سفرنامه آهنقراضهها، برگرفته از روزشماری است که روبرت کلایوِر، نمایشگاهگردان رویدادی به نام «مرزها»، در کتابچهای با همین عنوان منتشر کرده است. این نمایشگاه به هنر معاصر عراق و فلسطین اختصاص داشته، کشورهایی که مردمانش درگیر سیطره دیرپای نظامیان بر وضعیت زندگیشان بودهاند.
احداث دریاچۀ چیتگر در شمالِ غرب تهران، مسائلِ عدیدهای برای روستاهای جنوب تهران پدید آورده است؛ روستاهایی که طی دو سه سال اخیر شرایط و لوازم اولیۀ سکونت در محل زندگیشان را یکی پس از دیگری از دست میدهند.
به تهران نگاه کنید. از تهران چه مانده است؟ از ولیعصر پرآوازه و شمیرانِ سبز و لطیفش چه مانده؟ شاید بگویید خاطرهبازی بس است، تهران قجری دیری است که از میان ما رفته و ما در حال زندگی در کلانشهری از جنس دیگریم. معلوم است که باغها و خانههای کوتاهقامت با سقفِ شیروانی قدیمی، از پس نیازهای امروز ما برنمیآیند. اما وقتی از باغ و درخت و فضای سبز و آرزوی دوچرخهسواری و گردش در دل شهر حرف میزنیم، دقیقاً از چه حرف میزنیم؟ این سودای بهظاهر رمانتیک و کودکانه از چه چیزی خبر میدهد؟