بن جلون - آفرینش ادبی کانون توجهش را بر وضعیت بشر متمرکز میکند و عبارت است از پیوستن به آن وضعیت، پیگیریِ زمینلرزههایش، یافتن نشان و اثری از امید و نوشتار. به نظر میرسد همین جنایت علیه بشریت است که دیگر باید وارد ادبیات شود. قاتلان همیشه هستند و تعداد کسانی که در تختخواب خود نمیمیرند بیشمار است. نویسنده چارهای ندارد جز اینکه با این مسائل درگیر شود. او مینویسد، زیرا تکلیفش نوشتن است و اگر امکاناش باشد باید این کار را با حداکثر صداقت و در نهایت امید، با قریحهی خویش انجام دهد.