چاره نژادپرستی ناخودآگاه چیست؟
آیا نژادپرستی یک ایدئولوژی با توصیهها، قضاوتها و خطکشیهای پررنگ مشخصا سیاسی است و یا شکلی از فکر کردن و دیدن جهان اطراف که ممکن است لزوما متوجه نباشیم به نگاه ما شکل میدهد؟ ریشههای آن چیست و چه طور میتوان حد و مرز اثرگذاری آن را در سطح ادراک فردی دید؟
کلیشههای نژادی ریشه در بنیادیترین سازوکارهای یادگیری دارند. یکی از دلایل سریع بودن یادگیری و تطابق با محیط در انسانها قابلیت پیشرفتهٔ انسان در تعمیم دادن دانستههایش دربارهٔ جهان پیرامون بر پایهٔ حجم اندکی از تجربههای حسی است. بهعنوان مثال، یک کودک خردسال بعد از دیدن دو یا سه سگ نتیجه میگیرد که تمام سگها پشمالویند، پارس میکنند، دم دارند و باید با آنها اندکی محتاطانه برخورد کرد. در مجموع میتوان گفت که کلیشهها اکثرا درستند، سگها معمولا پارس میکنند و دم تکان میدهند. مشکل اصلی وقتی رخ میدهد که سازوکارهای بنیادی تعمیمدهی را در مورد گروههای انسانی به کار میگیریم؛ و چون رنگ پوست و نژاد از خصوصیات واضح و سهلالادراک انسانهاست، به سادگی میتواند مبنای ذهنی طبقهبندی انسانی قرار گیرد.
هیچ کودکی با این باور درونی که یک گروه نژادی از گروههای دیگر بهتر است به دنیا نمیآید، ولی برخلاف انتظار نوزادان در سنین بسیار پایین متوجه تفاوتهای نژادی میشوند. نوزادان از ۹ ماهگی به بعد به ویژگیهای آشنا و مألوف توجه بیشتری نشان میدهند و بهعنوان مثال چهرهها و تغییرات حالت چهره را در میان همنژادان خود (یا اطرافیان) بسیار سریعتر و دقیقتر از نژادهای دیگر تمیز میدهند.
اگر (از سنین کودکی) موقعیت آشنایی و تعامل رودررو با افرادی از نژادهای دیگر پیش نیاید، تنها راه آشنایی با دیگر گروههای نژادی از طریق منابع دیگر، مثل رسانهها و نزدیکان خواهد بود. چون این نظرات ممکن است غیربیطرفانه باشد (چه مثبت و چه منفی)، کلیشههای تثبیتشدهٔ ذهنی فرد هم به همان شکل ممکن است جهتدار یا نادقیق باشد. بهعلاوه اگر این منابع گردآوری اطلاعات دست دوم سمج یا مداوم باشند حتی محتمل است اطلاعات و تجربیات دست اول و شخصی فرد را هم تحتالشعاع خود قرار دهد.
این تأثیر (محیطی) با مجموعهٔ دیگری از سوگیریهای عمیق و ناخودآگاه آدمی تشدید میشود. در میان انسانها تمایل شدیدی وجود دارد که میان گروهِ خودی و دیگر گروهها تمایز بگذارد، وجه تمایز میان گروهِ خودی با باقی گروهها هم اهمیت چندانی ندارد. کودکان رفتارها و نکات مثبت گروه خودی و رفتارها و نکات منفی افراد خارج گروه را بیشتر به یاد میسپارند، حتی اگر (بنا بر آزمایشات و مطالعات انجام شده) گروهبندیشان بر اساس امری بسیار پیشپاافتاده و موقتی مثل رنگ تیشرت باشد.
از سوی دیگر، ما (گونهٔ انسانی) افراد خارج از گروه نژادی خود را از نظر ظاهری شبیه به یکدیگر مییابیم و همزمان ویژگیهای ظاهری یکه و منحصر به خود تک تک افراد عضو گروه خودی را از هم تشخیص میدهیم. این امر ما را قادر میسازد معیارهای دستهبندیهای معنادار و منسجمی در اختیار داشته باشیم و بر مبنای آن رفتارهای انسانی و محیطی اطراف را پیشبینی کنیم، ولی در عین حال باعث میشود تعمیمهای گسترده، مخرب و بهشدت نادقیقی از دستههای انسانی داشته باشیم.
