skip to Main Content
در کارگاهِ خانه؛ زنان افغانستانی در ایران و کار مزدی خانگی
اسلایدر جامعه

در کارگاهِ خانه؛ زنان افغانستانی در ایران و کار مزدی خانگی

نزدیک به ۳ میلیون مهاجر افغانستانی در ایران ساکنند و تنها بخشی از مردان مهاجر اجازه کار قانونی در برخی از فعالیت‌ها را دارند. اما از کارهای مزدی خانگی زنان مهاجر افغانستانی در ایران چه می‌دانیم؟

به یاد همه‌ی خواهران دربندم..

 

کارگران افغانستانی مدت‌هاست که بخش مهمی از نیروی کار در ایران را تشکیل می‌دهند. نیروی کاری که به مدد ابزارهای گوناگون سال‌ها غیرقانونی نگاه داشته شده است. این ابزارها از ضرورت تمدید پی در پی مدارک کار و اقامت و هزینه‌ی سنگین این تمدیدها تا ممنوعیت‌ها و محرومیت‌های گوناگون شغلی را شامل می‌شود. مجوز حضور افغانستانی‌ها در ایران، همچون قراردادهای «موقت» کار، هر چه هم تمدید شود به «دائمی» تبدیل نمی‌شود. خیل عظیم کارگران «غیرمجاز» هر از چندی از خیابان‌ها و محل کارشان جمع‌آوری می‌شوند و به مرز گسیل می‌شوند و جای آنان را کارگران تازه بازآمده می‌گیرند. ساده‌انگاری است که این دور را نتیجه‌ی ناکارآمدی سیستم در حذف این کارگران از بازار کار بدانیم. «رد مرز»[۱] که به تجربه‌ی روزمره‌ای برای افغانستانی‌های ساکن ایران تبدیل شده، تلاش مستقیمی برای موقتی کردن زندگی و متعاقب آن کار کارگران افغانستانی است. اگرچه عمدتا مردان هستند که رد مرز می‌شوند اما این ابزاری برای کنترل اشتغال، رفت و آمد و سکونت کل جماعت افغانستانی است. این شرایط ناامن امکان مقاومت کارگران برای بهبود شرایط کارشان را به شدت محدود می‌کند. دسته‌بندی مشاغل چهارگانه می‌گوید که افغانستانی‌ها تنها در مشاغل خاصی مجاز به کارند.[۲] این دسته‌بندی البته تنها شامل مردان افغانستانی می‌شود و زنان کارگر به طور کلی از مجوز کار محروم‌اند.[۳] این که این محدودیت‌ها به کار منع افغانستانی‌ها از بعضی فرصت‌های شغلی می‌آید یک روی سکه است. بعضی از مجاری مسدود شده‌اند تا مجاری دیگری باز گذاشته شوند. درهای بازار کار غیررسمی همواره به روی زنان و مهاجران[۴] گشوده است.

در این نوشته بیشتر از تجربه‌ی زنان افغانستانی می‌نویسیم که به هر دو گروه، زنان و مهاجران، تعلق دارند و بخشی از بازار کار غیررسمی را توصیف می‌کنیم که به ویژگی‌هایی مجهز است که به آن قابلیت بیشتری برای پنهان کردن روابط بهره‌کشانه‌ی کار می‌بخشد. در این نوشته می‌کوشیم بخشی از شرایط کارهای تولیدی خانگی را توصیف کنیم؛ کارهایی همچون بسته‌بندی، خیاطی و آماده کردن مواد غذایی که در خانه انجام می‌شود. آن چه می‌خوانید نتیجه‌ی مشاهدات و گفت‌و‌گوهایی با زنان افغانستانی در محله‌ی امام‌زاده یحیی[۵] تهران سال ۱۳۹۵-۱۳۹۴[۶] و نیز مجموعه‌ای از فعالیت‌های میدانی نویسنده در رابطه با زنان افغانستانی از آن زمان تا کنون است.

زنان افغانستانی کلیتی یکپارچه نیستند و قومیت، مذهب، سن و وضعیت اقامت ممکن است شرایط متفاوتی را برای آنان رقم بزند. از طرف دیگر تجارب آنان وجوه اشتراک بسیاری با کارگران دیگر، زنان دیگر و دیگر اقلیت‌های قومی/ملی دارد و تجربه‌ای منحصر به فرد نیست اما تجربه‌ی گروه‌هایی که چند شکل مختلف تبعیض را همزمان تجربه می‌کنند به ما کمک می‌کند که چیزهای بیشتری در رابطه با شیوه‌ی کار نظام‌های ستم بیاموزیم.

