skip to Main Content
نیلگون توکر: کودتای ۱۲سپتامبر از جامعه ترکیه شریک جرمی برای خود ساخت
اسلایدر سیاست

در چهلمین سالگرد کودتای نظامی ۱۹۸۰ ترکیه

نیلگون توکر: کودتای ۱۲سپتامبر از جامعه ترکیه شریک جرمی برای خود ساخت

فیلسوف سیاسی پروفسور نیلگون توکر معتقد است که کودتای ۱۲ سپتامبر هنوز در حیات جمعی مردم ترکیه زنده است. به گفته‌ی او: ‌«آنچه رژیم‌های مستبد در آن موفق بوده‌اند تبدیل جوامع‌شان به هوادارانی از ظلم و بدل کردن آنان به شرکایشان بوده است. در غیر این صورت ادامه‌ی حکومت‌شان ممکن نمی‌بود.» 

امروز دقیقا چهل سال از کودتای نظامی ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۰(۱) در ترکیه می‌گذرد. اما آیا حقیقتا ۱۲ سپتامبر گذشته و به تاریخ پیوسته است؟ آیا با وجود گذشت زمان، هنوز صدای چکمه‌های ۱۲ سپتامبر از اعماق تاریخ به‌گوش می‌رسد؟ این صدا چگونه در حافظه‌ی جمعی باقی ماند و ترکیه پس از گذشت چهل سال از حوادث ۱۲ سپتامبر به چه جامعه‌ای بدل شد؟ چه انسانی از ۱۲ سپتامبر سر بر کشید؟ به‌طور قطع در این سالگرد به مرور گزارشات و سیر حوادث این رویداد خواهید پرداخت و خاطرات تلخی برایتان زنده خواهد شد. ما اما، در گفتگو با پروفسور نیلگون توکر به بررسی ابعاد سیاسی فلسفی و اجتماعی این حادثه پرداختیم. توکر در گفتگو با وبسایت «بیانت» روایت متفاوتی از ۱۲ سپتامبر ارایه می‌دهد. 

امسال چهلمین سالگرد کودتای ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۰ است. به بیانی دیگر چهل سال از رخ دادن این اتفاق می‌گذرد. آیا این کشور به‌واقع  از کودتای ۱۲ سپتامبر  عبور کرده است؟

نیلگون توکر: فراموش کردن به معنی عبور از این مساله نیست. در واقع می‌توان گفت این اتفاق فراموش شده و نقش چندانی در حافظه‌ی جمعی امروز ندارد. مثلا نسل‌های جدید از وجود چنین اتفاقی بی‌خبرند. اما مانند بسیاری مسایل دیگر این به‌معنی گذشتن از آن نیست، ‌زیرا ما عادت داریم بدون روبرو شدن و تسویه‌حساب با چیزی، صورت مساله را پاک کنیم. در حالی که برای عبور از یک مساله باید با آن روبرو شد، آن را قضاوت کرد و با آن بی‌حساب شد. هنگامی که روند و مسیر اتفاقات را به سویی که ضمانت‌دهنده عدم تکرار یک حادثه است هدایت کنیم، ‌می‌توانیم بگوییم مساله حل شده و از آن عبور کرده‌ایم. با توجه به چنین استدلالی می‌توان با قطعیت گفت که ترکیه هنوز از ۱۲ سپتامبر عبور نکرده است.

ما از ۱۲ سپتامبر عبور نکرده‌ایم

اما به‌طور مثال در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۷ ما شاهد برگزاری همه‌پرسی در مورد قانون اساسی بودیم؟

توکر: همه‌پرسی قانون اساسی در سال ۲۰۱۰(۲) در حقیقت نمود استثمار این میل به عبور جامعه، توسط حکومت بود. ایجاد امکان محاکمه‌ی کنعان اورن، محاکمه‌ی کاریکاتورگونه‌ی او و نمایش‌هایی از این دست همگی به‌نوعی سواستفاده حکومت از این میل جمعی بود. اما حتی این اقدامات هم تسویه‌حساب [با ماجرای ۱۲ سپتامبر] به‌شمار نمی‌آمد. علاوه بر این تا هنگامی که قانون اساسی برآمده از ۱۲ سپتامبر سر جایش است چطور می‌توان از آن عبور کرد؟ تا وقتی درون چارچوب‌های حقوقی شکل گرفته توسط ۱۲ سپتامبر حرکت می‌کنیم، نخواهیم توانست از آن عبور کنیم. در شرایطی که جامعه و ساختار دولت در فرمی که ۱۲ سپتامبر آن را به تثبیت رساند قرار دارند نمی‌توان دم از گذشتن از آن زد. جالب اینجاست در روزهایی که روزبه‌روز بر استبداد چنین رژیمی افزوده می‌شد تعداد زیادی از آدم‌ها با گفتن یک جمله به قیاسی جدید دست زدند: چنین چیزی را حتی در دوران ۱۲ سپتامبر هم ندیدیم! غافل از اینکه وقتی هنوز تحت لوای رژیمی مستبد زندگی می‌کنیم یعنی از کودتا عبور نکرده‌ایم. و این همچنین به معنای آن است که در جامعه هسته‌ی مقاومتی در برابر استبداد شکل نگرفته است. چنین چیزی نشان‌دهنده‌ی آن است که هیچ‌گاه ضمانتی برای عدم تجربه‌ی مجدد چنین ظلمی وجود نداشته که اکنون در حال زیست فرم‌های دیگری از این ظلم هستیم. البته نباید فراموش کرد که به مرور زمان،‌ حکومت‌ها نیز به راهکارهای تازه‌ای برای استیلای ظلم و خفقان دست یافته‌اند.

