نتیجه بیعملی و بیتفاوتی ثروتمندان: هند امروز
عواقب سکوت در برابر رنج دیگران چیست؟ تجربه هند در مواجهه با کرونا به ما چه آموزد؟
در این ماه آروید کجریوال، وزیر ارشد دهلی، پایتخت هند با میلیونها نفر جمعیت، در توییتی اعلام کرد که شهر با «کمبود بحرانی» کپسول اکسیژن روبروست. این پیام چند نکته روشن داشت: اول اینکه متوسل شدن به شبکه اجتماعی به جای چارهجویی از مسیرهای رسمی نشانگر فقدان اعتماد به نفس در دولت نارندرا مودی است (هرچند به این هم مربوط است که کجریوال وابسته به حزب مودی نیست)؛ دوم اینکه توئیت کجریوال تأکیدی است بر این نکته که توئیتر به یک ابزار اصلی و مهم تبدیل شده به نحوی که هندیها از طریق آن درخواست کمک میکنند.
با همه اینها، روایتهای شخصی افراد از اینکه چه طور توانستهاند از طریق توئیتر اکسیژن یا تخت بیمارستان پیدا کنند واقعیت موجود را پنهان نمیکند: واقعیت این است که به زودی هیچ تختی باقی نمیماند؛ داروها تمام میشود؛ ماشینهای آمبولانس به تعداد کافی برای حمل بیماران و وانتهایی که جنازهها را به قبرستان حمل کنند، در اختیار نیست؛ قبرستانها پر شدهاند و حتا برای سوزاندن اجساد کمبود چوب وجود دارد.
آسان است که نوک پیکان حملات را به سمت مودی بچرخانیم -هر روز صدها هزار نفر مورد جدید ابتلا و هزاران نفر فوتی ثبت میشود که بیتردید رقم واقعی بیشتر از اینهاست. با اطمینان میتوان گفت بسیاری از اینها متوجه دولت اوست: وقتی ویروس در سواحل هند پیدا شد او بدون مشورت با دانشمندان مطرح کشور، تعطیلی وحشیانهای اعمال کرد که بیش از همه به فقیرترین و ضعیفترین قشرها آسیب رساند؛ در عین حال از این فرصت برای شکل دادن به زیرساختهای سلامت کشور نیز بهره نبرد. همچنین دولت او به کسانی که درنتیجه محدودیتها شغل خود را از دست داده بودند یا درآمدشان کاهش پیدا کرده بود، کمک ناچیزی کرد. مودی به جای بهرهگیری از آمار اندک مبتلایان در ماههای ابتدایی، ترجیح داد دست به پیروزینمایی بزند و اجازه داد جشنوارههای مذهبی هندوها و مسابقات ورزشی در ابعاد وسیع برگزار شود. افزون براینها، حزب مودی، حزب ملیگرای هندو، متهم به احتکار داروهای حیاتی شد؛ در ضمن تجمعات وسیعی با گردهمآییهای گسترده برگزار کرد که دونالد ترامپ را غافلگیر کند. (اینها به غیر از موارد دیگر است از جمله اینکه حکومت چگونه از همهگیری استفاده کرد تا با هدف محدود کردن آزادیها به قوانین سف و سخت دوره استعماری میدان دهد، از جمله متهم کردن گروههای اقلیت درباره شیوع ویروس، دستگیری روزنامهنگاران حقیقتجو، و همین اواخر، درخواست از شبکههای اجتماعی همچون فیسبوک و توئیتر برای حذف پستهایی که به انتقاد از دولت پرداختهاند، البته در ظاهر به عنوان بخشی از مبارزه با ویروس.)
تجربه هند از همهگیری با این موج مهلک دوم تعریف میشود. تالار وحشتی که کشور اکنون خودش را در آن گرفتار میبیند، مقصرش نه یک شخص است نه یک حکومت. در واقع این بزرگترین شکست اخلاقیِ نسل ماست.
هند را شاید در قالب کشوری در حال توسعه یا کشوری با درآمد متوسط دستهبندی کنند، در عین حال هند برمبنای استانداردهای بینالمللی به میزان کافی برای سلامت مردمش هزینه نمیکند. هرچند این موضوع توانایی بسیاری از هندیان را در حوزه سلامت پنهان میکند: پزشکان ما از حاذقترین پزشکها در کرهی زمیناند، و اکنون آشکار است که کشور ما به لطف صنعتی که با هدف تولید داروها و واکسنهای مقرون به صرفه بنا شده، به داروخانهای برای سراسر جهان بدل شده است.
با تمام اینها، آشکار است که ما از فقر اخلاقی رنج میبریم- بیش از همه ثروتمندان، طبقهی بالای جامعه، و کاست فوقانی در هند. و این موضوع در هیچکجا به اندازه حوزه سلامت قابل مشاهده نیست.