گره‌گاه[۷] کار مزدی خانگی

«خانه» جایگاه زنان و روابط خانوادگی قلمداد می‌شود و فضایی «خصوصی» است که باید اعضایش را در برابر «بیگانگان» محافظت کند.[۸] در همین چاردیواری دور از دید و «حفاظت شده» است که روابط کار بیش از پیش به متغیری از سخاوت یا ناخن‌خشکی کارفرما تبدیل می‌شود و اراده‌ی معطوف به سود اوست که فارغ از هر عامل دیگری فرمان‌روایی می‌کند. البته کارهای مزدی‌ای که خارج از محل کار انجام می‌شوند نیز می‌توانند تحت قرارداد کار و جزئی از بازار کار رسمی باشند. اما وقتی از مشاغل خانگی زنان و مهاجران متعلق به طبقه‌ی فرودست سخن می‌گوییم، فضای غیررسمی خانه امکان‌های بازار غیررسمی کار را برای بهره‌کشی از کارگران تا مرزهای ممکن گسترش می‌دهد.

کارهای مزدی در خانه مانند هر کار دیگری که در بازار کار غیررسمی انجام می‌شود فاقد قرارداد و بیمه و بازنشستگی‌اند. اما غیررسمی بودن برای این کارها دارای معنای وسیع‌تری است که نتیجه‌ی یکی شدن فضای کار و زندگی در این مشاغل است که با برهم خوردن تفکیک میان ساعت کار و فراغت همراه است. این کارها مرخصی و تعطیلی ندارند چرا که پیش از آن ساعت کار معنای متفاوتی پیدا کرده است؛ ساعت کار که کاهش آن در کنار افزایش دستمزد از دیرباز نقطه‌ی عزیمت مبارزات کارگران بوده است. این توضیح به معنای آن نیست که لازم است از مرزهای کار و فراغت حراست کنیم. مرزهایی که خود به این دلیل ساخته شده اند که کار را از زندگی جدا کنند و فراغت را به زمانی برای آماده شدن برای کار دوباره و دوباره تبدیل کنند. اما از سوی دیگر آنچه ضرورت دارد توجه به این نکته است که مغشوش شدن این مرزها با شرایط کنونی چه تاثیری بر زندگی کارگران می‌گذارد و چگونه در خدمت منافع فرادستان عمل می‌کند.

با این همه اگر در مورد کار مزدی خانگی‌ای سخن می‌گوییم که زنان انجام می‌دهند باید به این ایده که کار مزدی در خانه مرز کار و فراغت را مغشوش کرده است، با حساسیتی بیشتری بنگریم زیرا خانه برای عموم زنان محلی برای فراغت نبوده است. کارهای عاطفی، بهداشتی و آموزشی، زایش و پرورش نسل بعدی و همه‌ی آن چه برای حفظ بقا و کیفیت زندگی اعضای خانواده ضروری است، کارهای بازتولیدی هستند که زنان به طور رایگان در خانه انجام می‌دهند. کارهایی که ساعت مشخص و پایانی ندارند و در ساختار موجود کار به حساب آورده نمی‌شوند تا فراغت در مقابل آن معنا شود. تجربه‌ی کارهای مراقبتی در خانه پیشاپیش از بین رفتن مرز کار و فراغت را برای زنان معنا کرده است. اما همین تجربه‌ی مشابه خود محلی برای تامل است. گویی که کارهای مزدی در خانه، چه زنان آن را انجام دهند و چه مردان، از جهاتی از همان الگویی تبعیت می‌کنند که «خانه‌داری» بر آن منطبق بوده است.

