آلندۀ انقلابی کشته شد و پینوشۀ کودتاچی به قدرت رسید. طبق سناریوی همیشگی نئولیبرالها ابتدا فضا امنیتی- پلیسی میشود، نهادها و مجموعههای اقتصادی و صنعتی از دولت سلب مالکیت میشوند و به اسم آزادسازی و خصوصیسازی در دامن بخش خصوصی میافتند، رفاه رخت بر میبندد، کالای رایگان، ناگهان پولی میشود. اما بخش اصلی سناریو هنوز مانده؛ تعدیل ساختاری.
تصویر بسیاری از مردم در پایین جامعه ضرورتا همان تصویر کسانی نیست که صدایشان شنیده میشود؛ بنابراین این موضوع قضیه را پیچیده میکند. چرا این نوع تجربیات در تاریخ کمتر دیده میشود و ما کمتر درباره آنها میشنویم؟ همه میدانند، تاریخنویسی معمولا از بالاست و نخبگان و کسانی که سواد دارند و دانشگاه رفتهاند، آن را مینویسند. بسیاری از آنها از نظر طبقاتی در وضعیتی هستند که شاید چندان نمیدانند در طبقات پایین جامعه چه میگذرد و این به نظر من نقطه ضعف بزرگی است.
در زمان بحران مالی آرژانتین در سال ۲۰۰۱ که منجر به بیکاری و بیخانمانی هزاران هزار شهروند شد، کارگران، بسیاری از کارخانجات ورشکسته را بازگشایی کردند. با تشکیل کمیتههای محلات، ساکنین شرکتهای تعاونی، نانوایی و درمانگاهها برپا کردند. این نوع ابتکارات نه تنها آنها را از فقر و گرسنگی نجات داد، بلکه قدرت نوینی به آنها اعطا کرد.
اگر از سرمایهسالاری خوشتان نمیآید، بدیل شما برای آن چیست؟ سیستم چگونه میتواند عملکرد متفاوتی داشته باشد؟ بازارهای کار، شرکتها، کاربری زمین، مسکن، تجارت خارجی؛ اگر افرادی مانند شما بتوانند جهان را از نو بسازند، تمام اینها چگونه کار خواهد کرد؟
بازاریابی شبکهای چندسالی است در ایران رواج پیدا کرده و ۱۴ شرکت بهصورت رسمی تحت این عنوان درکشور فعالیت میکنند. اما در این روش درآمدِ هنگفت برندههای معدود از ثبتنام و کارِ بیمزد و پیوسته ارتش بازندهها بهدست میآید.
نویسنده: ارونداتی روی - آنچه در نوشتهی زیرمیآید شاید از دید برخی بهنوعی نقدی بیرحمانه باشد. از سوی دیگر، بنا بهسنت حرمت نهادن به دشمنان خود، میتوان آن را به چشم تصدیق بصیرت، ظرافت، و عزم راسخ کسانی خواند که زندگی خود را وقف امن نگهداشتن جهان برای سرمایهداری کردهاند.