در ۱۸۹۰میلادی، ویلیام موریس جهانی آرمانشهری را تصور کرد، رها از بردگی مزدی. به مدد تکنولوژی، امروز بالاخره رویاهای او در دسترسمان است.
در میان اعتصابات و اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، هماکنون مبارزه دیگری نیز در جریان است. نبردی که دولت مکرون را مجبور به لشکرکشی و اعلان جنگ علیه مردم کرده است: جنگ در زمینهای «نوتردام دلاند» در غرب فرانسه، در اطراف شهر نانت، علیه جنبش موسوم به زادیستها. اما این جنبش جدید چیست؟
نشان دادن آینده در زبان امروزی ممکن است خیانت به آن باشد. تغییری که واقعاً رادیکال باشد، میتواند دستهبندیهای امروزی را از بین ببرد. یکی از دلایل اینکه مارکس اینقدر با صحبت دربارۀ آینده مشکل داشت، همین است. او کار خود را با مجادله با اتوپیاییهای طبقهمتوسطی آغاز کرد. بیشترین کاری که یک انقلابی میتواند انجام دهد، توصیف وضعیتی است که آیندهای متفاوت میتواند در آن ممکن باشد. خیالپردازیکردن دربارۀ اینکه این آینده دقیقاً چطور خواهد بود، تلاش برای برنامهریزیِ کردنِ آزادی بود. اگر مارکس پیامبر بود، به این خاطر نبود که او به دنبال دیدن آینده بود. پیامبران، حداقل پیامبرانِ عهد قدیم، غیبگو نبودند. آنها بهجای زلزدن به آینده، به شما هشدار میدادند که اگر به گرسنگان غذا ندهید و اگر مهاجران را نپذیرید آیندهای در کار نخواهد بود و اگر باشد، عمیقاً ناخوشایند خواهد بود.