فضای کار مهاجران فضایی پنهان و تفکیک شده‌ است. حفاظت از این تفکیک که خود را در تلاش دائمی دولت برای شناسایی و «سامان‌دهی»[۹] افغانستانی‌ها نشان می‌دهد برای حفظ موقعیت آنان در جایگاه نیروی کار ارزان ضروری است. با این که افغانستان به لحاظ قومی، مذهبی و زبانی متکثر است، مهاجران افغانستانی با شهروندان ایرانی مشابهت دارند؛ آن قدر که این خطر که دیگر از ایرانیان قابل تشخیص نباشند از طرف ملیت فرداست احساس شود. احساس خطری که خود تناقض و هراس پنهان در کنه ملیت را بر ما آشکار می‌کند: اگر نتوانیم «آن‌ها» را تشخیص دهیم، پس به راستی چه تفاوتی با «ما» دارند؟ تجربه‌ی مریم، زن جوان افغانستانی‌ای که دانشجوی علوم اجتماعی است، از تلاش جامعه‌ی «میزبان» برای حفظ این تمایز می‌گوید:

چون چهره‌ام خیلی مثلا افغانی‌تره، نشون می‌ده، کار پیدا کردن خیلی سخته. مخصوصا مثلا جاهایی که یه ذره اعتبار بیشتری داره. مثلا من چند جا قرار بود برم توی شرکت کار کنم ولی خب چون مثلا باید بیمه شم، بعد مثلا اون جا یه شرکت معتبرتریه و اینا، مثلا هم اون صاحب‌کار می‌ترسید به خاطر مجوز کار، بعد از اون ور بیمه. مثلا این موقعیت‌ها رو از دست دادم. ولی مثلا خب خیلی از دوستای من هستند، چون چهره‌شون نشون نمی‌ده، خیلی راحت میان اون جاها کار می‌کنن. به اسم این که مثلا حالا… به اسم ایرانی. کسی هم مثلا کاری به کارشون نداره. ولی خب مثلا باز من چهرم همین که نشون می‌ده… حتی فروشندگی یا کار دیگه‌ای هم بخوایم بریم بکنیم، مثلا خیلی سوالای… مثلا اِاِاِ شما مال کجایی؟ مثلا بعد وقتی می‌گی افغانستان. اِاِاِ اصلا بهتون نمی‌خوره. من فکر کردم شما کره‌ای، چینی، ژاپنی، تایلندی… […][۱۰] می‌گم خب چرا؟ می‌گه اِاِاِ آخه افغانی این شکلی ندیدم. یک جوری از درون آدمو له می‌کنن. خاک شیر. بعد می‌گم دیگه از نظر کاری من خودم واقعا خیلی به مشکل خوردم. هر کاری که… مثلا کاری که دوست داشته باشم، نمی‌تونم پیدا بکنم. مثلا باید بیشتر کارایی باشه که مثلا حالا توی خونه است یا این که مثلا جلوی دید نیست. با دیگران ارتباط زیاد چیز نداره، مثلا مستقیم.

مریم به چند ویژگی که برای تشخیص افغانستانی‌ها از ایرانی‌ها در زمان استخدام استفاده می‌شود، اشاره می‌کند. اولین موردی که مریم را دچار مشکل کرده است، چهره‌ی متفاوت، یعنی مجموعه ویژگی‌های زیستی متفاوت است؛ آن چه که ساده‌تر از هر عامل دیگری می‌تواند امری ذاتی نشان داده شود. با این حال این عامل تمایز در مورد بسیاری از دوستان او نتوانسته است موفق عمل کند و آن‌ها از این مرحله‌ی گزینش جان سالم به در برده‌اند؛ چون از قضا بسیاری از افغانستانی‌ها به ایرانی‌ها «شبیه» هستند. همچنین با وجود آن چه مریم در مورد «چهره»اش می‌گوید، مردم گاه نمی‌توانند تشخیص دهند که او افغانستانی است. آن‌ها افغانستانی «این شکلی» که لابد منظور با سر و وضع طبقه‌ی متوسط است، ندیده‌اند. ایرانیان فقر را هم مانند یک ویژگی ذاتی به افغانستانی‌ها چسبانده‌اند. به خاطر همین است که برایشان این که فردی با ظاهر طبقه‌ی متوسط افغانستانی باشد، گیج‌کننده است. از آن جا که بسیاری از افغانستانی‌های بزرگ‌شده‌ی ایران می‌توانند فارسی را مانند «مرکزنشینان» ایران صحبت کنند، زبان هم از نشان دادن این تمایز عاجز می‌شود. با همه‌ی این‌ها معلوم می‌شود که نگه داشتن آن کارت هویت بالای سر افغانستانی‌ها تا چه حد اهمیت دارد تا همواره همه‌ی این تمایزات را تضمین و نمایندگی کند. آیا این همه سازوکار تشخیص برای همه‌ی مشاغل به کار می‌افتند؟ این که مریم برای کار در شرکتی اقدام کرده است که به طور معمول کارکنانش را بیمه می‌کند، مانع از استخدام او شده است. یعنی قوانین حمایتی از قضا تبدیل به عامل طرد مریم شده است. «حتی» فروشندگی که شرایط کاری ناامن‌تری دارد، شغلی نبوده است که مریم برای آن مناسب تشخیص داده شود. جای زنان افغانستانی مانند زنان ملیت فرادست در ویترین این گونه مشاغل نیست؛ برعکس، آنان نباید «جلوی دید» قرار بگیرند. بخش مهمی از این کارهای پنهان از دید در خانه انجام می‌شوند. در ادامه می‌کوشیم بخشی از قواعد این نیمه‌ی تاریک را در رابطه با زنان افغانستانی روشن کنیم. توضیح می‌دهیم که وقتی نوبت به زنان مهاجر می‌رسد انعطاف‌پذیری سحرآمیز کارهای مزدی خانگی چگونه به ابزار کارآمدی تبدیل می‌شود که کار را با مقتضیات فرودستی ملیتی و جنسیتی آنان سازگار می‌کند.

