گرتا به کدام روایت؟
به تازگی حضور دختر نوجوان شانزدهسالهای با نام گرتا تونبرگ در گردهمایی سالانه دولتهای عضو سازمان ملل در نیویورک توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده است. تصویر دختری که با انگیزه محیط زیستی سوار بر قایق، راه طولانی اروپا تا آمریکا را پیموده تا خود را به نیویورک برساند و طی سخنرانی پر شوری سیاستمداران جهان را خطاب خشم خود قرار دهد تقریبا تمام رسانههای جهان را به اشغال خود درآورده است. این توجه رسانهای به این موضوع آنقدر زیاد شده که کل این داستان را بیشتر به صورت یک نمایش صرفا سرگرمکننده تجاری درآورده:
ما با یک نمایش حوصلهسربر جدید طرفیم؛ حالا انگار تمام سیاستمدارهای جهان معطل این بودند که یک نوجوان شانزدهساله مرفه شمال اروپایی بیاید و به آنها یادآوری کند که چه بلایی سر جهان آوردهاند. چطورچنین چیزی ممکن است؟ آیا ما کاروان مهاجران آمریکای مرکزی را ندیدیم که به دلیل تغییرات آب و هوایی مجبور به ترک هندوراس و السالوادور شدند و پیاده (و بدون تولید آلودگی کربنی) به سمت آمریکای شمالی به راه افتادند؟ چطور این سیاستمدارها که حاضرند خود را هدف خطابه خشمگین گرتا قرار دهند نتوانستند قربانیان همین فجایع اشاره شده در صحبتهای او را تحمل کنند؟ آیا همین چندسال پیش نبود که در همین ایالات متحده که حالا گرتا آزادانه خشم خود را بر سر سیاستمداران فریاد میزند، بومیان آمریکایی معترض به خط لوله داکوتا مورد سرکوب بیرحمانه و خشن نیروهای نظامی قرار گرفتند؟ واقعا گرتا چه نکته جدیدی برای گفتن دارد؟
اما قصد این یادداشت کوتاه این است از همه افرادی که اینگونه به داستان گرتا مشکوکند دعوت کند تا تمرکز خود را از روی شخص گرتا برداشته و او را بخشی از یک صحنه بزرگتر ببینند. صحنهای که اگر به صورت جمعی و مشارکتی توسط آدمها گردانده نشود، به دست صاحبان زور و قدرت گردانده خواهد شد. این چند خط اصلا درباره گرتا نیست، بلکه درباره قاببندی داستانهاست.
گرتا تنها یک نمونهاست از اینکه چطور دستگاههای ساخت و تقویت روایتهای کلان -منجمله رسانهها- حواس ما را از کل بازی پرت میکنند و ما را درگیر بازیگرها میکنند. این دستگاهها نه فقط در این مساله بخصوص بلکه در همه شکافهای اجتماعی و سیاسی، روایتها را حول محور قهرمانها قاببندی میکنند و تحویل همه میدهند و اینگونه وانمود میکنند داستان تنها همین است و جز این نیست و بدین شکل خود تصویر قهرمان آنقدر مهم میشود که محتوای تصویر جایش را به اهمیت تصویر میدهد. به عنوان مثال در همین داستان گرتا ما شاهدیم آنقدر این تصویر تادیب سیاستمداران بالارتبه توسط دختر نوجوان (شمال اروپایی) پررنگ میشود (۱) که دیگر جایی برای پرداختن به موضوعات صحبتهای او نمیماند و اینکه او چه «رشد اقتصادی ابدی» را محکوم میکند و یا «شانسی»(۲) نسبت به سایر افراد جهان داشته دیگر محل بحث نیست. به زعم من، بدترین واکنش این است که ما هم -ولو در نقش مخالف- روایتشان را باور کنیم و بدین شکل نه تنها در حفظ و بازتولید روایت جعلی مشارکت جوییم بلکه این گفتمان ایدئولوژیک که هر تغییری قهرمانی میخواهد را تقویت کنیم، تو گویی خود روایت مشکلی ندارد، تنها مشکل ما با این روایت این است که قهرمانش تقلبیست.
