عصر جدید علیخانی؛ دنیای قشنگ نو
برنامه تلویزیونی «عصر جدید»، تا حد زیادی استعارهای از تصور سیاستگذاران از امروز و آینده جامعه ایران را نشان میدهد. تصویری که میتواند مجموعه ارزشهایی را با مفاهیمی چون موفقیت و پیشرفت، بازنده و برنده، استعداد، هوش و خلاقیت هماهنگ سازد و نشان دهد جامعه ایدهآل ایرانی چگونه باید کار کند.
برنامه تلویزیونی عصر جدید یکی از بهترین استعارهها برای تصور ایدهآل بدنه حاکم بر جامعه از «آینده ایران» است. کشوری پر جمعیت که در زمینههای تکنولوژیک پیشرفته کرده و با انواع محصولات دنیای جدید تزئین شده است. کشوری که کارشناسان از سروکول تمامی عرصههایش بالا میروند. سازوکار این برنامه، یعنی قوانین، سیاستها و سلیقه جاری در آن درست همان دلخواهی است که پس از سالها تکرار و تکرار، در نهایت توانسته حجم زیادی از ارزشهای ایدهآل سیاستگذاران عرصههای فرهنگی و سیاسی را نمایندگی کند. به عبارت دیگر، مجموعه ارزشهایی که میتواند قشر گستردهتری از جامعه را به عنوان مخاطبان صدا و سیما در برگیرد، در عین اینکه با نگرش و ارزشهای بدنه سیاسی حاکم بر جامعه چندان هم مغایرت نداشته باشد. به این معنی «عصر جدید»، تا حد زیادی استعارهای از تصور سیاستگذاران از امروز و آینده جامعه ایران را نشان میدهد. تصویری که میتواند مجموعه ارزشهایی را با مفاهیمی چون موفقیت و پیشرفت، بازنده و برنده، استعداد، هوش و خلاقیت هماهنگ سازد و نشان دهد جامعه ایدهآل ایرانی چگونه باید کار کند؛ ارزشهای پست و عالی چیستند و چه کسانی باید مراجع تعیین کننده این ارزشها باشند؟ چه کسی موفق است، و چه روشهایی برای نیل به موفقیت جایز است.
مهندسی عصر جدید
رویا نونهالی، امین حیایی، سید بشیر حسینی و آریا عظیمینژاد، چهرههایی آشنا و نسبتا شناخته شدهای در عرصههای فرهنگ و هنر هستند. امین حیایی تاکنون در نزدیک به صد فیلم و سریال نقشآفرینی کرده است. حیایی هیچگاه سوپراستار سینمای ایران نبوده، هیچوقت آنچنان پولساز نبوده، اما حداقل در دورههای کوتاهی، حضورش در هر فیلمی، حداقلی از فروش آن را تضمین کرده است. یک بازیگر تاحدی محبوب و بسیار پرکار. بمب خبری و حاشیهای دوران فعالیت حیایی حضور در فیلم قلادههای طلا بود که از زاویه محافظهکاران عرصه سیاست، به حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ میپرداخت و مهری بود بر پیشانی حیایی در تایید سر به زیر بودن پسرک نیمهستاره سینمای ایران.
از میان سایر کارشناسان، سید بشیر حسینی در سالهای اخیر به واسطه اظهارنظرهای جنجالیش در همه زمینهها شناخته میشود تا جایی که بسیاری او را رائفیپور جدید نامیدهاند.
اما چهره محوری و اصلی صحنه بیشک مجری/تهیهکننده/کارگردان این برنامه احسان علیخانی است که پیش از این با برنامه ماه عسل به چهره شناخته شده و پولساز صداوسیما تبدیل شده بود. او کارگردان، تهیهکننده و مجری تلویزیون، و فارغالتحصیل رشته مدیریت بازرگانی است.
علیخانی به لحاظ سبک و سیاق مجریگری و شکل و شمایلی که از خود به نمایش گذشته، تاکنون یکی از برازندهترین مجریها در چارچوب سیاستهای صداوسیما بوده است. فردی که میتواند بهترین نمونه از یک «جوان امروزی ایرانی» از نگاه صداوسیما باشد؛ تحصیل کرده، کت و شلوار مرتب، و ساعت مچی در دست، با زبانی که هیچگاه نمیلغزد، با صورتی به دقت گریم شده که یادآور پارچههای نقاشی شدهای است از شمایل مقدسی، که در گذشته و کمابیش در امروز، در مراسم عزاداری در ماههای محرم و صفر به خیابان آویزان میشد؛ ابروهای پرپشت و پیوندی مرتب، مژگان بلند با چشمانی کمی روشن، با ته ریشی که هم ریش است و هم بسیار مرتب. چهره مردانه، که خودش را زیر حجمی از گریم و پودر پوشانده است.
