آتش در گلستان
گمان کنم ۱۰ یا ۱۲ سال پیش بود که اولین بار مطلبی درباره گرمایش جهانی خواندم؛ پیشبینیهای وحشتناکی داشت و به نظرم جدی رسید. از آن زمان هرچه بیشتر و بیشتر خواندم بر وحشت و اضطرابم افزوده شد. حالا بعد از گذشت یک دهه یکی یکی دارد به خاطرم میآید؛ ما داریم پیشبینیهای آن مطلب را زندگی میکنیم. نمونهاش همین آتشسوزیهای بیسابقه در آمازون. این البته اولی نیست و منحصر به فرد هم نیست. ماه گذشته بخشهای وسیعی از توندراهای قطبی در آتش سوخت، آتشی در نتیجه یک گرمای بیسابقه در قطب شمال. آمارها هم خبر افزایش رخداد موسوم به آتشوحشی در سراسر جهان میدهند. اما چرا یاد آن مطلب قدیمی افتادم؟
در آن مطلب نوشته بود: گرمایش جهانی اگر از مرز مشخصی عبور کند خودش را به وسیله آتشسوزیهای وسیع در جنگلها و رها کردن کربن به دام افتاده در منابع قطبی تشدید میکند و دیگر راه بازگشتی نخواهد بود. هر دوی این اتفاقات همین حالا پیش چشم ما در حال رخ دادن است. حتی اتفاقاتی که برای بعدتر پیشبینی شده بوده، زودتر دارد رخ میدهد. همین هفته پیش بود که محققان گفتند این سرعت و روند ذوب شدن یخها در شمالگان برای سال ۲۰۷۰ پیشبینی شده بود که حالا رخ داده است. به نظر میرسد یا ما گرمایش جهانی را درست پیشبینی نکردیم، یا عامدانه از عواقب آن برای همراهی دولتها و خوشی دل صاحبان صنایع کاسته شده است، اما حالا دیگر تفاوتی ندارد.
آمازون، ریه زمین که قرار بود جذب کننده بخش زیادی از کربن دیاکسید تولیدی ما باشد، حالا دارد خودش به کربن دیاکسید تبدیل میشود. بنابراین به نظر میرسد یا به نقطه بیبازگشت رسیدهایم، یا با آن فاصله چندانی نداریم و در حال عبور از آن هستیم، جایی که بعد از آن اقدامات ما در توقف یا یا حتی (خوشبینانه) معکوس کردن روند بی فایده خواهد بود. شاید این زمان حتی کمتر از آن ۱۲ سالی باشد که محققان اقلیمی پیش از آن هشدار دادهاند. اما آیا واقعا گرمایش جهانی در حال تشدید خودش است؟
بعضی پای رییس جمهوری راستگرای افراطی برزیل را به میان میکشند، کسی که چندی پیش رییس سازمان فضایی این کشور را به دلیل گزارش افزایش جنگل زداییها در برزیل از کار برکنار کرد و وزیر محیطزیستش همین امروز (۲۲ آگوست) در یک نشست اقلیمی در برزیل به باید انتقاد و سخره گرفته شد. بسیاری هم این آتشسوزی را تحت تاثیر خشکی بیسابقه این فصل در منطقه میدانند، اما محققان میگویند هرچند این موضوع سبب گسترش آتشسوزی شده و قبلا هم اینچنین بوده است، اما بسیاری از آتشسوزیها عامدانه و برای مزرعهداری گاو و صادرات گوشت آغاز شده است. برخی هم پای جنگلزدایی و فعالیتهای انسانی بیسابقه را به میان کشیدند که حتی ممکن است غیرعمدی باعث افزایش آتشسوزیها شده باشد. اما همانطور که گفته شد، این خشکی بیسابقه است که بر آتش دمیده است. بنابراین نمیتوان از کنار سیاستهای مخرب «بولسونارو» به سادگی عبور کرد. پس نقش گرمایش جهانی چیست؟ نقش گرمایش جهانی علاوه بر خشکی بیسابقه، توصیفی است که در پی میآید.
برخی محققان رابطه راستگرایی افراطی و ظهور افرادی چون بولسونارو و وخامت اوضاع جهان تحت تاثیر گرمایش جهانی و مصرف بیسابقه منابع را یک رابطه دوطرفه میدانند، این بر آتش آن میدمد و برعکس. هرچه اوضاع اقتصادی و دسترسی به منابع سختتر شود شعارهای عوامفریبانه برای بهبود وضعیت اقتصادی طرفدار بیشتری خواهد داشت، نیروهای مخرب بیشتر به قدرت میرسند و حضورشان وضع را در میان و بلند مدت بدتر میکند و به همین ترتیب. ادامه پیشبینیها واقعا وحشتناک است؛ زوال دموکراسی و قدرت گرفتن نیروهایی که به نفع صنعت و پول و با شعارهای ناسیونالیستی افراطی و فریب عمومی مبنی بر بهبود وضعیت اقتصادی با اتکا به سرکوب پلیس حکومت یا با کمک ارتش بر سر منابع جنگ افروزی میکنند. پیش از این گفته شده است که جنگهای آینده بر سر آب خواهد بود، به گمانم ما جنگ آب را هم در بازه عمرمان خواهیم دید.