رخ گرداندن از فجایعی که در اطراف ما در حال وقوع است، دور ماندن از واقعیت در حبابهای کوچکی که برای خود ساختهایم، انتخابی سیاسی و اخلاقی است. ما آگاهانه چشم بر شکنندگی نظام سلامت بسته بودیم. رفاه و آسایش همگانی در کشور وابسته به میزان همبستگی و همدردی ما نسبت به یکدیگر است. هیچکس در سلامت و امنیت نیست مگر اینکه همه در سلامت و امنیت باشند. همه یا هیچکس.آزادسازی اقتصادی هند در دهه ۹۰ با گسترش سریع بخش خصوصی در صنعت سلامت همراه بود، تغییری که در نهایت منجر به ایجاد نظام آپارتاید دارویی شد: بیمارستانهایی در سطح بالای جهانی پذیرای هندیهای ثروتمند و توریستهای پزشکی از کشورهای دیگر شدند و برای فقرا امکانات اندک دولتی باقی ماند. کسانی که پول داشتند میتوانستند بهترین شرایط درمانی را در اختیار داشته باشند (یا در مورد اَبرسرمایهداران، میتوانند با جتهای خصوصیشان به منطقه امن فرار کنند.) اینها همه در حالی بود که در بخشهای دیگر زیرساختهای مراقبتی و بهداشتی کشور به زور سرپا مانده بود. هندیهایی که روش زندگی مرفهانه و سلامت را با پول خریدند، شکاف در حال گسترش را یا ندیدند یا نخواستند که ببینند. حالا همانها امروز خون دل میخورند وقتی میبینند عزیزانشان از آمبولانس، دکتر، دارو و اکسیژن بازمیمانند.
من نزدیک به ۲۰ سال موضوعات مرتبط با علم و بهداشت را پیگیری میکردم، از جمله در مقام سردبیر بخش بهداشت هندو [The Hindu]، از اصلیترین روزنامههای هند. در آن دوران آموختم که هیچ راه میانبری برای بهداشت و سلامت عمومی نیست، و به هیچ وجه نمیتوان چشم بر آن بست. امروز میبینیم که ثروتمندان در کنار فقرا قرار گرفتهاند و با مکافاتی روبرو میشوند که تا پیش از این تنها گریبانگیر اقشار آسیبپذیر بود.
رخ گرداندن از فجایعی که در اطراف ما در حال وقوع است، دور ماندن از واقعیت در حبابهای کوچکی که برای خود ساختهایم، انتخابی سیاسی و اخلاقی است. ما آگاهانه چشم بر شکنندگی نظام سلامت بسته بودیم. رفاه و آسایش همگانی در کشور وابسته به میزان همبستگی و همدردی ما نسبت به یکدیگر است. هیچکس در سلامت و امنیت نیست مگر اینکه همه در سلامت و امنیت باشند. همه یا هیچکس.
اینها نتیجه دست نزدن به اقدامات کوچک است -عدم توجه بیشتر به افراد ضعیف به این دلیل که خودمان در امنیت به سر میبریم؛ عدم مطالبه بیمارستانهای بهتر برای تمام هندیها چون خودمان میتوانیم از عهدهی هزینهی درمانهای پیشرفته بربیاییم؛ و تمام این بیعملیها در حالی رخ داده که تصور میکنیم میتوانیم از سیلابی که هموطنان ما را گرفتار کرده و به شکست کشور انجامیده، برکنار بمانیم.
عواقب خطرناک چنین رویکردی را در فاجعهای که پیشتر در هند رخ داد، میتوان دید.
اندکی پس از نیمهشب ۳ دسامبر ۱۹۸۴ در شهر مرکزی بوپال، مخزنی در یک کارخانه تولید سموم برای دفع آفات نشت میکند و گاز متیل ایزوسیانات در آسمان شب آزاد میشود. آنچه در ساعات، روزها، ماهها و سالهای بعد، در نتیجه آن، رخ میدهد به بدترین فاجعه صنعتی جهان بدل میشود.
به طور رسمی، دولت هند مجموع کشتهشدگان را ۵۲۹۵ نفر اعلام کرد -در حالی که دیگران تعداد بسیار بیشتری اعلام کردند- و صدها هزار نفر دچار مسمومیت شیمیایی شدند. مواجهه با این اتفاق و پیآمدهای فوری آن آشفته و نابسامان بود: شرکتی که صاحب کارخانه بود اقدامات و احتیاطهای لازم را برای به روز نگهداشتن امنیت آن انجام نداده بود، و افراد محلی و کارشناسان پزشکی در منطقه نمیدانستند چگونه باید از خود محافظت کنند.
