skip to Main Content
سقوط از نردبان بی‌پله
عمومی

سقوط از نردبان بی‌پله

آیسان زرفام در گزارش زیر به برخی از مشکلاتی پرداخته که کارگران ساختمانی با آن دست و پنجه نرم می‌کنند؛ آسیب دیدگی و از کار افتادگی در حین انجام کار، و وضعیت نابسامان بیمه این کارگران. کارگرانی که در شرایط معمول از معضل بیکاری، نبود قراردهای محکم کاری، تن دادن به کار با حداقل دستمزد و.. رنج می‌برند، در هنگام از کار افتادگی نیز باید یک‌تنه به جنگ موسسات بیمه بروند. به نظر می‌رسد پس از سال‌ها تلاش کارگران برای بهبود شرایط کاری، هنوز مسیری طولانی تا رسیدن به حداقل‌ها پیشِ رو باشد.

برداشت اول: فرامرز، نقاش ساختمان

فرامرز، تازه داماد است. بعد از دو سال که نامزد بوده‌اند چند ماهی‌ست که توانسته خانه اجاره کند و زنش را بیاورد تا بالاخره زیر یک سقف با هم زندگی کنند، سقفی که در مامازند برای یک نقاش ساختمان در دوره کسادی کار به اندازه ۵ میلیون ودیعه و ۱۲۰ هزار تومان اجاره، تمام شده است.

زمستان ۹۳ به تازه‌داماد کار پیشنهاد می‌شود، آن هم در جزیره کیش. او هم بارو و بنه‌اش را جمع می‌کند و تازه عروسش را می‌گذارد و می‌رود دنبال کار. «اول اسفند بود یعنی درست یک ماه به عید مانده بود. هنوز هیچ دستمزدی نگرفته بودم و منتظر بودم که با دست پر شب عید پیش همسرم بروم. قسمت بود دیگر، چه کنم، دو تا از پایه‌های نردبان شکست و من از آن بالا افتادم».

فرامرز ۵ ماه قبل از حادثه برای بار سوم به تامین اجتماعی مراجعه کرده تا بیمه شود اما گفته‌اند ظرفیت نداریم بعدا بیا. «من هم دیگر سراغش نرفتم. می‌دانستم که دوباره کاری برایم نمی‌کنند. شما به آنها بگویید بیایند از صاحبخانه‌ام بپرسند، حساب بانکی‌ام را چک کنند تا مطمئن شوند که دروغ نمی‌گویم و چقدر به بیمه نیاز دارم»

دستش شکسته، عمل کرده و پلاتین یا به قول خودش دو تا لوله در دستش گذاشته‌اند. با این حال نه انگشتانش خوب کار می‌کنند و نه مچش خم می‌شود.

خودش می‌گوید نقاشی که نتواند قلمو دست بگیرد که دیگر نقاش نیست. دکتر‌ها گفته‌اند فیزیوتراپی کن انشااله بهتر می‌شوی. «خرج روزمره‌ام را هم ندارم. ته جیبم یک ریال هم نیست از کجا پول فیزیوتراپی بیاورم. تا الان هم قرض کرده‌ام و طلاهای عروسی‌مان را فروخته‌ام. نزدیک ۱۰ میلیون تومان خرج شده است. تازه ۳ میلیون از خرج بیمارستانم را هم پیمانکار داده. هنوز هم دستمزدم را نداده‌اند، البته مطمئنم که می‌دهند ولی چند باری تا کیش باید بروم و بیایم تا راضیشان کنم. پول رفت و آمد هم ندارم. دفعه پیش که رفتم شب توی پارک خوابیدم. دوباره گفتند ۲۰ روز دیگر بیا. نمی‌دانم با چه پولی بروم، حالا حالا‌ها هم که با این دست نمی‌توانم کار کنم. مزدم را هم بگیرم پای قرض‌ها می‌رود. تا الان دو ماه است که کرایه خانه ندادم. همین اول کاری نمی‌دانم خرج زندگی را چه طور بدهم».

فرامرز ۵ ماه قبل از حادثه برای بار سوم به تامین اجتماعی مراجعه کرده تا بیمه شود اما گفته‌اند ظرفیت نداریم بعدا بیا. «من هم دیگر سراغش نرفتم. می‌دانستم که دوباره کاری برایم نمی‌کنند. شما به آنها بگویید بیایند از صاحبخانه‌ام بپرسند، حساب بانکی‌ام را چک کنند تا مطمئن شوند که دروغ نمی‌گویم و چقدر به بیمه نیاز دارم».