مساله‌ی اصلی اما این است که هیچ شرارتی در طول تاریخ در ترکیه با روبرو شدن و تسویه‌حساب پشت سر گذاشته نشده است. ماجرای کودتای ۱۲ سپتامبر هم از این دست است و جامعه‌ی ترکیه هیچ‌گاه از آن عبور نکرده است.

«ظرفیت شکل‌گیری جامعه از بین رفت» 

چنانچه روند اتفاقات از چهل سال پیش تا امروز را مرور کنیم، ۱۲ سپتامبر موجب شکل‌گیری چه انسان‌ها و متعاقبا جامعه‌ای در ترکیه شده است؟

توکر: من در کتاب اخیرم که چهل سال ۱۲ سپتامبر (۳) نام دارد، به طرح چنین پرسشی پرداخته‌ام: «واقعا در آن روز چه بر سر جامعه آمد؟» در واقع پس از قتل هرانت دینک(۴) بود که من برای اولین بار با جدیت این پرسش را مطرح کردم و در همان روزها آن را اینگونه پاسخ دادم: ظرفیت شکل‌گیری یک جامعه در ترکیه از بین رفته است. همه‌ی ما دیدیم که چطور قاتل هرانت دینک، اُگون ساماست در مقابل پرچم ترکیه عکس گرفت، تشویق شد و طرفداران او در تجمع‌های مردمی حضور پیدا کردند. اما چطور چنین چیزی اتفاق افتاد؟ قطعا پیش از این نیز سوقصدهایی از این دست در ترکیه و در تمام کشورهای دنیا اتفاق افتاده اما هیچ‌گاه در هیچ‌یک از این موارد انسان‌ها با در دست داشتن پوسترهایی حاوی تصاویر قاتل به استادیوم‌های ورزشی نیامده بودند. هنگامی که به از بین رفتن ظرفیت‌های شکل‌گیری یک جامعه حرف می‌زنم مقصودم چنین چیزی‌ست: جامعه با وجود جمعی از انسان‌ها که بر مبنای اندیشه‌ای مشترک گرد هم می‌آیند شکل می‌گیرد. اتفاقات ۱۲ سپتامبر دقیقا همین اندیشه‌ی مشترک را از میان برداشت و به‌جای آن به شکل‌گیری دشمنی در میان انسان‌هایی با آرای متفاوت دامن زد. این یک حقیقت است که دولت‌ها در ترکیه همیشه اقتدارگرا بوده‌اند و کسانی که به مخالفت با آن‌ها می‌پرداختند را دشمنان ملت دانسته‌اند. اما این اتهامات همواره از سوی دولت مطرح شده، ‌نه جامعه. در چنین شرایطی ۱۲ سپتامبر راهگشای ‌وضعیتی شد که در آن بخش‌های متفاوت جامعه نیز به‌عنوان آنتی‌تزی در برابر دولت شناخته شدند. باید به این نکته اشاره کرد که در اینجا منظور از «بخش‌های متفاوت» گروه‌هایی هستند که به‌واسطه شرایط‌شان بیرون از وضعیتی «یکسان» قرار می‌گیرند و این یکسان بودن می‌تواند معطوف به عواملی مانند ترک بودن، مسلمان بودن و از این دست باشد.

دولت ترکیه همواره دارای ساختاری بوده که مستعد نادیده گرفت هویت‌هاست و به باور من اولین بار در ۱۲ سپتامبر هیرارشی بین هویت‌های مختلف به آزمون گذارده می‌شود. با ایجاد فاصله میان هویت‌های مقبول و هویت‌های نامقبول است که سیاست تفرقه‌افکنی و دشمنی‌زایی پیش گرفته می‌شود. دولت از آن به‌عنوان مفهومی ادغامی از شهروندی یاد می‌کرد اما در عین حال آن را نوعی ایده‌ی مشارکتی می‌دانست و ادعا می‌کرد با نادیده گرفتن هویت‌ها نقشی خنثی بازی می‌کند. البته که همگی می‌دانستیم چنین چیزی حقیقت ندارد. ۱۲ سپتامبر حتی از این ادعا نیز دست برداشت و مستقیما هویت‌ها را مخاطب قرار داد. در واقع این که در زندان دیاربکر «برخوردی ویژه»(۵) انجام می‌گیرد نشان‌دهنده‌ی این است که به باور شما هویت بومی در آن منطقه نیاز به برخوردی ویژه داشته است. این ۱۲ سپتامبر بود که باعث سر بر آوردن تفاوت‌ها و شکل‌گیری تعاریفی مانند مقبول یا نامقبول،‌ ارزشمند یا بی‌ارزش ، دوست یا دشمن و تعابیری از این دست شد.