کار در خانه/کار خانگی/کار در منزل/کارهای دستی/کارهایی مثل…

پیش از هر چیز لازم است تصویر روشن‌تری از انواع کارهای مزدی‌ای که در خانه انجام می‌شود، ترسیم کنیم. این موضوع از این جهت مهم است که گوناگونی خود بخشی از ماهیت بی‌ثباتِ کاری است که از آن سخن می‌گوییم. کارهایی که دستمزد پایین، انجام شدنشان در فضا و لابه‌لای کارهای بی‌مزد خانگی، غیرتخصصی شناخته شدن و بعضا شباهاتشان به کارهای سنتا زنانه و تنوع و تغییر دائمی‌شان سبب می‌شود به کاری نامرئی بدل شوند. معمولا کارهای مزدی‌ای که زنان افغانستانی در طول زندگی خود، از وقتی دختربچه بودند، و خیلی اوقات هم‌زمان با هم انجام داده‌اند، آن قدر گوناگون است که حتی یک جا به یاد آوردن و فهرست کردن آن‌ها برایشان دشوار است. کارهایی که در واقع در قالب مجموعه یا فهرستی از کارها از آن‌ها سخن گفته می‌شود و با عباراتی همچون «کارهای دستی» یا «کارهایی مثل…» توصیف می‌شوند. محبوبه اکنون در خانه خیاطی می‌کند. کاری که مادرش هم در دوران بی‌کاری پدرش انجام می‌داده است. او از کارهای دوران کودکی‌اش می‌گوید:

مثلا بابام یه خرده کار نمی‌کرد. بیکاری بود. یا مامانم خودش خیاطی می‌کرد. […] مثلا اون موقع توی مشهد الان، خب؟ خانوما پسته می‌شکنن. فرض کن، دونه‌ی تسبیح می‌کنن؟ پسته اینا می‌شکنن؟ اون جوری کار می‌کردیم. ولی به اونا که چیزی نبود دیگه.

کار خانگی ناچیز به حساب می‌آید و به همین دلیل سخن گفتن در مورد آن هم برای کارگران دشوار است. فاطمه با بی‌میلی در این مورد صحبت می‌کند: «کار خانگی که دیگر گفتن ندارد». او فکر می‌کند نمی‌تواند «کار خاصی» انجام دهد:

منجوق‌دوزی. از همون سال تا همی حالا منجوق‌دوزی. گاهی وقتا مثلا کیف‌دوزی. گاهی وقتا یه چیزی… کیف‌دوزی مثلا میاره بندای کیفو درست می‌کنم. دیگه کار چی خاصی نمی‌تونم.

همین تصویر از مشاغل خانگی است که سبب می‌شود اشتغال زنان به این گونه کارها در خانواده پذیرفته‌تر از کار در بیرون از خانه باشد. این کارها را راحت‌تر می‌توان «سرگرمی» نام داد تا تقسیم کار جنسیتی موجود چهره‌ی خود را حفظ کند. شوهر فاطمه سالمند است و فاطمه که نگران شرمساری او از ناتوانی‌اش در تامین نیازهای خانواده است، این گونه می‌گوید:

شوهرم می‌گه نیار تو حالت خوب نیَه. نیار. مُم نه مَه یه ذره سر خود گرم مُنَم. همین جوری به او این جوری مُگُم. مگم یه ذره سر خود گرم منم. ولی خب (مکث) به خاطر ایی که مگم این شوهرم بهش فشار نیا، یه وقت نباشه که مرد خجالت می‌کشه دیگه