در مقابل، پیشنهاد من بازروایت داستانها به گونهایست که در تله روایی غالب -که معمولا «غیر قهرمانان» را از حضور در روایت محروم میکند- نیفتیم، چرا که اتفاقا اگر روایت به نفع واقعیت و عاری از رومانتیزهسازیهای ایدئولوژیک باشد حضور قهرمان رسانهساخته هم در آن خللی ایجاد نمیکند. به عنوان مثال در همین داستان گرتا اگر تمرکز را از بعد نمایشیاش برداریم و به خود مساله مبارزه با سیاستهایی که موجب تغییرات آب و هوایی و فجایع مربوط به آن شدهاند بپردازیم، متوجه میشویم که تاریخ طولانیای از مبارزات مردمی وجود داشته و دارد؛ سالها اعتراضات قربانیان این نظام اقتصادی که دستاوردی جز تخریب محیط زیست و سودآوری برای عدهای قلیل نداشته و سالها اقدامات فعالین محیط زیستی چه در میادین مبارزه و چه حوزههای آموزشی. از جنبشهای محیط زیستی دهه هشتاد میلادی در هند تا مبارزات مدنی مردم استانبول در پارک گزی، تا مبارزات مردم برزیل برای حفظ آمازون، تا جنبشهای محافظت از محیط زیست در آفریقا، تا جنبشهای سبز در اروپا و آمریکا، و … تا جایی که حتی نوجوان متمولی در شمال اروپا را وا داشته تا با بهرهمندی از امتیازات اجتماعیاش (منجمله نژاد، طبقه، ملیت) خود را به نیویورک رسانده و لزوم تغییر سیاستها را به دولتمردان یادآوری کند. این مبارزه باید ادامه پیدا کند و مهم نیست رسانههای جریان اصلی چه تصویری از آن ارائه خواهند داد. شک نباید کرد که حتی در لحظه پیروزی هم این رسانهها مجعولترین تصویر را در همه جا پخش میکنند.
پانویسها:
۱- که چنین پارادایمی سالها پیش توسط بنکسی تصویر شده: دختر بچهای سربازان را بازرسی بدنی میکند
۲- به نقل از سخنرانی او: شما با حرفهای پوچ خود کودکی من رویاهایم را دزدیدهاید. هرچند که من جزو خوششانسها بودهام. مردم در رنج و عذابند. مردم در شرف مرگند….
گرتا از تصویر تا واقعیت ، اعم از آنکه نماینده یک نسل خودجوش و با اراده برای تغییررویه در ایجاد تغییرات نامطلوب اقلیمی باشد، یا اینکه محصول یک قهرمان سازی رسانه ای برای تغییر رویکرد از خود مساله به نمایش مساله، باید گفت که دیر یا زود گرتا های حقیقی دیگری ظهور خواهند کرد که اصالت جنبش های زیست محیطی و بقای آنها رو تا رسیدن به آرمان هاشون تضمین و تحکیم خواهد کرد.
به نظرم در این که گرتا تونسته توجه جهانیان رو به عوارض و پیامدهای تغییرات اقلیمی جلب کنه جای تردیدی وجود نداره ولی اینکه انتظار تغییر خیلی سریع داشته باشیم درست نیست و به دلیل وجود دموکراسی و تاثیرگذاری نسبی توده مردم در کشورهای توسعه یافته و تلاشهایی که در دیگر کشورها برای رسیدن به دموکراسی در جریان هست دیر یا زود مردم تصمیم گیر اصلی در قبال آینده زمین و دیگر مسائل خواهند بود و اونجاست که آگاهی مردم تبدیل به ناجی زمین خواهد شد ولی نگرانم تا اون موقع دیگه برای برگردوندن زمین به حالت عادی خیلی دیر شده باشه.
این نوشته بافته هایی بی ربط و بی ثمراند. گرتا محصول تاریخ و تعارض و توازن قوا و شرایط کنونی است. کار خودش را کرده و اثرش را گذاشته است. نوشته ی بالا هیچ نکته ای را روشن نمی کند. اشاره های گذرایی به بعضی مسائل دارد که هیچ مغایرتی با حرکت گرتا ندارند و فعالیت ستودنی گرتا نیز در همان راستاهاست.
یادداشت هم میخواد بگه گرتا «محصول تاریخ و تعارض و توازن قوا» و… است و به علاوه ما را دعوت میکنه که همین شرایط را ببینیم. چرا واکنش هیجانی نشون میدید؟
سوال مهمی مطرح میکنه: چه شرایطی این پدیده را ممکن کرده؟
نویسنده بدبینیای داره که به نظر منم بهجا است. وقتی رسانهها دهها حرکت اجتماعی دیگه را نادیده میگیرند و دولتها آنها رو سرکوب میکنند بعد همینها یک سلبریتی (گرتا) درست میکنند باید پرسید چی شده؟ یک طرف قضیه اینه که این پدیدۀ گرتا محصول آن تاریخ مبارزه و منازعه است اما این محصول بهسادگی یک پیروزی یا پیشرفت نیست. زیرا در عین حال میتونه یک بازی هم باشه. بازیای که راحتتر (در مقایسه با جنبشهای اجتماعی مورد اشاره در یادداشت) توسط دولتها و سرمایه کنترل میشه.
لازم بود. مرسی
بیان سرسری یک نکته انتقادی تقریبا بدیهی (روایت جریان اصلی مخدوشه و این مبارزه با گرتا شروع نشده) با اسم ردیف کردن از بومیان داکوتا تا گزی، بدون بررسی هر یک از این جنبشهای محیط زیستی در بستر تاریخی ویژه، و سپس معنا کردن لحظه کنونی گرتا در این چهارچوب، چه فایده داره؟