چطور چنین چیزی اتفاق افتاد؟

توکر: با به‌نمایش در آوردن دشمنان (که در آن دوران دستگیرشدگان بودند) در تلویزیون و تحقیر آنان و شکنجه‌های علنی در زندان‌ها. به‌نظر من ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۰ اولین باری بود که در سنت ِاقتدارگرایانه‌ی حکومت‌ در ترکیه، دولت از طریق تبعیض و هیرارشی میان غیرخودی‌ها، از نو به شکل‌دهی جامعه پرداخت. به‌راه انداختن جریانی از برچسب زدن، بدنام‌سازی، نادیده گرفتن و تلاش برای تفرقه‌افکنی در میان گروه‌ها و هویت‌های مختلف اجتماعی، ترفندی بود که حکومت برای ایجاد دشمنی در جامعه از آن استفاده کرد و من معتقدم شکوفه‌های زهرآگین این اندیشه برای اولین بار در کودتای ۱۲ سپتامبر جوانه زد؛ با تصویب قانون اساسی، با تضعیف و فرسودن نهادهای اجتماعی، با شکل‌دهی سیستم آموزشی و هرآنچه که از حکومت سر می‌زد. هنگامی که اصل اشتراک در یک جامعه ویران شود، جامعه اخته خواهد شد. حالا بیایید با هم به الگوی انسانی که ۱۲ سپتامبر آن را رواج می‌داد نگاهی بیندازیم: انسان خبرچینی که انتقاد از اقدامات دولت، حق‌خواهی و اشاره به تفاوت و گرایش خویش و حمایت از نافرمانی‌های اجتماعی را کاری اشتباه می‌داند. در چنین شرایطی افراد جامعه به‌سراغ تنها راه باقیمانده برای نشان دادن تفاوت خود خواهند رفت: تفاوت در الگوهای مصرف. ارزش‌های مصرف‌گرایانه‌ای مانند سبک‌های متفاوت در لباس پوشیدن، سوار شردن بر خودروهای خاص و ارزش‌های اجتماعی دیگری از این دست. و اینجاست که باید اوزال(۶) و سیاست‌های نئولیبرال او را به یاد آوریم.

انسان ۱۲ سپتامبر

به‌عقیده‌ی من هراس‌آورترین مساله درباره الگوی انسانی شکل‌گرفته در ۱۲ سپتامبر چنین چیزی‌ست: در پاسخ به سوال «من که هستم؟» به کاری که انجام می‌دهیم رجوع می‌کنیم. هر فعالیتی که داشته باشیم پاسخ این سوال خواهد بود. نسل‌های پرورش یافته تا پیش از ۱۲ سپتامبر، در پاسخ این سوال ابتدا به اینکه اهل کجا و جزو کدام جمعیت هستند اشاره می‌کردند. الگویی که ارزش‌هایی را که در آن متولد شده بودند و ساختارهایی را که در آن مستقر بودند مقدس می‌شمردند. بر اساس روانشناسی اجتماعی، شهرنشینی و علم‌آموزی باعث می‌شود ارزش‌های اخلاقی از دایره محدودیت‌های بومی تا مرزهای جهان‌شمولی فراتر رود. همچنین بر مبنای برخی تحقیقات، اکثر جوانان ترک به همان ارزش‌هایی که خانواده‌شان بدان پایبندند چنگ انداخته و پا را از آن فراتر نمی‌گذارند و این بدان معناست که این نسل عدم تغییر را مساله‌ای مثبت می‌داند. از سوی دیگر خود من به‌یاد نمی‌آورم که تا قبل از ۱۲ سپتامبر کسی گردنبند شمشیر حضرت علی را بر گردن انداخته باشد یا با وجود فراوانی کسانی که کمالیست(۷) بودند چندان با فردی که تصویر او را بر روی بدنش خالکوبی کرده باشد مواجه نمی‌شدی. وقتی هرگونه پیوند جمعی/مشترکی که بتوانیم به‌وسیله‌ی آن خود را تعریف کنیم از میان برداشته شود، پیوندهایی انفرادی/اختصاصی جای آن‌ها را خواهد گرفت و در چنین شرایطی‌ست که شخص توانایی دیدن دیگر افراد جامعه را از دست می‌دهد. اجازه بدهید ماجرا را اینطور خلاصه کنیم: بعد از ۱۲ سپتامبر نسلی پرورش داده شد‌ که بر فردیت خود و گروه ارزشی متبوعش تمرکز داشت و از هرگونه تفکر جمعی و میل و توانایی ارتباط با دیگری تصفیه شده بود. در چنین شرایطی وقتی از این نسل پرسیده می‌شد اهل کجا و چه هستی، با فرو رفتن در تنها قالب ایدئولوژیک موجود ِعرضه شده توسط حکومت راست‌گرا، ناخودآگاه به پا گرفتن و ریشه دواندن ایدئولوژی راست دامن می‌زد. 

«اِورن تایید ستمگری‌اش را در میدان‌ها از مردم گرفت»

در کتاب‌تان که از آن یاد کردید به این مساله اشاره شده که «۱۲ سپتامبر انسان‌های طرفدار ظلم پرورش داد». آیا به‌واقع کودتای ۱۲ سپتامبر جماعتی تا این حد ظالم و طرفدار ظلم، بی‌تفاوت در برابر ناحق و بدخواه پرورش داد که از به دردسر افتادن دیگران استقبال می‌کردند؟