هاجر که اکنون نظافت‌چی سازمانی مردم نهاد است، علاوه بر پختن نان، پوست کندن پسته و لباس شستن که همراه با مادرش در کودکی و در افغانستان انجام می‌داده است، تجربه‌ی دوخت چادر سنتی افغانستانی و پاک کردن باقالا را دارد. در بین کارهای مزدی که زنان در خانه انجام می‌دهند بعضی که سنتا زنانه شناخته می‌شوند مانند پاک کردن سبزیجات و حبوبات آشناترند. کارهای مزدی خانگی برای بسیاری از زنان میراثی از مادرانشان است. اما طیف کارهای مزدی دستی که امروز در خانه انجام می‌شوند از این تصویر بسیار وسیع‌تر است. بخشی از این کارها انواع کارهای مونتاژ و بسته‌بندی اند که به خانه‌ها واگذار شده اند.

همچنین بخوانید:  جان‌باختن ۳۲ نفر در سیل شمال‌غرب ایران

نازنین زن جوان ۱۸ ساله‌ای است که از ۸ سالگی که به ایران آمده کارهایی همچون منجوق‌دوزی و فرش‌بافی را آزموده است. آخرین کاری که او به همراه مادر و خواهرش به آن مشغول بوده‌اند سر هم کردن و چسب‌کاری بدلی‌جات در خانه بوده است. مونتاژ عروسک، جعبه‌های تزییتی و شمع، وصل کردن بند کیف، بند کردن کفش، دکمه زدن مانتو، انواع و اقسام چسب‌کاری از دیگر نمونه‌های این کارهاست. کارهای بسته‌بندی علاوه بر بسته‌بندی مواد غذایی مانند حبوبات و تنقلات شامل موارد متنوعی مانند دستکش و جوراب هم می‌شود. مریم که شوهرش کارگری «غیرقانونی» و معمولا بیکار است، در خانه دستکش‌ها را پشت‌و‌رو می‌کند. یکی از آگهی‌ها نیز نیروی کاری برای بسته‌بندی لوازم پزشکی تقاضا کرده است:

نیازمندی‌های همشهری (۱۸/۰۲/۱۳۹۵)

بسته‌بندی لوازم پزشکی در منزل حمل‌ونقل با شما

هر روز کارهای بیشتری به چهارچوب خانه‌ها رانده می‌شوند تا هزینه‌های تولید بیش از پیش کاهش یابد و کارفرمایان علاوه بر بهره‌کشی حداکثری، قوانین حداقلی حمایتی را نیز دور بزنند. کارها به شکل دستی و با ابزارهای ابتدایی انجام می‌شوند اما فناوری به مدد کسب و کارهای «نوبنیاد» می‌آید تا از این شکل کار سود جویند. برای مثال به این آگهی نگاهی بیندازید:

نیازمندی‌های همشهری (۲۵/۰۲/۱۳۹۸)

کسب درآمد از آشپزی در منزل خودتان، ویژه خانم‌ها، با توانایی کار با گوشی هوشمند

کارهای خانگی کارمزدی‌اند و دستمزد شما بر اساس واحد کار (هر عدد گل سینه، هر کیلو باقالا و غیره) محاسبه می‌شود. توضیح نازنین در مورد دستمزدش می‌تواند به خوبی این جنبه از کار مزدی در خانه را توصیف کند:

مثلا یک سگک لباسی بود، دو متر بود طولش، عرضش تقریبا در می‌اومد هشت نُه سانت. خیلی پر کار و کار شده بود، که دونه‌ای هفت هزار تومن دستمزدش بود. که من و خواهرم شاید در طول یک و نیم ساعت یا دو ساعت دو الی سه تاش رو می‌تونستیم بزنیم. دو الی سه تا. چون یه خرده کارش کار داشت، پر کار بود. بعد دیگه کاری داشتیم که قیمتش حتی مثلا ده، ده تک تومنم بوده. که انقدر راحت بوده. هر دو سه ثانیه می‌تونستیم یه دونشو بزنیم. یه کاریه مثل سنجاق می‌مونه، سرش یه ساچمه می‌خوره. یعنی مثلا دو سه ثانیه، خیلی دیرِ دیر پنج ثانیه، یه دونشو من می‌تونستم بزنم. […] اونو مثلا اگه کار دائم می‌بود، در روز قشنگ آدم می‌تونست شاید ده دوازده هزار کارو بزنه.

