خانههای میخکوب شده
زیر پوست آرام شهر رقابتی بر سر تصاحب و مالکیت در جریان است. این رقابت نه تنها منحصر به خیابانهای شیک و محلههای سامانیافته نیست که در حاشیهها و نقاط توسعه نیافته جدیتر و پررنگتر است؛ نویسنده در متن پیشرو با اشاره به سه نمونه از تجربههای مرتبط با نوسازی و تخریب و مقاومت در برابر آن در چین، به یکی از سویههای مقاومت در مقابل فرایند نوسازی شهری میپردازد.
۱
تصویر در نظر اول گیج کنندهست؛ شبیه یکی از تردستیهای عصر اینترنت. خانهای قدیمی و از ریخت افتاده در میانهی یک بزرگراه بزرگ. شوک تصویر وقتی دوچندان میشود که بدانیم نه تنها واقعی است که یکی از قدیمیترین و رسانهایشدهترین نمونههای مقاومت در برابر تخریب خانهها و محلهها و فضاهای شهری است. عکس مربوط است به ساخت اتوبان «ویلینگ» در استان «ژیژیانگ»؛ جایی که زوجی سالخورده در برابر ماشین تخریب راهسازان ایستادگی کردند و حداقل مبلغ پیشنهادی آنها را نپذیرفتند. اگر چه آنها پس از مدتی طولانی و در قبال دریافت رقمی نزدیک به دو برابر رقم اولیه (۲۶ هزار پوند) خانهی خود را در پنجمین طبقه از یک آپارتمان به تیغ فولادین بولدزرها سپردند، اما تصویر برجای مانده از مقاومت آنها به شکل میدانی در وسط یک بزگراه اصلی برای همیشه ثبت گردید. این تصویر، که به شکلی عجیب در اغلب خبرگزاریهای فارسی زبان عموما در بخش سرگرمیها درج گشته است، یکی از تصاویر نمادین مقاومت در برابر پروسهی امحای فضاهای شهری به نفع پروژههای توسعهی پولمحور است.
در سال دوهزار و هفت دو خانوادهی دیگر در برابر ساخت یک مجتمع جدید مسکونی دست به مقاومت زدند. پس از آنکه دویست و هشتاد همسایه دعوت شهرسازان را نسبت به فروش و تخلیه محله پذیرفتند، «یانگ» و «ووینگ» از ترک خانه و رستوران محلی خود سرباز زدند.
ممانعت این دو از فروش ملکشان و اشتهای سیریناپذیر شهرسازان به بلعیدن زمینها، پدیدهی شهری نادری را به وجود آورده بود؛ خانه ای بر بلندای تودهای عظیم از خاک رس که دور تا دور آن توسط لوازم شهرسازی تراشیده شده بود. در نهایت آنچه بر جای ماند همچون خاری در چشم طراحان شهری فرو میرفت.
۳
یکی از تازهترین موارد مقاومت در برابر تخریب و توسعه در چین مربوط است به خانوادهای که به مدت ده سال است در برابر این موج نوسازی بر جای خود ایستادند و ملک قدیمیشان را رها نکرند. ملکی که توسط انبوهی از آپارتمانهای نوساز محصور شده بود، ولی از آنجایی که بر اساس قوانین چین هیچ نهادی اعم از دولتی یا خصوصی امکان تعدی به سکونتگاه افراد را بدون رضایت آنها نداشت، این خانواده همچنان به مقاومت خود ادامه دادند و مانع از تخریب خانهشان شدند.
اما مسئله تخریب و نوسازیهای این چنینی چیست؟ آیا این شکلی از دلبستگی به نوستالژیهای فردی و پافشاری بر شکلی از خودخواهی است که میخواهد در برابر موج تغییر و خیر جمعی بایستد؟مواردی که بالا آمد سه مورد از مصادیق مقاومت در برابر فرایند مهیب نوسازی در کشور چین بودند. جایی که سرعت تخریب و زایش کالبدهای جدید شهری چنان بالاست که میتواند ظرف چند ماه یک مسکن معمولی را به زائدهای شهری تقلیل دهد. زائدهای چنان بد سیما که نیروی بزرگی از مهندسان، جامعهشناسان، سیاستمدارن و دلالان دست به دست هم میدهند تا هر چه سریعتر و کم دردسرتر آن را از ساحت شهر جدید بزدایند.