اما علیخانی فقط یک مجری نیست، که کارشناسی است در نقش مجری. مجری یک شوی تلویزیونی در نقشی بیطرف، که ابدا هم بیطرف نیست. اظهار نظرهای شخصی در مورد عملکرد و گذشته آدمها در برنامه ماه عسل، و نظرهایی در مورد استعداد شرکتکنندهها در برنامه عصر جدید، قرار است چهره جسور و محکم از او به نمایش بگذارد. علیخانی به همان صورتی که در برنامه قبلی شکستخوردهها را انتخاب میکرد، حالا در برنامه جدیدش برندهها را خطاب قرار میدهد؛ با تحکم حرف میزند، یعنی درست و غلط را میشناسد. کارشناس است در لباس مجری، در کنار سایر کارشناسان و شرکتکنندهای حاضر در برنامه. پس کارشناسمجری برنامه، که میتواند چهره نمادینی از میل و هدف تجسم یافته صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران باشد؛ ساخت فضایی مملو از جاذبههای اغواگرانه تکنولوژیک در صحنه نمایشی وسیع. کارشناسان محافظهکار و استعدادهای نوظهور شان، آیندهای مبنی بر ارزشهای مهندسی شده از امروز برای ما خواهند ساخت.
صدای مصنوعی و بلند کارشناسان
کارشناس روی صحنه همیشه خودش را منتقد جا میزند. در واقع از این منظر، نقد بخشی از همین کاری است که کارشناس انجام میدهد؛ در عین برشمردن ایراد و اشکالها، مسیری میسازد برای حرکت رو به جلو. چرا که از این زاویه نقد یعنی وسیلهای برای رسیدن به هدفی از پیش مشخص. این وسیله در پشتسر قانون و شرع را، و در روبهرو هر گونه نابهنجاری را در قالب مهاجم شناسایی میکند و کنار میزند. به هیچ باوری شک نمیکند. هیچ مرز ناشناختهای وجود ندارد که با باورها در تضاد باشد. این مشروعیت سره و ناسره کردن از قدرتی به دست میآید که صحنه (و پیش از آن صاحبان صحنه) در اختیارش قرار دادهاند. چرا که مجری شوی تلویزیونی، نماینده قدرت است؛ دوربین را به هر طرفی که بخواهد میچرخاند. در صورتی که صلاح بداند حرف شرکتکنندهها را قطع میکند. میتواند مخاطبان را به میانبرنامه ببرد. به عبارتی میتواند بر زمان و مکان فرمان ببرد. اگر برنامه زنده باشد، مجری حتی قدرتی تام دارد. شبیه افسر راهنمایی رانندگیای در یک چهارراه شلوغ، که حرفش از قانون از پیش موجود بالاتر است. چرا که میتواند هرچیزی را به عنوان تنها انتخاب موجود جا بزند.
داوران عیار نمایشها را میسنجد و به آنها ارزشهای منفی و مثبت میدهند و به طور مرتب به این پرسش پاسخ میدهند که آیا این نمایشها میتوانند بخشی از عصر جدید باشند؟ با این حال تصمیمگیری و انتخابهای کارشناسان برخلاف چیزی که نشان میدهد از فردیتی مصنوعی برخاسته است و صدای خود اشخاص نیست. صدای میل، خواست و سلیقه یک جمع پیشینی است. چرا که کارشناس زاویه خاصی ندارد. کارشناس صدای جمعی است که خود را در صحنه رسمی صدای قالب، اکثریت، عرف، قانون و مردم معرفی کرده و در تلاش است تا تصویر مدنظر از امروز و فردا را به عنوان یگانه محتمل موجود، به طور روزانه و مرتب تکرار کنند؛ در تعریفی که از موفقیت و پیشرفت، برنده و بازنده ارائه میدهد. این تعریف در تمامی سیاستهای برنامه، از انتخاب کارشناسان تا انتخاب «استعداد»ها جاری است. میتواند، چون روی صحنه ایستاده است و وقتی میگوید برنده، یا هر کلمهای که استنباطی از برنده و بازنده بودن را در خود دارد، خودش به عنوان نمونهای تام در پیش چشم مخاطب است.
احسان علیخانی تنها مثالی از این صداست. صدایی که در ذهن و بدن یک نفر انسان تجسد یافته است. صدایی که قطعه کوچک ماشین غولپیکری است مجهز به تکنولوژی روز، و همزمان که امروز و فردا را با معیار و نگرش خاصی به هم مربوط میکند، پیش میرود و حاضرآمادهها، و در ادامه تبدیل شدگان به حاضر آمادهها را به خود جذب کرده و بیشتر از پیش قدرت میگیرد.