شرطی که نازنین می‌گذارد، شرط مهمی است. اگر کاری که نازنین و خواهرش می‌کردند، کار دائم بود، طبق محاسبه‌ی او درآمد قابل‌قبولی به دست می‌آوردند. این نوع کار اما یک کار دائمی نیست. برای افزایش دستمزدتان بیشتر کار می‌کنید اما نمی‌توانید کار در خانه را به کاری دائم تبدیل کنید. امینه که منبع اصلی درآمدش کار نظافت در خانه‌هاست، می‌گوید که مرد کارفرما دستکش‌ها را «گهگاهی» برای بسته‌بندی برایش می‌آورد. رویه‌ی این شکل از کار خانگی این است که اختیار کار کاملا در دست کارفرماست و او خود هر وقت و هر چقدر خواست، برای شما «می‌آورد». این یکی از مهم‌ترین دلایلی است که ناچار می‌شوید کارهای گوناگونی را به طور هم‌زمان در خانه انجام دهید. همین شکل کار نیز سبب می‌شود که کارگران به ظاهر شرایط کاری واحدی نداشته باشند. این اغتشاش در کار عملا کارگران را هم سردرگم میکند. آن‌ها نمی‌دانند خود را چه بنامند، چه توقعی داشته باشند و چگونه خود را متحد کنند. حتی وقتی کار فصلی واحدی در محله‌ای رایج است باز هم شرایط گوناگون افراد سهمشان و نفعشان در کار را متفاوت از یکدیگر نمایش می‌دهد. اعضای یک خانواده همه در کاری درگیرند و هر یک دست کم روزی ۱۲ ساعت را به کار مزدی خانگی می‌پردازند اما خانواده‌ی دیگری ممکن است فقط چند ساعت در روز به این کار مشغول باشند و شغل دیگری هم داشته باشند. در یکی از محله‌ها در مجاورت شهریار که کار فصلی خانواده‌ها در بهار پاک کردن باقالا بود، نارضایتی زیادی نسبت به دستمزد پایین کار وجود داشت. یکی از کارگران باقالای کمتری می‌گرفت زیرا خانه‌اش از مسیری که کارفرما در آن باقالاها را توزیع می‌کرد دورافتاده بود. او انگیزه‌ی چندانی به همکاری برای افزایش دستمزد نداشت. همچنین برای زنان دشوار بود که اطلاعات دقیقی از همه خانواده‌هایی که باقالا پاک می‌کنند کسب کنند. چرا که کار به طور پراکنده در منطقه و در خانه‌ها انجام می‌شد. این وضعیت را با وضعیت کارگرانی مقایسه کنید که ساعت، نوع و محیط کارشان یکی است.

کارهای مزدی خانگی، کار بازتولیدی و انزوا

همان طور که پیشتر توضیح دادیم انعطاف‌پذیری زمانی و مکانی کار مزدی خانگی سبب می‌شود نه تنها مرز مشخصی میان کار و فراغت وجود نداشته باشد بلکه کار تولیدی و بازتولیدی نیز در هم بیامیزند. کار مزدی خانگی خود را در حفره‌های اندک برنامه‌ی کاری سنگین روزانه‌ی زنان افغانستانی می‌گنجاند. با این حال این برنامه در نهایت اشباع نمی‌شود بلکه مدام فشرده‌تر می‌شود. فاطمه برنامه‌ی کار روزانه‌اش را این طور توضیح می‌دهد:

اولِ صبح که آدم بلند می‌شه، اذان مِگه آدم نماز می‌خوانه، بعد از نماز نمی‌خوابم مثلا همو چیزایی که مثلا آن موقع می‌تونم انجام می‌دم. مثلا جاروی خانه، مثل مثلا ظرف مرتب کردن. مثلا چیزایی که مثلا مربوط می‌شه که امروز باید انجام بدم. خیلی‌هاش را دیگه تا که مثلا بچه‌ها از خواب بلند می‌شن، ما انجام می‌دم. بعد که بچه‌ها بلند شد، صبحانه خورد، دیگه بعد از او مثلا ظرف بشور. جمع و جور کن. دوباره سر کار خود شو. بیرون کار نداشتیم، می‌شینیم همون جا همی کارای دستیِه دیگه شروع می‌کنم. تا ساعت یازده، یازده و نیم. بعد از او شوهرم ناهار خانه میاد. باز بلند می‌شیم دیگه. دوباره تا ساعت یک او میاد. نماز خود می‌خوانیم، ناهارو می‌خوریم، بعد دوباره جمع مُنیم، دوباره سر کار می‌شیم. تا ساعت شش بعد از ظهر. ساعت شش بازم جمع می‌کنیم. همین جوری.