همچنین بخوانید:  بحران قانون، اغمای سیاست

توکر: دقیقا همین‌طور است. همانگونه که گفتم وقتی اصل اشتراک جمعی در یک جامعه از دست برود و همه به‌سوی ارزش‌های فردی پیش روند، وقتی تحت حاکمیت ایدئولوژی‌ای زندگی کنیم که بر مبنای آن کسی که ارزشی فردی نداشته و از آن محافظت نکند شرور و متخاصم است، بدخواهی تا مغز استخوان افراد جامعه نفوذ خواهد کرد. اما ۱۲ سپتامبر به قربانی کردن جامعه با رفتار خویش بسنده نکرد. البته که بعد از هر کودتایی جامعه قربانی دیکتاتوری شده و از همین رو می‌ترسد و سکوت می‌کند، اما در واقعه در کودتای ۱۲ سپتامبر شاهد آن بودیم که طرف (کنعان اورن) مردم را در میدان‌ها جمع کرد و دیکتاتوری خودش را به تایید میلیون‌ها نفر از افراد جامعه رساند. و پس از آن بود که با بالا گرفتن مساله‌ی کردها شاهد ظهور مفهوم جدیدی به‌نام «شاقی»(۸) بودیم و روزی نبود که در رسانه‌های رسمی حکومت به خبری مبنی بر «کشته شدن گروهی از شاقی‌ها» بر نخوریم. با این کار نه تنها شر در دیدگاه عموم به مساله‌ای عادی و طبیعی بدل شده بود، بلکه همزمان حکومت آن را به‌عنوان امری مثبت به تایید همگان رسانده بود. درست همان مبحثی که آرنت به‌آن اشاره می‌کند: وقتی توانایی و ظرفیت تشخیص خیر از شر از دست برود، بدخواهی از شریان‌ها فوران خواهد کرد. و این به‌دلیل شرارت ذاتی این افراد نیست. وقتی با یک به یک آن‌ها مواجه شوی خواهی دید که از نظر اخلاقی فردی عادی و حتی خوب به‌نظر می‌رسند، همسر و فرزندانشان را دوست دارند، به پدر و مادرشان به‌خوبی رسیدگی می‌کنند و از این دست. در واقع متوجه می‌شویم که این انسان‌ها نه موجوداتی عجیب، که آدم‌هایی هستند عادی. اما درست همان‌طور که آرنت می‌گوید:‌ ناگهان این انسان‌های عادی آمادگی همکاری در هر گونه شرارتی را پیدا می‌کنند و همین است که اهمیت دارد! و بله، تمام حرف من این است که ۱۲ سپتامبر همین کار را با جامعه‌ی ما کرد. قدرت قضاوت جامعه را از بین برد و البته که در پس چنین مساله‌ای، ترس نقشی اساسی دارد.

آیا در چنین وضعیتی ترسیدن مساله‌ای قابل درک نیست؟

توکر:‌ بله چنین شرایطی حقیقتا قابل درک است. اما آرنت نظر دیگری دارد:‌ هنگامی که با نوعی از فاشیسم مواجهیم که به‌جای دست زدن به خشونت فاشیستی، قسمی از ایدئولوژی را با خود همراه می‌سازد که در آن کسانی که تحت آزار سیستم قرار می‌گیرند به‌عنوان دشمن شناخته و ستم بر آنان مشروع شمرده می‌شود، ‌در چنین شرایطی ترسیدن معنای تازه‌ای پیدا می‌کند. وقتی بدون اندیشیدن به درست یا غلط بودن عمل صورت گرفته، آن را به‌عنوان رفتاری در برابر دشمن معقول و قابل قبول یافته و سکوت کنید، دچار سقوط اخلاقی شده و از همان لحظه شریک جرم چنین حکومتی خواهید بود. به‌طور مثال همین ماجرای سقاریه(۹) در این اواخر. این نفرت غیرانسانی و باور نکردنی از کجا می‌آید؟ کتک زدن زن کارگری که کودکی در آغوش دارد، نه نشان از نفرت، که بر زمین دشمنی پایه دارد. در اینجا ما با گونه‌ای از انسان‌ها سر و کار داریم که تجسمی از یک ایدئولوژی غیرانسانی هستند که یکی را در چشم دیگری بدل به موجودی شرور، بی ارزش و مضر کرده و ضرورت از بین بردن او همچون علفی هرز را بدل به امری عادی می‌نماید.

از دست دادن قوه‌ی تشخیص خیر از شر

آیا اینکه با شیوع شر در میان جامعه، هر بخشی با امر شر همراهی کند مساله‌ای عادی است؟

توکر: چنین اتفاقی از طریق همان ساز و کارهایی که پیشتر اشاره کردم اتفاق می‌افتد: پخش تصاویر مخالفان از تلویزیون، حضور افراد حامی دولت در تجمع‌ها و استفاده از این ابزار برای توجیه خود و معرفی محکومان به‌عنوان افرادی «هموطن‌نما». هنگامی که به این مجموعه یک ایدئولوژی راست‌گرا و محافظه‌کار اضافه کنید دیگر ترک بودن، کرد بودن و مسلمان بودن یا نبودن توفیری نخواهد داشت؛ شخصیت انسانی که از این شرایط سر بر می‌آورد تنها به سکوت در برابر ظلم بسنده نمی‌کند، بلکه شروع به محق دانستن ستمگر کرده و معتقد خواهد بود که آنچه بر سر دیگری می‌آید سزاوار اوست. و درست از همان لحظه‌ای که چنین فکری در سرتان شکل بگیرد بدل به یک شریک جرم خواهید شد. به‌هر روی بزرگترین دستاورد چنین دیکتاتوری‌هایی شریک جرم ساختن جامعه و ادامه‌ی حیات از این طریق است. دلیل عدم عبور ما از ۱۲ سپتامبر و تحمل چهل سال دیکتاتوری در ترکیه نیز همین است: شکل‌گیری جامعه‌ای که در بهترین حالت چنانچه شریک جرم نباشد سکوت می‌کند. چنین رژیمی در هر لحظه توانایی یافتن مفاهیم تازه و گسترش رویکرد مجرمانه‌ی خود را خواهد داشت. آنچه امروز مورد استفاده‌ی آن‌هاست ترک بودن است، روز دیگر مسلمان بودن، روزی دیگر مرزها را دستاویز قرار خواهند داد و روز دیگری دشمنی با کردها؛ اما آنچه این میان اهمیت دارد اشتیاق ما برای چنین دشمنی‌هایی است. نمونه‌ی دیگر آن توییتی که در روزهای گذشته توسط اکانت رسمی شهرداری داتچا(۱۰) منتشر شده است: «یونانی‌ها را به دریا ریختیم!» یک ارگان سوسیال دموکرات که تا یک هفته‌ی پیش مشغول فعالیت‌هایی صلح‌آمیز بوده‌ چطور می‌تواند چنین توییتی را منتشر کند؟ و هنگامی که از عدم وجود قدرت تصمیم‌گیری و قضاوت صحبت می‌کنیم منظورمان چنین چیزی است. از دست دادن قوه‌ی تشخیص خیر از شر. تنها راه به‌دست آوردن دوباره‌ی قوه‌ی تشخیص خیر از شر، تسویه حساب با نیروی شر است. نمی‌توانیم روی همه‌چیز را بپوشانیم. با سرپوش گذاشتن، تنها به شریک جرم ستمگر بدل خواهیم شد.