اما مسئله تخریب و نوسازیهای این چنینی چیست؟ آیا این شکلی از دلبستگی به نوستالژیهای فردی و پافشاری بر شکلی از خودخواهی است که میخواهد در برابر موج تغییر و خیر جمعی بایستد؟
بسیاری از محلههایی که با فرایند نوسازی و اعیانسازی دست به گریبانند و یا به عنوان معضل شهری به آنها نگریسته میشود در واقع بازمانده نوعی مقاومت شهری از سوی گروهی از فرودستان برای به دست آوردن حداقلهای زندگیاند؛ بیابانها و زاغهنشینهای سابقی که در اثر دههها مقاومت ساکنین واجد هویت شهری شدهاند.
این یعنی زندگی حداقل یک نسل روی تلی از کثافت و فاضلاب و بدون برخورداری از حداقل خدمات شهری و امکانات بهداشتی و رفاهی و جنگ مداوم با دولت و شهرداری برای نگاهداشت سرپناهی محقر در دورافتادهترین نقاط حاشیهی شهرها (۱). برای مثال در تهران بخشهای زیادی از دشت جنوبی دامنه البرز با توجه به سیاستهای توسعهای دولت در پنجاه سال اخیر به مناطقی مسکونی از این دست بدل شدهاند.
سرعت این تحولات و همراهی رسانهای با آن به گونهای است که هر گونه مقاومتی در برابر آن به ناتوانی در فهم زمانه و تغییرات جامعه متهم میشود. انگار که مساله تنها چند ساختمان مخروبه است که میتوان آنها را از روی نقشه پاک کرده و طرح تازهای زد.اما فرایند نوسازی و توسعهی شهرها چنان با سرعت پیش میرود که ما تقریبا متوجه بلعیده شدن روزافزون محلات قدیمی و سرنوشت ساکنان آنها نمیشویم. لودرها میآیند و میتراشند و جرثقیلها قطعات غولپیکر سازههای جدید را روی هم سوار میکنند.
سرعت این تحولات و همراهی رسانهای با آن به گونهای است که هر گونه مقاومتی در برابر آن به ناتوانی در فهم زمانه و تغییرات جامعه متهم میشود. انگار که مساله تنها چند ساختمان مخروبه است که میتوان آنها را از روی نقشه پاک کرده و طرح تازهای زد.
این نگاه توسعهمحور پیچیدگی روابط اجتماعی محلی را ندیده(۲) گرفته و آن را تنها به عنوان مجموعهای از ساختمانهای کنار همدیگر در نظر میگیرد. نوسازی و اعیانسازی بر خلاف آن چه معمولا بیان میشود، در راستای منافع عمومی شهروندادن نبوده و در اغلب موارد منافع بزرگ گروه گوچکتری را نمایندگی میکند.
مقاومت در برابر پروژههای نوسازی از منظری تاریخی یادآور فرایند مقاومت جمعی برای بدست آوردن حداقلهای زندگی در چنین محلاتی است. اتحادی که بر پایهی منفعت گروهیِ ساکنان این محلات شکل گرفته و تداوم پیدا کرده است. تاریخ شهرها را شاید باید از این منظر نوشت: جدالی بر سر معیشت و سرپناه برای بقا از سوی گروهی بزرگ از شهروندان که در تصمیمگیری برای سرنوشت محله و شهرشان غایباند.
پانوشتها؛
۱. نگاه کنید به سیاستهای خیابانی، آصف بیات، نشر شیرازه
۲. نگاه کنید که طرح نواب به قصد اعیانسازی یک محور شهری چه اثر تخریب بر بافته محله داشته و چگونه عواقب درازمدتش نه تنها گریبانگیر آن محله بلکه در سطحی بالاتر کل تهران را تحت تاثیر قرار داده است.
۳. برای نمونههای دیگر در چین نگاه کنید به؛
http://www.chinadaily.com.cn/imqq/china/2011-01/13/content_11844459.htm
http://europe.chinadaily.com.cn/china/2012-11/22/content_15951518.htm
http://www.chinadaily.com.cn/beijing/2011-01/13/content_11842628.htm
https://www.youtube.com/watch?v=uwWtQDk7kdI