برداشت دوم: حجت، گچ‌کار

اوستا حجت گچ‌کار، سال ۹۲ برای کار می‌رود کازرون. دم غروب چشمش سیاهی می‌رود و از سه طبقه پایین می‌افتد. اوستا حجت از وقتی بیمه کارگران ساختمان مصوب می‌شود بیمه بوده اما موقع حادثه چند وقتی از مهلت کارت مهارتش گذشته بوده و به همین خاطر هم تامین اجتماعی بیمه‌اش را تمدید نکرده است.

همچنین بخوانید:  اجتماعی‌سازی امنیت، اتحادیه‌سازی محیط کار

خود حجت آقای ۵۴ ساله گوشه خانه خوابیده و حافظه درستی برای حرف زدن ندارد. همسرش می‌گوید: «وقتی این اتفاق افتاد به ما گفتند باید بروی از کازرون گزارش بیاوری. ما هم کسی را نداشتیم که برود کازرون. من هم سواد درست و حسابی ندارم که دنبالش را بگیرم. بعد از آن هم گفتند اگر می‌خواهید بیمه‌اش را تمدید کنیم باید سر کار باشد تا بازرس بیاید ببیندش اما با این حال و روز که حجت آقا نمی‌توانست سرکار برود».

10

همکار حجت هم که برای عیادت آمده از قوانین دست و پا گیر تامین اجتماعی برای کارگران ساختمانی گله می‌کند. «ما که همیشه سر کار نیستیم. در این اوضاع رکود و کسادی چند ماهی بیشتر در سال کار نیست. با این وضع نمی‌دانیم با این قانون که بازرس بیمه باید کارگر ساختمان را در حین کار ببیند چه کنیم؟»

بعد از یکی دو سال دوندگی و نامه‌نگاری‌های انجمن صنفی کارگران ساختمان، بالاخره تامین اجتماعی به حجت دفترچه بیمه می‌دهد و خانواده‌اش که هیچ درآمدی ندارند، حق بیمه‌اش را ماه به ماه جور می‌کنند و به حساب تامین اجتماعی می‌ریزند.

«وقتی این اتفاق افتاد به ما گفتند باید بروی از کازرون گزارش بیاوری. ما هم کسی را نداشتیم که برود کازرون. من هم سواد درست و حسابی ندارم که دنبالش را بگیرم. بعد از آن هم گفتند اگر می‌خواهید بیمه‌اش را تمدید کنیم باید سر کار باشد تا بازرس بیاید ببیندش اما با این حال و روز که حجت آقا نمی‌توانست سرکار برود»

حجت آقا چهار دختر دارد که همگی ازدواج کرده‌اند. یکی از دختر‌هایش که برای دیدن پدر و مادر آمده ماجرای تشکیل کمیسیون پزشکی پدرش برای گرفتن بیمه را تعریف می‌کند. «پدرم اصلا تعادل ندارد. تا دم در خانه هم که می‌رود باید دو نفر زیر بغلش را بگیرند. موقع جلسه کمیسیون هم من و مادرم او را تا داخل اتاق بردیم اما با این حال ازکار افتادگی‌اش را تایید نکردند و فقط ۶۶درصد برایش آسیب دیدگی زدند. اعتراض هم که می‌خواهیم بکنیم می‌گویند ۶ ماه دیگر بیایید. می‌ترسم دوباره که مهلت کارت مهارتش تمام شود با مشکل روبه‌رو شویم. دوباره می‌گویند باید سرکار باشد تا بازرس بیمه‌اش را تایید کند و پدر من هم که نمی‌تواند سر کار برود. خدا می‌داند تکلیف حق بیمه‌هایی که الان به سختی جور می‌کنیم و می‌پردازیم چه می‌شود».

تا الان ۲۰ میلیون تومان خرج درمان حجت کرده‌اند که به قول خودشان همه دار و ندارشان بوده است و اکنون چشم به راه‌اند تا فامیل و آشنا به دادشان برسد. «خجالت می‌کشم به کسی رو بیاندازم. ما این همه سال با شرافت زندگی کردیم. همسرم ۳۰ سال کارگر بوده و پول حلال به خانه آورده است. حالا نمی‌دانیم بدون درآمد چه طور زندگیمان را بگذرانیم».