۱۲ سپتامبر، ‌حقوق بشر و همبستگی

البته که بحث ما کلی است، وگرنه در همین جامعه نیز افرادی وجود دارند که در ۱۲ سپتامبر مشقت‌های زیادی کشیدند، هزینه دادند و هنوز در تلاش برای تسویه حساب با آن هستند.

توکر: در این باره می‌توان به چند دسته‌بندی‌ کلی و نامهربانانه دست زد. به‌طور مثال می‌توان به گروهی از دوستان‌مان اشاره کرد که به هزینه‌ای که داده‌اند وفادار مانده‌اند. این مساله‌ی مهمی است چون وفاداری به یک مفهوم، در حقیقت نوعی تایید خویشتن در ارتباط با آن نیز هست. حتما شما هم با این مساله مواجه شده‌اید که گاهی در برخورد با تغییر نکردن بعضی از انسان‌ها، آن‌ها را با الفاظی چون فسیل شدن قضاوت می‌کنیم. اما در حقیقت چنین شرایطی قابل فهم است. وقتی نتوانی با ستمی که به تو روا داشته شده تسویه حساب کنی، برای نشان دادن محق بودنت به آن وفادار می‌مانی. گروه دیگری از انسان‌ها ـ از آنجا که کودتا اساسا مساله‌ای تروماتیک است ـ کسانی هستند که این ترومای جمعی، آنان را با خود به‌همراه آورده و برای ما به‌یادگار گذاشته است: نسل جدید، کودکان.

در اینجا مساله‌ی مهم دیگری نیز وجود دارد. پس از کودتای ۱۲ سپتامبر بود که ما به شناسایی دو مفهوم ‌تازه ‌تاسیس پرداختیم. اولی «حقوق بشر» بود که از رهگذر شکنجه‌های سنگین انجام گرفته در دهه‌ی هشتاد به آن پرداخته شد، و دومی همبستگی. پیش از این ما تنها با مفهوم سازمان‌دهی آشنا بودیم و چیزی از همسبتگی نمی‌دانستیم. اما مساله اینجاست که وقتی سازمان‌ها فرو می‌پاشند شما تنها می‌مانید. در سال‌های منتهی به دهه‌ی نود ما با مفهوم تازه‌ی همبستگی آشنا شدیم. ما از این موضوع آگاه هستیم که بخشی از نسل برآمده از ۱۲ سپتامبر نقش مهمی در مبارزات حقوق بشری ایفا و در زیست سیاسی خود جایی برای این مفهوم باز کردند. من بر این عقیده نیستم که نسلی که قربانی این کودتا بودند به‌کلی از سیاست دست کشیدند. این مساله‌ی مهمی است. آنچه می‌خواهم بگویم شاید مفهومی سانتی‌مانتال به‌نظر بیاید، اما اینکه در برابر تمام آن ستمگری و انزوا تاب بیاوری و از بین نروی به‌واقع مساله‌ی مهمی است. 

البته که گروه دیگری نیز وجود دارد. آنان که به‌گفته‌ی آرنت در برابر جامعه‌ای که آن‌ها را طرد و انکار می‌کند به‌زانو در آمده و برای همزیستی و پذیرفته شدن توسط آنان «از خود بیخود» می‌شوند. چنین مفهومی تنها به تلاش برای بهبود بخشیدن وضعیت اقتصادی محدود نمی‌شود، بلکه مفاهیمی نظیر موفقیت و مورد تایید قرار گرفتن را نیز در بر می‌گیرد. حتی چنین وضعیتی نیز قابل درک است اما مساله آنجاست که با چنین رویکردی این افراد در واقع از سیاست کنار گذاشته می‌شوند. 

