متروکهها؛ بودن یا نبودن
متروکه چیست؟ فضاها چگونه به متروکه تبدیل میشوند و با کدام نگاه میتوان زندگی را به متروکهها بازگرداند. اینها سوالهایی است که یادداشت پیشرو میکوشد به آن پاسخ دهد.
در لغتنامۀ دهخدا معنای «متروکه» اینگونه آمده است «متروکه: مأخوذی ازتازی ، هر چیز واگذاشته شده و ترک شده و ساقط گشته».
حتما تا کنون از کنار یک متروکه گذر کردهاید. احساسی مرموز برای دیدن دوران اوج مکانی که اکنون دیگر کاربردی ندارد ذهن آدمی را درگیر میکند. اما جز این احساس یک متروکه برای ما تداعی کننده چیست؟ هر بنایی یکی از عناصر تشکیل دهنده یک مجتمع زیستی است. اگر متروکهها را سلولهای مرده یک کالبد تصور کنیم و این کالبد همان مجتمع زیستی باشد با افزایش سلولهای مرده کالبد نیز به مرور زمان از حیات میافتد. بنابراین برای نجات یک مجموعه زیستی باید فضای اشغال شده توسط متروکهها را احیا کنیم. اما چگونه؟ جواب این سوال بستگی به نسبت اهمیت متروکهها برای ما دارد. در ادامه به دنبال جواب این سوال خواهیم بود.
قتل یا کفن و دفن؟
اگر تصمیم به حذف فیزیکی متروکهها برای جایگزینی آنها با بنایی جدید باشد، بنا را به قتل رساندهایم؟ البته که نه. چیزی که مردهاست نمیمیرد. خصوصا اگر این مرگ اهمیت برای کسی نداشته باشد. این کار فقط دفن کردن و پاک کردن خاطرهای است که تقریباً دیگر برای کسی مهم نیست. هرچند مانند هر اتفاق دیگری بنا نیز اثرات و یادگارهایی از خود به جا خواهد گذاشت (مانند تاثیر خانه در به وجود آمدن محله) اما در آخر ممکن است این فضا که زمانی خانه بوده اکنون به مکانی عمومی یا مکانهای دیگر تبدیل شود که در این صورت ما قاتل فضا خواهیم بود. هرچند که فضای جدیدی خلق میکنیم. البته ممکن است این قتل یک خواسته جمعی برای پاک کردن خاطره فضایی باشد که اکنون ضد ارزشهای مجموعه زیستی است.
گاهی میتوان معجزه کرد
یکی از معجزات عیسی(ع) زنده کردن مردگان بود در انجیل یوحنا باب ۱۱ آیه ۴۳ و ۴۴ آمده است که: «پس از این سخنان، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ای ایلعازر، بیرون بیا.» آن مرده، درحالیکه دستها و پاهایش با کفن بسته شده و صورتش با دستمال پوشیده بود بیرون آمد. عیسی به آنها گفت: “او را باز کنید و بگذارید برود”». معماری گاهی به شما اجازه میدهد چنین معجزهای را انجام دهید.
اگر متروکه برای مجموعه زیستی ارزش زنده شدن را داشته باشد معماری به مثابه یک معجزهگر میتواند بنا را احیا کند. اما این ارزش چه مولفههایی میتواند داشته باشد؟ اهمیت بنا در خاطره جمعی مجموعه زیستی، ارزش هنری معماری، اهمیت اجتماعی ساکنین بنا از جمله مولفههایی هستند که یک متروکه را واجد شرایط زنده شدن میکنند. اما این معجزه حتی میتواند کمی بیشتر از زنده کردن صرف باشد. معمار میتواند شخصیت بنا را تغییر دهد و آن را از پیرمردی مرده و فرسوده به پیرمردی که با جدیدترین تکنولوژی روز مجهز است و گاه حتی اندامهای یک نوجوان به او پیوند داده شده است تبدیل کند. هیجان انگیز است و شاید برای شما غیرقابل تصور و غیر قابل قبول باشد اما امکان پذیر است. این فقط یک سلول یا یک فرد است که معمار میتواند زنده کند. به مقیاس بزرگتر فکر کنید. برای مثال زنده کردن کل مجموعه زیستی. تعداد روستاهایی که خالی از سکنه و متروک هستند درکشور کم نیست. روستاهایی که ازنظر هنری و زیبایی سبکی از زیست میتواند مورد توجه دیگران باشد. برای مثال روستای اسفندیار از توابع شهرستان طبس و بسیاری روستای دیگر در همان اطراف.