یکی از این افراد «دنیس میدوز» متخصص مدیریت سیستمها و نویسنده و محقق «محدودیتهای رشد» است. هرچند در مدلها و پیشبینیهای او و همکارانش گرمایش جهانی پیشبینی نشده است، اما مسیر جهان همان است که او وهمکارانش پیشبینی کردند، گرمایش جهانی تنها بر سرعت حرکت افزوده است. او در سال ۲۰۱۲ در یک مصاحبه با نشریه فرمت، آینده را چنین پیشبینی کرد؛ «ترکیبی فاشیستی از صنعت؛ پلیس و ارتش». میدوز میگوید بحران منابع (که گرمایش جهانی بر آن دامن زده و منجر به مهاجرتها و بیخانمانیهای گسترده خواهد شد) به زوال تجربه نوپای دموکراسی در جهان و قدرت گرفتن نیروهای راستگرای افراطی منجر خواهد شد. این همان اتفاقی است که همینحالا در حال رخ دادن است و این نیروها برای حل مقطعی بحران اقتصادی دست به تخریب بیشتر و بیشتر منابع میزنند؛ درست همان اتفاقی که در برزیل شاهد آن هستیم؛ گسترش کشاورزی و محو جنگلها در خدمت توسعه اقتصادی با پرورش و صادرات گوشت گاو. این اتفاق به نوبه خود بر وخامت اوضاع دامن زده و دموکراسی را بیشتر و بیشتر به محاق میبرد و این چرخه باطل تا فروپاشی کامل ادامه خواهد یافت. میدوز تجزیه رویای دهکده جهانی به واحدهای بسیار کوچک دیکتاتوری شکل گرفته حول منابع اندک یا بازگشت دوباره دیکتاتوری متمرکز و سرکوبگر جهانی را سرنوشت این مسیر میداند. مسیری که تخریب بیشتر محیطزیست و دمیدن بر آتش گرمایش جهانی از ویژگیهای آن است. استدلالی هم که کمابیش از گوشه و کنار جهان در راستای توجیه این وضع شنیده میشود این است؛ «کشورهای شمال ( آمریکای شمالی؛ اروپا و استرالیا و…) با قطع کردن جنگل و سوزاندن نفت وضعیت فعلی را پدید آورده و به توسعه رسیدهاند. حالا به ما میگویند که برای حفظ زمین نفت نسوزانید و جنگلها را قطع نکنید و میخواهند جلوی توسعه و پیشرفت ما را بگیرند.» اما نکته تلخ ماجرا اینجا است که مصرف کننده تولیدات این روند توسعه هم همان کشورهای شمال هستند. مثلا گوشت تولید شده در آمریکای جنوبی سر از اروپا و آمریکا در میآورد و درآمدش تنها مسکنی است بر دردهای اقتصادی این کشورهای در حال توسعه. حتی عمده مصرف کننده انرژی جهان در حال حاضر باز هم همان کشورهای شمال هستند. مهمتر اما این است؛ توسعه به شیوه کشورهای شمال تنها یک فریب کوتاهمدت است: فریبی که با شعار حل مشکلات اقتصادی و فراهم کردن یک زندگی رویایی، چیزی که با شرایط فعلی ممکن نیست. این وضعیت جهانی است که در دور باطل بیپایان افتاده و تنها راه خروج از آن گفتن واقعیت و پایان دادن به سبک زندگی رایج است. کس یا کسانی باید با صدای بلند بگویند و عموم مردم باید باور کنند که مهمانی تمام شده، باید بلند شد، کمربندها را سفت کرد و برای بحران آماده شد، اگر نه امواج بلند بحران ما را در حال لم دادن روی صندلیهایمان میبرد و وقایعی چون آتشسوزی آمازون تازه از نتایج سحر است. اما دریغ که حتی سوختن آمازون هم با تحریم خبری رسانههای متاثر از قدرت و پول روبرو شده است و هنوز عده کمی میدانند که ما واقعا به کدام سو میرویم.
حداقل باید امیدوار باشیم که با رفتنمان ، حیات را از روی زمین نزداییم….که این کره زیبا دچار انسان شده.