چهره اخراجِ مهاجران غیرقانونیِ افغان از ایران
روزانه تعداد زیادی از افغانهای ساکن ایران تحت عنوان «غیرقانونی» از کشور اخراج میشوند. افرادی که ممکن است برای سالهای طولانی ساکن ایران بوده باشند، اما کماکان از فردای خود بیخبر هستند. از جمله کودکانی که از خانواده خود جدا شده، از ایران اخراج میشوند و ممکن است تا پایان عمر موفق به دیدار دوباره آنها نشوند. غزل گلشیری در این گزارش به وضعیت افغانها در اسلام قلعه میپردازد که نقطه مرزی ایران و افغانستان به شمار میآید؛ جاییکه افغانها برای اخراج شدن از ایران باید پولی نیز بپردازند؛ پول «استفاده از فضای سبز».
اولین اتوبوس حدود ساعت یازده و نیم رسید. یکی از ماموران IOM- سازمان بینالمللی برای مهاجرت، وابسته به سازمان ملل- در گوشمان زمزمه می کند که معمولا زودتر از ساعت دو اتوبوسی به اسلام قلعه نمیرسد. روزهای گرم شروع شدهاند و افغانهای بیشتری غیرقانونی برای کار به ایران میروند و به همان میزان، تهران تعداد بیشتری را هر روز اخراج میکند.
پسری با لباس سبز را همان جا دیدم که از اتوبوس پیاده شد. شلوارش برایش کوتاه بود و میشد از همان فاصله دور و زیر آفتاب کورکننده قبل ظهر ساق پای لاغرش را دید. ریش سفید سازمان همان جا از جمعیت جدایش کرد و با یک پیرمرد و چند خانواده صاحب کودک زیر هجده ساله راهنماییش کرد به سمت چادر سازمان. حالا دیگر پشتش به ما بود و با ساک بزرگتر از جثه اش میرفت تا زیر چادر پرسشنامه را پرکند و غذا بخورد و بعد راهی شود به سمت مرکز IOM در هرات. جایی که دو ساعت با اسلام قلعه فاصله دارد. گفت هشت ماه قبل با قاچاقچی از نیمروز به ایران رفته بوده. در ازای پول قاچاقـ چیزی حدود یک میلیون تومان- چند ماهی حقوقش را به قاچاقچی داده. در یک کارگاه آجرپزی کار می کرده در اصفهان که دستگیر شده. می گفت در اولین فرصت بر میگردد ایران. در شهرشان کار نیست. اسمش را هر چه گشتم در یادداشتها و صداهای آن روز پیدا نکردم. پسرک دوازده سال بیشتر نداشت و هیچ وقت مدرسه نرفته بود.
اسلامقلعه نقطه مرزیای است که پلیس، افغانستانیهای غیرقانونی را از ایران اخراج می کند و گاهی هم چند نفر افغان خوش شانس با ویزا و گذرنامه، از همان جا راهی ایران می شوند. روزی ۳۰ تا ۴۵ اتوبوس افغانی اخراج می شوند، یعنی چیزی حدود ۲۰ هزار نفر در ماه.
اسلامقلعه نقطه مرزیای است که پلیس، افغانستانیهای غیرقانونی را از ایران اخراج می کند و گاهی هم چند نفر افغان خوش شانس با ویزا و گذرنامه، از همان جا راهی ایران می شوند. تربت جام نزدیک ترین شهر آن طرف مرز است. روزی ۳۰ تا ۴۵ اتوبوس افغانی اخراج می شوند، یعنی چیزی حدود ۲۰ هزار نفر در ماه. بر خلاف افغانهای اخراجی از پاکستان که فقط مرد هستند، پلیس ایران استثنا قایل نمیشود. در بین اخراجیها کودکِ تنها، دختر و پسر، زنِ تنها، خانواده با نوزاد، بیمار، گاهی هم معتادین ایرانی پیدا میشوند. در سفر اخیرم به تهران، یکی از مسِئولین شورای مهاجران نروژ که با مهاجران افغان کار میکند، تاکید کرد که سیاستهای پاکستان هم چند وقتی است تغییر کرده و آنها هم دیگر استثنا قایل نمیشوند.
