چند روزی است که در بین برخی از چهرههای سرشناس سازمانهای محیط زیستی و سلبریتیهای سینمایی جریانی راه افتاده است به اسم «چالش زباله»، با این شعار که بیایید از خودمان شروع کنیم. بر اساس این شعار قرار شده هر فردی که به این چالش دعوت میشود حذف یا پاکسازی زبالهها را از پیرامون خانه یا محل کار خود شروع کند. با این که این رخداد میتواند یک اتفاق مثبت در جهت بازگرداندن حس مسئولیت و عاملیت به مردم باشد- به این معنی که خود آنها هم میتوانند در بهسازی محیط زیست پیرامون خود نقش داشته باشند- اما به نظر من اگر قصدمان نه ایجاد تغییراتی لحظهای، بلکه تغییری مداوم در محیط زیستمان باشد باید در خصوص مشکل زباله در تهران و دیگر کلانشهرها به یک موضوع مهم دیگر یعنی شرایطی که از کالای مصرفی پسماند میسازد نیز توجه کرد.
در تهران اتومبیل یعنی همه آنچه یک فرد در جامعه برای هویت داشتن نیاز دارد. در تهران اتومبیل یعنی شهروندی، یعنی قدرت، پرستیژ، طبقه اجتماعی و تمایز اجباری. شاید ظهور ناگهانی و قارچگونه ماشینهای عظیمالجثه و شاسی بلند که معمولا ظاهرشان را هم طوری دستکاری میکنند تا بیشتر شبیه تانک باشد تا ماشین به همین خاطر باشد.
مترو بیش از آنکه یک وسیله حملونقل عادی باشد یک ماشین بزرگ تولید نوع خاصی از انسان است؛ ماشین تولید «انسان زیرزمینی». انسانی دور افتاده از جامعه ی خود. یک انسان بیگانه شده از شهر. مترو هر روز من را از سطح شهر میکَند و در قالب یک «مسافر» صرف و تکثیرشده به زیر زمین میفرستد. جایی که دیگر خبری از کنش اجتماعی نیست و تو تنها با انبوه خلقی سر و کار داری که فقط انتظار میکشند.