کودکان بهشدت به جملات کلی (جنریک) در زبان حساسند و آنها را به خاطر میسپارند. زیرا اینگونه گزارههای کلی چیزهای بیشتری از جهان پیرامون را برایشان تعریف میکند و باعث میشود آن را سریعتر بشناسند.
اگر به کودکی بگویید: «پرندهها بال دارند» او این جملهٔ خبری را به تمام گونههای پرندهها تعمیم خواهد داد، در حالی که اگر بگویید: «این پرنده بال دارد» چنین نخواهد کرد. به همین صورت جملاتی مثل «عربها انسانهایی خشناند» تأثیری مشابه جملهٔ اول دارند.
نژادپرستی پنهان
بارها و بارها حقیقتی تلخ با آزمایشها و مطالعات مختلف مشخص شده است: با وجود این که عموم ساکنان کشورهای غربی در محیطی به نسبت شایستهسالار و با باورهایی برابریطلبانه (از نظر نژادی) رشد کردهاند در آزمایشهای سوگیریِ نژادیِ ناخودآگاه حدود ۷۰ درصد مردم نشان میدهند که تمایل بیشتری به نژادِ خودی دارند. مشهورترینِ این آزمایشها، تست تداعی ضمنی است که نشان میدهد چگونه آزمایششونده به راحتی ویژگیهای مثبت (مثل زیبا یا دلچسب) را به عکسهایی که از اعضای گروه نژادیِ خودی در مقابلش قرار میگیرد نسبت میدهد و برعکس افراد متعلق به نژادهای اقلیت را با ویژگیهای منفی (مثل بدذات یا نامطبوع) وصف میکند.
این تناقض درونی مابین اعتقادات برابریخواهانهٔ افراد و سوگیری نژادی پنهان و ناخودآگاهشان تبعاتی واقعی و عینی دارد. بهعنوان نمونه اگر دو نفر، یکی سیاهپوست و دیگری سفیدپوست، دو رزومهٔ کاملا یکسان و به نسبت خوب به همراه عکس به قصد تقاضای کار ارسال کنند، عموما صاحب کار (سفیدپوست) به شکل کاملا معنیداری تمایل بیشتری برای انتخاب متقاضی سفیدپوست دارد. این پژوهش ابتدا در سال ۱۹۸۹ انجام شد و تکرار دوبارهٔ آن در سال ۲۰۰۵ به نتایجی دقیقا یکسان منجر شد.
ریشههای نژادپرستی
سوگیریهای عینی و خودآگاهانهٔ نژادپرستانه در کودک از حدود ۵ سالگی آشکار میشوند، ولی اگر توسط خانواده و محیط بیرونی حمایت نشوند در سنین ۱۰ تا ۱۲ سالگی محو میشوند. بیشتر به این دلیل که کودکان بیشتر با اصول عدالت اجتماعی و برابری (که نوع رفتار با افراد را هم دربرمیگیرد) آشنا میشوند. البته اگر کلیشههای نژادی توسط محیط خانواده و اجتماع تقویت شوند که داستان کاملا متفاوت خواهد شد و فرد عموما تبدیل میشود به همان چیزی که اطرافیانش هستند.
سوگیری پنهان و ناخودآگاه نژادی از حول و حوش ۳ سالگی در کودک پا میگیرد و اگر تا سنین آغازین دبستان به چالش گرفته نشده و تثبیت شوند بسیار به دشواری میتوان آن را از میان برد. سوگیری آشکار در بسیاری از کودکان محو و ناپدید میشود در حالی که سوگیری ناخودآگاه عموما تا سنین بزرگسالی هم در فرد باقی میماند.
تغییر دادن نژادپرستی ناخودآگاه
چندی پیش به مقالهای برخورد کردم که بسیار من را تحت تأثیر قرار داد. مقاله شیوهای را معرفی میکرد که به کمک آن میتوان سوگیری ناخودآگاه نژادی در کودکان را به هم زد. نویسندگان مقاله، ژائو و محققان همکارش در دانشگاه ژیجیانگ چین، به کمک تستِ «عصبانی=دیگری» بهعنوان محکِ سوگیری پنهان نژادپرستانه به نتایج جالب توجهی دست یافته بودند. در آزمایش تصاویری از چهرههای افراد چینی و آفریقایی به آزمایششونده نشان داده میشد که در هر تصویر چنان ویژگیهای ظاهری چینی و آفریقایی درهم آمیخته شده بود که مشخص نبود عکس از یک آفریقایی است یا چینی. تصویر هر فرد دو بار به آزمایششونده نشان داده میشد که در یکی حالتی خوشحال داشت و در دیگری عصبانی. از آزمایششونده میخواستند که بگوید هر تصویر به چه نژادی تعلق دارد. همانند آزمایشهای پیشین هم کودکان و هم بزرگسالان چینی بیشتر معتقد بودند که چهرههای خوشحال چینی، و چهرههای عصبانی آفریقایی بودهاند. همانند آزمایش مشابهی که کودکان و بزرگسالان سفیدپوست آمریکایی بیشتر چهرههای خوشحال را سفیدپوست و چهرههای عصبانی را سیاهپوست شناسایی میکردند.