مشاهدات شخصی دیگری را نیز به‌یاد می‌آورم. مدت‌ها پس از ۱۲ سپتامبر و در اواخر دهه‌ی نود بود که دوستانم یکی یکی از زندان آزاد شدند و در آن هنگام بود که متوجه شدم مساله‌ای که نامش را تغییر کردن می‌گذاریم چندان هم ساده نیست. در آن روزها آنچه آسان می‌نمود پنهان شدن در پس هویت‌های موجود بود. با فروپاشی سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی پس از کودتا، خانواده بدل به یگانه پناهگاه انسان‌های تنها شده بود. در واقع معتقدم این مساله نقش مهمی در اهمیت یافتن بنیان خانواده در آن دوره داشت. در این باره خاطره‌ی اندوهباری به ذهنم می‌رسد. ( گفتن این مساله برایم چندان آسان نیست اما اجازه بدهید از امتیاز مصاحبه با یک خبرنگار زن استفاده کنم.) در اواخر دهه‌ی نود دیدن دوستانم که پس از ازدواج حتی در نحوه‌ی چیدمان منزل‌شان نیز از مادران‌شان تقلید می‌کردند وحشت‌زده‌ام می‌کرد. انقلابی بودن و میل به ساختن یک جهان سیاسی متفاوت نیروی قوی و مثبتی است، اما آنچه اهمیت دارد این است که آدمی خود را به‌واقع تبدیل به آن فردی کند که سودای جهان دیگری در سر دارد. نمود چنین تفکری چیست؟ اینکه به آنچه استقرار یافته رضایت ندهی. و ما حتی با انتخاب نوع خاصی از مبلمان به این امر استقرار یافته تن می‌دهیم. چنین چیزی به ما نشان داد که حتی آنچه روزمرگی می‌نامیم چه اندازه در شکل‌گیری شخصیت انسان تاثیر دارد. چیزی شبیه به اینکه با انجام دادن تمام آنچه به آن اعتراض داشتی احساس امنیت کنی.

گزاره‌ای وجود دارد که در طی سال‌های اخیر توسط افراد جامعه بارها تکرار شده است: «روزگارمان از ۱۲ سپتامبر هم تاریک‌تر است!» همانطور که اشاره کردید بهتر است مقایسه نکنیم، اما آیا در عمل چنین چیزی حقیقت ندارد؟

توکر: البته که به‌عنوان متفکر سیاسی دست زدن به مقایسه میان دوران‌ها طبیعی است. من با چنین چیزی مشکلی ندارم. مساله‌ی من این است که در قیاس بین دو نوع فاشیسم، یکی را بهتر از دیگری بدانیم. ما نمی‌توانیم در میان انواع شر سلسله مراتبی برقرار کنیم. همانطور که نمی‌توان در میان دردها ترتیبی شناخت. در صورتی که چنین برداشتی داشته باشیم و این مقایسه را تحقق بخشیم در حقیقت به ۱۲ سپتامبر رسمیت بخشیده‌ایم.

بر قرار کردن چنین قیاسی اشتباه است. اغلب این برخوردها اینگونه مطرح می‌شود که فلان چیز حتی در آن دوران هم اتفاق نیفتاد؛ اما آیا این بدان معناست که ظهور چنین شری در آن دوران عادی و قابل قبول بوده و حالاست که چنین نیست؟ با این وجود مساله‌ای هست که می‌توان به آن اشاره کرد: شاید افراد جامعه در آن دوران احساس می‌کردند که روزگار کودتا می‌گذرد و حکومت به دست غیرنظامیان باز گردانده می‌شود. آنچه وحشت‌آور است این است که حالا و با وجود یک حکومت غیرنظامی، دیگر حتی از امید و آرزوی گذشتن چنین روزگاری نیز خبری نیست. ۱۲ سپتامبر گذشت و رفت و حکومت غیرنظامیان نیز بر همان منوال قبلی ادامه پیدا کرده است. چنین چیزی است که انسان‌ها را به وحشت انداخته و من معتقدم که ادامه‌ی حیات حکومت دیکتاتوری توسط غیرنظامیان در سایه‌ی تجربه‌ی ۱۲ سپتامبر ممکن شده است.

«حزب عدالت و توسعه(۱۱) استبداد را از کودتای ۱۲ سپتامبر آموخت.»

همچنین بخوانید:  به ویران‌شهرِ استارتاپی خوش آمدید!

شما معتقدید ۱۲ سپتامبر همچنان ادامه دارد، با چنین تصوری به‌نظر شما حزب عدالت و توسعه از ۱۲ سپتامبر چه آموخت؟

توکر: حزب عدالت و توسعه در مقام مخالفت با ۱۲ سپتامبر بر آمد. زیرا در این شکی نبود که یکی از قربانیان عمده‌ی این کودتا اسلام‌گرایان بودند. حزب حرکت ملی(۱۲) نیز چنین سیاستی اتخاذ کرد. در واقع اغلب قشرهای سیاسی در ترکیه قربانی کودتای ۱۲ سپتامبر بودند. اما نباید فراموش کرد که گروه‌های یاد شده، در عین اینکه قربانی این کودتا بودند از قبل آن اعتبار یافتند. اگرچه با رخ دادن کودتا برخی از افراد فعال در این احزاب قربانی شدند اما بر اساس فکری آن‌ها خدشه‌ای وارد نشد. من معتقدم حزب عدالت و توسعه چیستی استبداد را از ۱۲ سپتامبر آموخت. آن هم نه به‌واسطه‌ی آموختن روش‌های شکنجه از آن رژیم، بلکه از طریق دنبال کردن روش ترس و تفرقه‌افکنی. حتما شما هم با این مساله مواجه شده‌اید که دیگر کسی از این که پلیس یا ارتش در مساله‌ای دخالت کند شگفت‌زده نمی‌شود. همه می‌گویند چیزی نیست، پلیس آمده! این نحوه‌ی برخورد نیز جزو میراث تباه ۱۲ سپتامبر است. به‌باور من حزب عدالت و توسعه علاوه بر این‌ها چیز دیگری نیز از این کودتا آموخت: نیازی نیست اصل اشتراک جمعی شرط لازم و سنگ زیربنای دولت باشد. بدین ترتیب آنان با رویارویی و تسویه حساب با یک رژیم اقتدارگرا، موفق شدند حکومتی به‌مراتب مستبدتر تاسیس کنند. از همه مهم‌تر این که آنان آموختند مفاهیم مشترک در میان انسان‌ها را از بین برده و بر مبنای اصولی از شریعت مانند وفاداری و بیعت، در میان اقشار مختلف تفرقه انداخته و قشر بزرگی از مذهبیون جامعه را تابع خود سازند. 