با گذشت زمان، آلودگی سمی گیاهان، خاک را و به دنبال آن آبهای زیرزمینی اطراف را آلوده کرد. نتیجه این بود که میزان سرطان، نقایص مادرزادی و اختلالات تنفسی به بیش از حد متوسط رسید. آن منطقه همچنان سمی است. شرکت، دولت محلی و ایالتی و مقامات فدرال پیوسته یکدیگر را سرزنش میکنند. مرگها از چند دهه قبل آغاز شد اما درد و رنج آن هنوز ادامه دارد.
من پس از ماجرای نشت گاز به بوپال آمدم و در آنجا بزرگ شدم، شهری که مردمش هزینه بین نسلی فاجعهای را میپرداختند که امروزه از آن به عنوان «تراژدی گاز» یاد میکنند. خارج از بوپال، بسیاری از هندیها این شهر را فراتر از احساس مبهمی از فاجعهای دور و فراموش شده به یاد نمیآورند. تراژدی گاز فاصله زیادی از آنها دارد و برای آنها به تاریخ پیوسته است. ولی با زندگی در بوپال و مشاهده تأثیری که این فاجعه داشت، خیلی زود دریافتم که شکستهای عظیم و ماندگار، همچون پیروزیهای ماندگار، حاصل کوششهایی جمعیاند، همزمان شامل کنشهایی که مردم دست به انجامشان میزنند و نشانههایی که نادیده میگیرند.
بنابراین، در آن فاجعه خیلی چیزها غلط بوده و بسیاری از مردم مسؤل بودهاند: سیستمهای مراقبتی که میتوانستند سرعت نشت را کم کنند یا تا اندازهای آن را محدود کنند همگی در زمان فاجعه از کار افتاده بودند؛ درجههای اندازهگیری دما و فشار در بخشهای مختلف کارخانه، به ویژه مخزنهای حاوی گاز، آنقدر برای کارگران غیرقابل اطمینان بود که توجهی به نشانههای اولیه فاجعه نمیکنند؛ واحد خنکسازی که وظیفه داشت مواد شیمیایی را در دمای پایین نگهدارد، خاموش بوده است؛ برج مشعل ایمنی که طراحی شده بود تا متیل ایزوسیاناتی که از مخزن تصفیهکنندهی گاز بیرون میزد، بسوزاند مستعمل بود و به لولهکشی مجدد نیاز داشت.
آنچه از آن زمان تاکنون رخ داده شاید آموزندهتر باشد. عموم هندیها این فاجعه را فراموش کردند. مردم بوپال رها شدند تا خودشان به تنهایی با عواقب فاجعه مقابله کنند. هندیهای ثروتمند هیچگاه مجبور نبودند که از این شهر بازدید کنند، بنابراین نادیدهاش گرفتند. با وجود این، نشانههای بیحسی و بیعلاقگی آنان برخاسته از یک انتخاب است: اینکه تصمیم بگیریم به جایی که همتایان هندی ما رنج میبرند، نگاه نکنیم.
سانجیف گوپتا، عکاس خبری، که خودش از اهالی شهر بوپال است، سالهای زیادی را صرف مستندسازی از پیآمدهای این فاجعه کرده است. هراز چند گاهی که توجه رسانهها به بوپال جلب میشود، به دلیل بحث تازهای که در پرونده قانونی طولانی این ماجرا پیش میآید، به طور معمول عکسهای او در رسانههای خبری قرار میگیرد. گوپتا میگوید تودههای انبوده هیزمهایی که برای سوزاندن اجساد کرونایی در بوپال برپا شده، از هر آنچه که در ۱۹۸۴ دیده، وحشتناکتر است.
اگرچه ناخواسته، ما به دست خود نظامی را ساختیم که در حال شکست دادن ماست. شاید بحران کووید-۱۹ به ما یاد دهد، همانطور که فاجعه گاز باید به ما یاد میداد، که تصمیمات ما برای سکوت کردن در برابر رنج دیگران سرانجام عواقبی خواهد داشت.
متن اصلی: آتلانتیک (۲۷ آوریل ۲۰۲۱)
ویدیا کریشنان [VIDYA KRISHNAN]: نویسنده و روزنامهنگار، در حال گذراندن دوره تحصیلی در هاروارد. نخستین کتابش با عنوان طاعون شبح: داستان ناگفتهی شکلگیری تاریخ ما توسط بیماری سل [Phantom Plague: The Untold Story of How Tuberculosis Shaped our History] توسط انتشارات پابلکافیرز [PublicAffairs] در ۲۰۲۱ منتشر خواهد شد.