
تئاتر به دنبال اثبات موجودیت
اسفند ماه گذشته مشغول آخرین تمرینها برای حضور در جشنواره تئاتر بودیم که کشف اولین موارد ابتلا به کرونا در ایران اعلام شد. از دبیرخانه اطلاع دادند که اجرایمان لغو شده است آنهم نه فقط برای ما، بلکه همه سالنهای خصوصی و دولتی تئاتر که تا به امروز هم ادامه دارد. هم زمان با این اتفاق از گوشه و کنار و از طرف متولیان تئاترهایی که پرداختهای سنگین برای اجرا در سالنهای خصوصی داشتند صداهایی بلند شد. سر در گم بودند و نمیدانستند چه باید کرد و چه کسی خسارت ایشان را پرداخت میکند و یا تا چه زمانی برای بازگشت به روی صحنه باید صبر کرد. این اتفاق سبب شد که بیشتر درباره ضرورت تئاتر و نقش آن در زندگی انسان معاصر تامل کنم. در دهه اخیر، تئاتر پایتخت بیشتر از هر زمانی به برکت افزایش روزانه سالنهای خصوصی، اجراهای فراوان و پر آب و رنگ به خودش دیده و هنرمندان و شبههنرمندان متعددی را به جامعه تئاتر معرفی کرده است. به خودی خود این اتفاق مبارکی است که گروههای بیشتری بتوانند آثارشان را به نمایش بگذارند و تئاتر بیش از قبل در میان مردم جریان داشته باشد. اما آیا این افزایش مستمر سالنهای تئاتر توانسته است اجرای گروههای جوان و تجربی را نیز پوشش دهد و بستری باشد برای بهتر دیده شدن آنها؟ سالنهایی با اجاره هنگفت که اگر گروه تازهکاری بخواهد اجرایی در آنها داشته باشد در نهایت یا خود را از انجام آن ناتوان میبیند و یا میبایست به دنبال سرمایهگذاری بگردد که فارغ از دغدغه تئاتر، جیبب پر پول و البته دل بزرگی داشته باشد چراکه بازگشت چنین سرمایهای آن هم برای یک اجرای بی نام و نشان و بدون حضور بازیگر مشهور ناممکن است. چنین میشود که سرمایهگذار انتخاب میکند تا پولش را در تئاتری با هنرنمایی چند سلبریتی خرج کند و در نهایت علاوه بر سود قابل توجه، اسم و رسمی نیز پیدا کند. در این میان چند سالن خیلی کوچک هم هستند که در جهت حمایت گروههای جوان با مبالغی کمتر و البته بدون هیچ امکاناتی با شعار تئاتر تجربی و نوگرا فعالیت میکنند که شاید تنها کورسوی امید برای زنده نگه داشتن تئاتر دانشجویی و تجربی باشند. لکن در عمل این زور و توان ناشی از اتحاد سرمایهداران و سلبریتیهای محبوبشان است که به فعالیت گروههای کوچک میچربد و آنچه میماند سرخوردگی برای جوانانی است که با کولهباری از ایده و اندیشه میآیند و بعد از اندکی دست و پا زدن و تقلا جایی برای خودشان پیدا نمیکنند و میروند. آسیبشناسی و راه برونرفت از این روند را از دو زاویه میتوان بررسی کرد:
۱. اگرچه نمیتوان و نباید به سرمایهگذاران تذکر داد که تهیهکننده چه تئاتری باشند و از چه تئاتری دوری کنند اما میشود آنها را هرچه بیشتر با جریان تئاتر دانشجویی و تجربی و فرصتهای نهفته در آن آشنا کرد. آنچه مشخص است در دهههای اخیر این وظیفه را جشنوارههای دانشجویی به عهده گرفتهاند تا گروههای جوان را به جامعه تئاتری معرفی کنند. اما حضور داورهایی که خود عامل ترویج تئاتر سلبریتیپرور و غیر تجربی هستد باعث شده است تا الگوی دانشجویان برای فعالیت، افرادی باشند که نه برای ایده و اندیشه بلکه برای کسب ثروت و سودای مشهور شدن تئاتر میسازند. لذا میبایست این جشنوارهها را با نقد آگاهانه به سوی رسالت حقیقی خود در مقام پیوند دهنده دنیای تجربی و حرفهای تئاتر هدایت کرد. اما کلید رهایی تنها نقد ساختارِ غلط نیست، بلکه مسیر گریز از این روند به دست خود دانشجویان شکل میگیرد. برپایی تشکلهایی در قالبهای مشخص تئاتری و تبادل تجربیات و ایده و اندیشه، خود میتواند بستری باشد برای به راه افتادن جریانهایی هدفمند. به طور مثال کارناوالهای نمایشی یا برپایی جشنوارههای خیلی کوچک بدون بازبینی و داوری، صرفا برای به اشتراک گذاشتن تجربیات و به وجود آوردن نیروی محرکه و انگیزه برای تولیدات تئاتری از جانب دانشجویان. برقرار کردن فضاهای گفتمان توسط دانشجویان و برای دانشجویان، در پلتفرمهای کمهزینه آنلاین که این روزها بخصوص به دلیل پاندمی بسیار مورد استفاده قرار میگیرد. دایر کردن چنین تشکلهایی بیش از هرچیزی میتواند اندیشههای نو را از زیر فشار دستهای سانسور که جشنوارهها را پوشش داده رها کند و پس از آن رهایی از چارچوبهای تعریف شده توسط بازبینان و داوران را در پی خواهد داشت. اما سرمایهگذاران چگونه جذب این جریان شوند؟ البته که آغاز هر مسیری هزینه و سختیهای منحصر به خود را دارد، هیچ تغییری بدون پرداخت هزینه در هیچ کجای تاریخ امکانپذیر نبوده است. آنچه که مهم است صبر و مبارزه از جانب قشر دانشجو و حمایت آنها توسط یکدیگر خواهد بود. برای جذب سرمایهگذار قبل از هرچیز باید به لزوم حضور او و به نوع مخاطب اثری که تولید میکنیم بیاندیشیم. به طور مشخص آن فردی که برای اجراهای پر زرق و برق تالار وحدت هزینه میکند نمیتواند همراه مناسبی برای ایدههای دانشجویی باشد زیرا بازگشت مالی برای او در اولویت قرار دارد و همینطور دغدغههای متفاوتی خواهد داشت. پس سرمایهگذار محبوبمان را از کجا پیدا کنیم؟ یکی از راهها میتواند استفاده از همان تشکلها در فضاهای آنلاین برای معرفی افراد و ایدههایشان در چارچوبی جدید و تازه باشد. در فضایی که هرکسی بتواند با شیوههای خلاقانه، خود و ایدههایش را بطور مشخص برای سرمایهگذار شرح دهد. که شکل گرفتن چنین اتفاقی در شبکه مجازی مانند اینستاگرام سبب میشود در ابتدا مخاطب عام که تاکنون به دور از چنین فضاهایی بوده کمینزدیکتر بیاید و حتی به صورت رهگذر نگاهی بیندازد، دوم سرمایهگذاران به درک کاملی از گروههای تجربی و دغدغههایشان و به شناخت درستتری از گونههای تئاتری برسند. اگرچه همه ی گزینههای پیشنهادی مسیر دشواری خواهند داشت و در قالب سخن آسان به نظر میآیند اما آغاز هرکدام میتواند جرقهای برای تغییر از وضعیت فعلی به شرایطی مطلوب برای همه گروههای تئاتری باشد.
۲. ریشه و اساس تئاتر چیست؟ تئاتر از کجا میآید که اکنون ماهیت و چیستی آن به سالنها محدود شده و حیاتش به این بناهای گرانقیمت و اندک گره خورده است؟ مگر نه این هنر تعاملی از مراسمها و آیینهایی میآید که در کوچه و خیابان مخاطبانش را جمع میکرده است تا رویدادی با حضور یکدیگر شکل دهند؟ آیا تئاتر چیزی جز ارتباط تماشاگر با یک اتفاق زنده است؟ میتوان محدودیتهای اخیر ناشی از پاندمی کرونا را فصل جدیدی برای رهایی از وابستگی به جشنوارهها و سالنها و ورود به فضاهای جدید دانست. درست است که محدودیتهای شهرنشینی و هزار قوانین دیگر اجراهای ما را به سالنها محدود کرده، اما این حق مسلم تئاتر است که هرجا بخواهد اجرا شود، هرجایی که مخاطبش را میتواند داشته باشد آنجا محل اجرایش باشد. میتواند در حیاط خانهمان و یا در کوچه پس کوچههای شهر اتفاق بیفتد. هیچکس نمیتواند چارچوبی برای مشخص کردن مکان اجرایمان قرار دهد.
میشود از ساز و کاری که مجبور میکند تا سیستم پیش از کرونا را تکرار کنیم، بگریزیم و در غیاب سالنها، سرمایهگذاران را به فعالیتهایمان در دنیای بدون سقف ترغیب کنیم. چه زمانی بهتر از امروز که قوانین فاصلهگذاری ما را مجبور به ترک تجمع از فضاهای سربسته کرده است. میتوان از خاموشیای که پاندمی کرونا بر اجراهای تئاتر گسترانده به نور امیدی برای شروع مسیری جدید و تجربههای نو رسید. فرصتها را از سالنهای دور و بوروکراسی اجراهای پر طمطراق به نزدیک مردم بیاوریم. تئاتر را از بلندای آن نظام طبقاتی که خواسته و ناخواسته نهادهایم به زیر آوریم و بین مردمانمان تقسیمش کنیم. برشت، کارگردان و نویسنده بزرگ آلمانی میگوید:«شروع کار من، حفظ موجودیت است. هنرمند برای تماشاگر و با تماشاگر کار میکند.»