آیندهای که باید باشد
نهایتا کارشناسان و مجری بزرگترین برنامه استعدادیابی تلویزیونی به سبک برنامههای مرجع آمریکایی، از «عصر جدید» مدنظر رونمایی میکنند. عصری سرشار از تکنیک و تخصص. ایدهای که در قالبهای خوش بر و روتر از واقعیتش، تمامی بحرانها را به عدم کارشناسی نسبت میدهد. در حالی که در واقعیت، دهها هزار کارشناس برای همه حوزهها در ایران در عرصههای تخخصیشان فعال هستند و همین تاییدی است بر این مسئله که مشکل، کمبود کارشناس نیست، که ازدیاد آن است. متخصصانی که تربیت شدهاند تا نتوانند صدایی متفاوت از صدای غالب باشند.
عصر جدید آغاز شده است. قانون و قواعد معرفی میشوند. همهچیز ناگهان جدی و جدیتر میشود. یک شوی واقعی، مثل همه شوهایی که در واقعیت در جریان است. شویی که در کنار قانون و ضوابط، از چشماندازی رونمایی میکند که مجموعهای از امتیازهاییست که به فرد و افراد موفق با استعداد داده خواهد شد. چون ماشین در مسیر است و کافی است سوارش شوید. به سوی موقعیتی که فقط عده خاصی شانس برخورداری از آن را دارند؛ «عصر جدید». قالبها هنرها، ورزشها و سرگرمی معرفی میشوند. اما این مسیر به کجا میرود؟ به مسیری که شکلی از خوشبختی در آن تضمین شده است.
در یکی از برنامههای مرحلهی نیمه نهایی پارسا خائف پسر کمسن و سالی که صدای شگفتانگیزی دارد، داوطلبانه توضیح میدهد که چقدر عصر جدید در زندگیاش تاثیر داشته. او حسابی حالا معروف است و توضیح میدهد که اگر در یک برنامه تخصصی موسیقی شرکت میکرد، قطعا شدت این تاثیرگذاری کمتر بود. احسان علیخانی بلافاصله فرمان سخن را به دست میگیرد و در تایید موضوع بینهایت مورد علاقهاش میگوید بچههای ما در حال ساختن یک مستند از پارسا به اردبیل رفته بودند و دیدند که بیشتر از جوانها و نوجوانها، پیرمرد و پیرزنها چه تعصبی روی پارسا پیدا کردند. انگار او را نماینده خودشان میدانند. علیخانی اینها را شمرده میگوید و از گفتن هر کلمه لذت میبرد. در واقع این همان آیندهای است که به طور مستقیم از آن صحبت نمیکنیم. همه چیز در آن جا میشود. هر توانایی که دارید، هر چیزی میتواند در مسیر مشخص شده به اعتبار و دیگر امتیازهای عینی تبدیل شود. هرچیزی که به ذهنتان بیاید و نشان از توانایی شما داشته باشد، در عصر جدید میگنجد.
کدام عصر جدید؟ عصر جدید قشنگ، شبیه «دنیای قشنگ نو» هاکسلی؛ جهان منجمد و مکانیکیای که در آن همه تفاوتها حذف شده است. عصر جدید پر زرق و برق؛ سراسر مهندس و کارشناسانی که رژه میروند و هر روز صحنه را بیشتر از گذشته میآرایند. در این آینده سیاستمداران سرگرم میکنند، سرگرمکنندهها سیاستمدار میشوند و در این کشاکش ارزشها و غیر ارزشها معرفی میشوند. پاساژها، مالها، رستورانها، برجهای اداری و شرکتهای تبلیغاتی، برندهای معروف، ماشینهای روز خیایانهای پاریس، برلین و ابوظبی، همه اینها ارزش هستند. همه چیز درش هست. پول، تا دلتان بخواهد. اعتبار، هست به قدر کافی. مردم هم میبیند، آمار مشارکتی بالایی دارد. خب، بچههایشان باید تماشا کنند و یاد بگیرند، چون استعدادها در صحنه هستند. یک عدهای میرقصند؛ روی صحنه میرقصند، البته با چراغهای خاموش. شعبدهباز روی صحنه میگوید میتوانست ذهن مجریها را یا مخاطبان را بخواند، اما تصمیم گرفته چالش سختتری را انتخاب کند. (سر احسان علیخانی با جدیت تمام به سمت چپ میچرخد، رویا نونهالی پلک میزند). تماشاگران میایستند و پدیدههای تازه را تشویق میکنند. باورتان میشود این همه استعداد و کارشناس بالقوه در ایران وجود دارد؟
یه برنامه ی مزخرف مثل بقیه ی برنامه های تلویزیون ایران، اما من چیزی از این متن نفهمیدم!
با اینکه با نیمه اول مطلبتان موافق هستم ولی واقعا از نیمه دومش چیزی دست گیرم نشد!!
در مسخره و lame بودن این شو -و نه فقط نسخه ایرانیش- شکی نیست ولی متن خیلی اگزجره داشت و غیرقابلباور بود.