آثار باستانی؛ متروکه یا معماری
حتما شماهم تختجمشید را از نزدیک دیدهاید. شاید بتوان این بنا را معروفترین متروکه کشور دانست. کمتر از صد سال قبل حکومت وقت با چند فرد خارجی فکر خوبی دانست که یک متروکه را به عنوان تاریخ و نماد بزرگی حاکمان ایران مطرح کند. در اینجا خود متروکه، هدفمند به فضایی برای رفع یکی از نیازهای جمعی جامعه که همان نیاز به داشتن پیشینه تاریخی است تبدیل میشود. اتفاقی که میافتد شگفتانگیز است: تبدیل متروکه به نوعی معبد احساسی. اینجا حتی به معمار نیاز نیست چون فضا تغییری نمیکند و سعی میشود فضا را همانگونه که بوده درک کرد و هیجانزده شد. دراینجا متروکه دوباره زنده میشود فقط برای اینکه به نمایش گذاشته شود. کابرد اولیه بنا نیز از یاد نمیرود اما دیگر به آن معنای اولیه دیده نمیشود و وارد مفهمومی والاتر میشود، گویی وارد دنیایی جاودان میشود. دنیای اساطیری. اسطورهای که به تمام اندامش مانند یک مورد خارقالعاده نگاه میشود و داستانهایش مانند افسانه نقل میشوند.
کلام آخر
متروکهها مانند انسانها هستند. کالبد بعضی از آنها از بین میروند بدون آنکه در یاد کسی بمانند. از بعضیشان به عنوان شخصی محترم یاد میشود و بعضی دیگر به عنوان اسطوره شناخته میشوند. دسته اول جای خود را به افراد دیگر میدهند که همان بناهای جدید هستند. برای دسته دوم یادبود ساخته میشود و سعی در ندیدن نقصها میشود به گونهای که فرد جدیدی به دست جامعه خلق میشود مانند یک حاکم نیک سرشت یا یک شاعر یا حتی یک شهید. برای درک این دسته میتوان خانههای دوران پهلوی و قاجار را مثال زد که به خاطر زیبایی و احساس نوستالژیکشان به کافه یا گالری هنری تبدیل میشوند. اما دسته سوم در اذهان حک میشود. دست نخورده باقی میماند. از ابتدا نقصی ندارد. قهرمان ملی است و یک اسطوره. همه اینها به اتفاقات و نحوه زیست متروکهها قبل از متروکه شدن و بازخوانی مجدد داستانهایشان بستگی دارد و البته دید جامعه به متروکهها. هرچند تمام متروکهها شانس دیده شدن ندارند بسیاری از بناهای زیبا و مهم به دلایل اقتصادی از بین میروند یا جایگزین میشوند. برای مثال بافتهای قدیمی به خاطر ساخت پاساژ و مجتمعهای تجاری برای توریستهایی که برای دیدن همان بافت وارد شهر میشوند تخریب میشود. بعضی از آنها به بهانه زیاد بودن هزینه احیا به حال خود رها میشوند درصورتی که میتوانند در آیندهای نزدیک با تبلیغات مناسب بیشتر از هزینه احیا درآمدزایی داشته باشند. به اینها باید مشکلات مربوط به مالکیت هم اضافه کرد. به هرحال احترام به مردگانی که خوب زندگی کردهاند باعث میشود زندگان هم خوب زندگی کنند. خصوصا برای شرایط کنونی معماری ایران که بناهای زندهاش ارزش زندهماندن را ندارند چه برسد به احیای متروکههایشان.