برداشت سوم: علی‌اکبر، جوشکار

علی‌اکبر ۳۵ ساله، جوشکار و اسکلت‌ساز است و هیچ وقت فرصت این را نداشته که در زیر آنچه به نام چتر حمایتی بیمه معروف است، جای بگیرد. «حوالی تابستان بود از پنج طبقه به پایین سقوط کردم. صاحب‌کارم من را رساند بیمارستان و رفت. از آن روز دیگر ندیدمش».

همچنین بخوانید:  آیین‌نامه نظامی تاریخ جنگ را ذبح می‌کند؟

همسر علی‌اکبر «حوالی تابستان» جمله شوهرش را با جمله «دقیقا سوم مرداد ماه بود» اصلاح می‌کند. او دقیق می‌داند که چه روزی این اتفاق افتاده، معلوم است که روزشماری کرده. پرستاری از بیمار ضایعه نخاعی، گرداندن زندگی و بزرگ کردن دو بچه کوچک با دست خالی کار ساده‌ای نیست اما با همه اینها خانه و زندگی علی‌اکبر و خانواده‌اش که شامل دو اتاق کوچک و یک آشپزخانه کوچکتراست که در مجموع شاید به ۴۰ متر هم نمی‌رسد، از تمیزی برق می‌زند.

5

۲۰درصد آسیب نخاعی، علی‌اکبر را زمین گیر کرده است. ماشینش را فروخته، زندگیش را فروخته، مادر و پدر پیرش در روستا، دارو ندارشان را که چند گوسفند بوده فروخته‌اند و تازه مقدار زیادی هم قرض کرده تا ۴۰ – ۵۰ میلیون تومان خرج دوا و درمانش را داده است. «دوبار عمل کرده‌ام، دو عمل دیگر هم باید قبل از عید می‌کردم که نتوانستم هزینه‌اش را جور کنم. این دو عمل خیلی مهم است و مربوط به مثانه‌ام که در اثر ضایعه نخاعی فلج شده می‌شود. خانه‌ام را ۴ میلیون ماهی ۱۷۰ هزار تومان اجاره کردم. ماه‌هاست که اجاره خانه‌ام را نتوانستم بدهم. الان هم صاحبخانه جوابم کرده اما نمی‌توانم با این پول جای دیگری را پیدا کنم».

«در این مدت زخم بستر هم گرفتم زیرا تشک مخصوص نداشتم. مجبور شدم کلی هم پول تشک و درمان زخم بسترم را بدهم. دکتر‌ها گفته‌اند اگر می‌خواهی امیدی برای بهتر شدنت باشد باید هر ۱۰روز فیزیوتراپی بکنی. فیزیوتراپی جلسه‌ای ۲۵۰هزار تومان می‌شود. از کجا بیاورم. پول دوا و درمان بدون بیمه که شوخی نیست»

«در این مدت زخم بستر هم گرفتم زیرا تشک مخصوص نداشتم. مجبور شدم کلی هم پول تشک و درمان زخم بسترم را بدهم. دکتر‌ها گفته‌اند اگر می‌خواهی امیدی برای بهتر شدنت باشد باید هر ۱۰روز فیزیوتراپی بکنی. فیزیوتراپی جلسه‌ای ۲۵۰هزار تومان می‌شود. از کجا بیاورم. پول دوا و درمان بدون بیمه که شوخی نیست».

یک بار هم یکی از نمایندگان مجلس به دیدن علی‌اکبر آمده اما هنوز کاری برایش نکرده است. وضعیت جسمی علی‌اکبر آنقدر بد است که به سختی امیدی به سرپا شدن و شروع دوباره کار دارد. «برادرم هم کارگر ساختمان است. اگر کار کند مزدش را با زن و بچه من قسمت می‌کند اما باز بعضی شب‌ها بچه‌هایم گرسنه می‌مانند». این جمله را که می‌گوید صورت خودش و همسرش غرق اشک می‌شود.

نوبت عکاسی که می‌شود همسر علی‌اکبر سر و وضع دختر ۴ ساله و پسر ۸ ساله‌اش را مرتب می‌کند. صورت خودش را می‌شوید و صورت همسرش را هم با دستمال از اشک پاک می‌کند، آخر خانواده علی‌اکبر آبرو دارند و جلوی دوربین هم آبروداری می‌کنند.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