گروه محققین این بار در سیر آزمایش تغییر کوچکی دادند. از کودکان ۵ و ۶ ساله خواستند که تصاویر ۵ آفریقاییتبار را بهدقت به خاطر بسپارند و در دور بعدیِ آزمایش با دیدن تصویر هرکدام، شمارهای که در دور قبلی کنار هر تصویر به نمایش درآمده بود را بازگو کنند. این مسئله باعث شد که کودکان این بار در ویژگیهای فردی و یکهٔ چهرهها تمرکز کنند. وقتی پس از این دور دوباره تست عصبانی=دیگری را روی کودکان اجرا کردند، سوگیری پنهان از میان رفته بود و چهرههای عصبانی و خوشحال به شکل تقریبا مساوی چینی و آفریقایی تشخیص داده میشد. به نظر همین تغییر ساده در سیر آزمایش باعث شده بود که سوگیری پنهانی که همیشه بسیار عمیق و نازدودنی انگاشته میشد، از میان برود.
پژوهش مزبور بیش از این که سوالهای موجود را پاسخ دهد، سوالهای جدید پدید آورد. چه چیزی باعث این تغییر شد؟ آیا این تغییرات درازمدت است یا فرد به سرعت به حالت قبل برمیگردد؟ تغییر در سوگیری پنهان چه اثری بر باورها و رفتارهای عینی فردی دارد؟
من به دو دلیل این آزمایش را پسندیدم. اول این که تنها با کمی مداخله در سیستم دستهبندی ادراکی، ریشهٔ مسئلهٔ تعمیم نژادپرستانه را هدف قرار داد. اگر پیشداوری نژادی تنها نوعی ارزشداوری در لایههای سطحی سوگیریهای ادراکی ناخودآگاه است، بنابراین بهتر است فعالیتهای خود را در همین حیطه متمرکز کنیم. دلیل دوم سادگی آزمایش است. با انجام آزمایش روی بزرگسالان نتایج مشابهی به دست آمد (با این تفاوت که بهجای پنج یا شش بار تکرار، صدها بار مرحلهٔ اصلی آزمایش باید تکرار شود). مرحلهٔ تنظیمی ابداعی ژائو بیش از ۱۵ دقیقه به طول نمیانجامد ولی تاثیر کوتاهمدت شگفتانگیزی روی آزمایششونده میگذارد. حتی میتوان پروسههای مشابه برای بازیهای کامپیوتری و موبایلی طراحی کرد. بازی کردن مداوم شاید منجر به ایجاد تاثیرات بلندمدت یا دائمی شود.
آگاه بودن از وجود پیشداوریهای پنهانِ نژادی به خودی خود مسئلهٔ مهمی است. همواره باید متوجه باشیم که این سوگیریها در ما وجود دارد و مراقب باشیم که روی رفتار اجتماعی و تصمیماتمان تاثیر نگذارد. در عین حال تلاش کنیم که جامعه را به سمتی سوق دهیم که اثرات آن به حداقل برسد. برای نمونه امروزه بخش مربوط به اطلاعات نژادی از فرمهای تقاضای کار حذف شده و محرمانه باقی میماند تا بر تصمیمهای صاحبکارها تاثیر نگذارد.
ولی مبارزه با سوگیری نژادی هم مهم است. هشیاری و آگاهی فقط تا حدی (که چندان هم زیاد نیست) در جنگ با هیولاهای ناخودآگاه تاثیر میگذارد. شما هم میتوانید در تست تداعی ضمنی خود را محک بزنید، ولی اگر متوجه شدید که همانند ۷۰ درصد مردم مقدار زیادی پیشداوری نژادیِ ناخواسته در شما وجود دارد ناامید نشوید. صِرف آگاه شدن از سوگیریهای نژادی به خودی خود موثر است و خلاص شدن از آن شاید چندان هم مشکل نباشد.