بنابراین آیا می‌توان اینطور نتیجه گرفت که حزب عدالت و توسعه نسخه‌ی کپی برابر اصل ِرژیم برآمده از کودتایی است که آن را دشمن سیاسی خود می‌خواند؟ 

توکر: در واقع مفهوم قربانی شدن به‌طور ذاتی چنین چیزی‌ است و در چنین شرایطی نیز خشونت غیر قابل اجتناب است. در این مورد ِبه‌خصوص ما با گروهی مواجه هستیم که با تاکید و تمرکز بر قربانی بودن، در کنار دیگر ارزش‌های خود از آن به‌عنوان هویتی هژمونیک استفاده می‌کند. اندیشه‌ی خطرناکی همچون میل‌ورزی به انتقام، هنگامی که به حیطه‌ی سیاست کشیده شود ناگزیر به هژمونی خواهد انجامید. آیا اسراییلیان امروز فرزندان همان یهودیانی نیستند که روزگاری ناگزیر بودند با بازوبند یا نشان زرد ستاره‌ی داوودی در معابر تردد کنند؟ و حالا اسراییلیان همین کار را با اعراب می‌کنند. تمام مساله همینجاست: بدل شدن به ستمگر و ستمکاری،‌ برای جلوگیری از قربانی بودن ِدوباره.

پی نوشت:

۱. اشاره به سلسله حوادثی در سال ۱۹۸۰ میلادی در ترکیه که در نهایت به کودتای نظامیان به رهبری فرمانده کل ارتش ژنرال کنعان اِورن انجامید و باعث برکناری دولت سلیمان دمیرل نخست‌وزیر وقت و انحلال مجلس ملی ترکیه شد. در سال ۱۹۷۹ با پیروزی انقلاب در ایران و اشغال افغانستان توسط شوروی و کاسته شدن تاثیرگذاری آمریکا در منطقه، قدرت‌های غربی متوجه لزوم کنترل بیشتر بر یکی از بزرگترین هم‌پیمانان ناتو در منطقه یعنی ترکیه شدند. بنابراین با تحرک نظامیان و به بهانه‌ی اوضاع نامساعد اقتصادی و ناآرامی‌های سیاسی و امنیتی داخلی در روز ۱۲ سپتامبر ارتش ترکیه برای سومین بار در تاریخ تاسیس جمهوریت در این کشور دست به کودتا زد. در پی این کودتا اکثریت احزاب سیاسی منحل شده و فشار بر گروه‌های چپ‌گرا بیش از پیش افزیش یافت. بنا بر اسناد موجود در جریان این تحولات بیش از ششصد هزارنفر دستگیر و زندانی شده و بیش از پانصد نفر با رای دادگاه‌های نظامی به‌دار آویخته یا در زندان‌ها تحت شکنجه نظامیان کشته شدند.

۲. در ۱۲ سپتامبر سال ۲۰۱۰ همه‌پرسی قانون اساسی ترکیه در غالب بسته‌ای حاوی ۲۶ مورد تغییر ـ در قانونی که در سال ۱۹۸۲ دو سال پس از کودتا توسط نظامیان تثبیت شده بود ـ به اجرا در آمد و پس از کسب رای موافق اکثریت ۵۷ درصدی، راه‌گشای تغییراتی از جمله حذف اصل منع تعقیب و محاکمه‌ بانیان کودتای ۱۲ سپتامبر شد؛ متعاقب این مساله با ثبت شکایات فراوان از سرتاسر ترکیه، محاکمه‌ی کنعان اورن و تنها همراه او که هنوز در قید حیات بود یعنی تحسین شاهین‌کایا کلید خورد. با شروع جریان محاکمه در سال ۲۰۱۱، اورن که در آن زمان ۹۴ سال سن داشت با استفاده از قدرت و نفوذ خود و همچنین پیش کشیدن مسایل پزشکی سعی کرد با ایجاد وقفه در روند دادرسی،‌ ماجرا را به دست فراموشی بسپارد. با تمام کارشکنی‌ها در نهایت پس از گذشت چهار سال‌ هنگامی که مجازات سلب درجه‌ نظامی و حبس ابد به‌دلیل آسیب رساندن به دموکراسی و جمهوریت نظام ترکیه و صدور حکم قتل و شکنجه در شرف تایید بود کنعان اورن در سن ۹۸ سالگی درگذشت.

۳. ۱۲ Eylül 40 Yıl

۴. Hrant Dink روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر ارمنی‌تبار ترکیه‌ای که در ژانویه‌ی سال ۲۰۰۷ توسط جوانی ۱۷ ساله به‌نام اوگون ساماست در مقابل دفتر روزنامه‌اش ترور شد. او که از فعالان حقوق اقلیت‌ها و از منتقدان مطرح انکار نسل‌کشی ارامنه توسط ترکان بود بارها توسط ترک‌های ناسیونالیست به قتل تهدید شده بود.

۵. اشاره به زندان نظامی واقع در دیاربکر که شهری کردنشین در جنوب شرقی ترکیه است. نام این زندان پس از کودتای ۱۹۸۰ به‌خاطر شکنجه‌های غیرانسانی زنان و کشته شدن بسیاری از زندانیان سیاسی عقیدتی از قومیت‌های دیگر بر سر زبان‌ها افتاد.