یکی از مسولان IOM در هرات از دختر بچهای ده ساله گفت که پنج سال پیش در شیراز دستگیر شده و چون مدرکی نداشته که قانونی بودنش را ثابت کند به افغانستان پس فرستاده شده. دختر امروز پانزده سال دارد و از آنجایی که نه آدرس خانواده اش در ایران و نه آدرس نزدیکانش در افغانستان را ندارد، در یکی از خانه های امن هرات زندگی میکند. «دخترک مدرسه میرود؟ کار چی؟ میتواند در مرکز شغلی یاد بگیرد برای بعد؟» جواب همه سوالهایم «نه» است.
بر خلاف افغانهای اخراجی از پاکستان که فقط مرد هستند، پلیس ایران استثنا قایل نمیشود. در بین اخراجیها کودکِ تنها، دختر و پسر، زنِ تنها، خانواده با نوزاد، بیمار، گاهی هم معتادین ایرانی پیدا میشوند.
در همان مرکز در هرات زنی تکیده و مبتلا به سل را دیدیم که دو ماه قبل اخراج شده بود. میگفت در بیمارستانی در تهران بستری شده بوده که پرستارها به پلیس او را لو دادهاند. از تهران به قم منتقل شده و بعد از این که در یکی از اردوگاههای افغانهای غیرقانونی از حال رفته، بیمارستانی که به آنجا فرستاده شده حاضر نشده او را بپذیرد. می گفت: «گفتند برو کشور خودت معالجه شو.»
مسافران این اتوبوسها قبل از این که مرز را رد کنند- رد مرزی ها- باید نفری حدود هفتاد هزار تومان به پلیس ایران بپردازند. اسمش هم هست: استفاده از فضای سبز. «و اگر پول نداشته باشید؟» «اتوبوس را نگه میدارند تا آدمها به هم پول قرض بدهند و همه حساب ها صاف شوند و گرنه نمی گذارند اتوبوس حرکت کند.»
غدیر چهارده ساله با اتوبوس ساعت دو رسید. به محض پایین امدن از پلههای اتوبوس موبایلش را درآورد و بلند بلند شروع کرد به حرف زدن. «از دوستانم خواستم برایم پول بفرستند هرات پیش برادرم.» برادر ده سالهاش در هرات در یک مغازه فروشندگی میکرد. غدیر سه خواهر و چهار برادر دارد و خانواده اش در غور زندگی میکنند. او هم با قاچاقچی- یک میلیون و چهارصد هزار تومان- چهار ماه پیش به ایران رفته بود. سر ساختمانی در قمصر مشغول کارگری بود که دستگیر شد. می گفت قصد دارد این بار با گذرنامه و ویزا به ایران برگردد.
مسافران این اتوبوسها قبل از این که مرز را رد کنند- رد مرزی ها- باید نفری حدود هفتاد هزار تومان به پلیس ایران بپردازند. اسمش هم هست: استفاده از فضای سبز. «و اگر پول نداشته باشید؟» «اتوبوس را نگه میدارند تا آدمها به هم پول قرض بدهند و همه حساب ها صاف شوند و گرنه نمی گذارند اتوبوس حرکت کند.»
هر شب IOM افغانهای «آسیب پذیر»ی را که در سیل جمعیت شناسایی کرده با ماشین میفرستد به مرکزی در هرات. آنهایی که خانههایشان نزدیکتر است همان شب راهی شهرشان میشود. بقیه باید شب را آنجا سپری کنند تا روز بعد برایشان امکانات سفر فراهم شود. بعد از بمبگذاری در مدرسهای در پیشاور در زمستان سال گذشته، پاکستان اخراج افغانهای غیرقانونی را سرعت بخشیده است. به همین دلیل، میزان کمکهای انساندوستانه به نقاط مرزی با ایران کمتر شده و همه توجهها بر مرزهای پاکستان متمرکز شده است. مسالهای که نگرانیهای بسیاری برای کارمندان مرکز ایجاد کرده است. اگر در سالهای قبل امکان مالی و انسانی این را داشتهاند که کودکان زیر هجده سال را شناسایی کنند و تا محل زندگیشان، به همراه یک مددکار اجتماعی، همراهی کنند، امروز تنها کرایه ماشین را میپردازند و هیچ گونه اطلاعی درباره سرنوشت کودکان ندارند.
روز بعد که به مرکز IOM هرات رفتیم، پسرک دوازده ساله با ساک بزرگش دیگر نبود. شب قبل راهیش کرده بودند به سمت شهرش.
امیدوارم یه فکری بکنن آخه اینکه درست نیست خدا کنه این خبر هم درست نباشه و اغراق شده باشه