۶. تورگوت اوزال (۱۹۲۷ م ـ ۱۹۹۳ م) هشتمین رییس‌جمهور ترکیه بود. او که کردتبار بود، در دوران قبل از کودتا از معاونان نخست‌وزیر دمیرل بود و پس از سقوط دولت او توسط کودتای ژنرال اورن و ریاست‌جمهوری وی، مورد توجه او قرار گرفت. اوزال با منصوب شدن به سمت نخست‌وزیری اورن با در پیش گرفتن سیاست‌های نئولیبرالیستی سعی در گشایش اقتصادی و توجیه چهره‌ی دیکتاتوری حکومت ژنرال اورن در داخل و خارج ترکیه داشت. پس از چندین سال وقتی عملکرد او با اقبال عمومی در داخل کشور مواجه شد و توانست همراهی دولت‌های غربی را به‌همراه داشته باشد، توسط آرای نمایندگان مجلس ملی به ریاست‌جمهوری ترکیه انتخاب شد اما در چهارمین سال فعالیتش به‌طرز مشکوکی درگذشت. با وجود اینکه برخی از گزارش‌ها حکایت از وجود سم در خون او داشتند، پرونده‌ی او هیچ‌گاه پیگیری نشد.

۷. هوادارن افراطی مصطفی کمال ملقب به آتاتورک.

۸. Şaki شاکی یا شاقی (بر خلاف اکثر کلمات ترکی در فارسی یا عربی ریشه ندارد؛ اما به‌نظر می‌رسد از کلمه‌ی اشقیا مشتق شده باشد) هم‌سنگ با کلمات «تروریست» یا «اراذل و اوباش» در ادبیات رسانه‌ای ِدیگر حکومت‌های دیکتاتور.

۹. اشاره به ضرب و شتم و توهین نژادی به عده‌ای از کارکنان کرد مهاجر در شهر سقاریه در شمال ترکیه در تاریخ ۲۲ آگوست ۲۰۲۰ که به زخمی شدن چند نفر از جمله دو زن انجامید.

۱۰. شهری در استان موغله در جنوب غربی ترکیه.

۱۱. (Adalet ve Kalkınma Partisi (AKP: حزب راست اسلامگرای میانه با تمایلات لیبرال که در سال ۲۰۰۱ توسط رجب طیب اردوغان و عبدالله گل بر پایه‌ی میراث نجم‌الدین ارباکان سیاستمدار پیشین ترکیه بنا شد و توانست بر مبنای گرایشات اسلامی-پوپولیستی خود محبوبیت فراوانی در میان اقشار مذهبی ترکیه کسب کند. این حزب از سال ۲۰۰۲ تا کنون قدرت را در دست داشته است.

۱۲. (Milliyetçi Hareket Partisi (MHP حزب حرکت ملی از احزاب راست‌گرای ترکیه است که در سال ۱۹۶۹ توسط آلب‌ارسلان تورکش که فردی فاسد و از ملی‌گرایان هوادار نازی‌ بود تاسیس شد و در حال حاضر در مجلس ترکیه نزدیک به ۵۰ کرسی در اختیار دارد.

  …

نیلگون توکر (Nilgün Toker) کیست؟

در سال ۱۹۶۱ در دشهر دینار در جنوب غربی ترکیه به‌دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته‌ی ریاضی در دانشگاه فنی خاورمیانه (آنکارا) آغاز کرد و در ادامه از دانشکده فلسفه‌ی این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. فوق‌لیسانس خود را با تمرکز بر مساله‌ی «جان لاک در سنت حقوق طبیعی» از همین دانشگاه گرفت و در دانشگاه ونسن پاریس (پاریس هشت) به تحصیل دکتری (رابطه‌ی سلطه و مشروعیت در آرای آرنت و هابرماس) پرداخت و با بازگشت به ترکیه در دانشگاه اژه مشغول به تدریس شد. در سال ۲۰۱۶ با پیوستن به جنبش ملقب به آکادمیسین‌های صلح که در اعتراض به جنایات ارتش ترکیه در مناطق کردنشین تشکیل شده بود از دانشگاه اژه اخراج شد. این فیلسوف سیاسی از اعضای موسس بنیاد حقوق بشر ترکیه (TİHV) و سردبیر مجله‌ی دانش و جامعه (Toplum ve Bilim) است.

نازان اُزجان (Nazan Özcan)

روزنامه‌نگاری را در سال ۱۹۹۷ در روزنامه‌ی رادیکال آغاز کرد و تا سال ۲۰۱۴ به خبرنگاری، سردبیری خبر و همکاری با برخی انتشارات و روزنامه‌هایی مانند جمهوریت، وطن و آگوس (به سردبیری هرانت دینک)پرداخت. در طول دوران خبرنگاری خود بر مسایلی نظیر حقوق زنان و کودکان، قتل‌های ناموسی، مساله‌ی کردهای ترکیه و حقوق اقلیت‌ها پرداخته است. وی توسط بورسیه‌ی مرکز اروپایی آزادی مطبوعات و رسانه‌ها به تحصیل در آلمان پرداخت. تا کنون پنج کتاب با ترجمه‌ی او منتشر شده است. نازان اُزجان در حال حاضر به‌عنوان سردبیر و مدیر سایت بیانت مشغول به‌کار است.

یک نظر
  1. مصاحبه ی بسیار خوب با ترجمه ی خوب آقای صدیق، و چه همذات پنداری عجیبی با دنیای ما در ایران، کودتا و دنیای پس از آن از ما چه ساخت!!!

پاسخ دادن به Zahra tohidi لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