عبارت «جمع می‌کنیم» پایان یک کار و شروع کار دیگر را نشان می‌دهد. فاطمه رساندن فرزندانش به مدرسه و بازگرداندن آنان را از دلایل مهمی می‌داند که نتوانسته به سر کار بیرون از خانه که زمان مشخصی دارد برود. او زمان طولانی‌ای را صرف پیاده به دنبال بچه‌ها رفتن می‌کرده است. توضیح می‌دهد که به دلیل گرانی وسایل حمل‌ونقل عمومی نمی‌توانسته از آن‌ها استفاده کند، در آن زمان مدارس غیررسمی که افغانستانی‌های بدون مدرک را پذیرش می‌کرده‌اند، محدود بوده‌اند و راه آن‌ها دور بوده است، شوهر او در بردن و آوردن بچه‌ها نقشی نداشته است و پنج بچه داشته‌اند و از پنج بچه چهارتایشان دختر بوده‌اند که گفته می‌شود نباید به تنهایی رفت‌وآمد کنند. بردن و آوردن بچه‌ها از مدرسه البته تنها یکی از وظایف فاطمه بوده است. بنابراین آن چه کار مزدی خانگی را برای فاطمه مناسب کرده است این نیست که کار در خانه این آزادی را به او می‌دهد که زمان کارش را خود تعیین کند بلکه این است که این شکل کار می‌تواند با دیگر وظایف او در خانه جور دربیاید. وظایف مراقبتی‌ای که بار سنگین آن‌ها علاوه بر تقسیم کار جنسیتی، نتیجه‌ی موقعیت فرودست طبقاتی و ملیتی او و خانواده‌ی اوست. در این شرایط حتی رفت و آمد برای تحویل گرفتن و دادن کارها مشکلی به حساب می‌آید. در بعضی آگهی‌های «کار در منزل» برخورداری از پیک رایگان را امتیاز به حساب می‌آورند:

نیازمندی‌های همشهری (۲۵/۰۲/۱۳۹۵)

بافت فرش و تابلو فرش درآمد عالی به همراه پیک و وسایل رایگان

اما نقش پخش‌کننده‌های محلی به مراتب مهم‌تر از چنین تسهیلاتی است. با وجود این که در اینترنت و روزنامه هم می‌توانید آگهی‌های «کار در منزل» را بیابید، مشخص است که پخش‌کننده‌های محلی اند که می‌توانند نقش بیشتری در جذب نیروی کار داشته باشد. دور شدن از محل زندگی برای بسیاری از زنان می‌تواند‌ به دلیل فشار کار روزانه، هزینه‌ی رفت‌وآمد و محدودیت‌های جنسیتی اعمال‌شده از جانب خانواده‌ها دشوار باشد. زنان افغانستانی وقتی به ایران وارد می‌شوند اولین امکان‌های کار را پیش از هر جای دیگر در اطراف محل زندگی‌شان جست‌وجو می‌کنند. پخش‌کننده‌های محلی که خود از اهالی محله اند نه تنها شناخت بهتری از زنان یک محله که جویای کارند دارند بلکه نسبت به یک کارفرمای مرد برای ارتباط با زنان امکان‌های بیشتری دارند. در میان آگهی‌های استخدام هم مواردی برای استخدام پخش‌کننده به چشم می‌خورد:

نیازمندی‌های همشهری (۱۴/۰۲/۱۳۹۵)

به تعدادی خانم جهت پخش لباس‌های مجلسی منجوق‌دوزی فعال-شهریار رباط‌کریم اسلامشهر

نتیجه این که کار مزدی خانگی به خوبی با شرایط زندگی زنانی که دور شدن از خانه برایشان دشوار است، هماهنگ شده است. کارهای بازتولیدی خانگی، رفت و روب و آشپزی و غیره، تکراری، یک نواخت و خسته کننده اند. این کارها خصوصی و ابتدایی باقی مانده و در فضای خانه محصور شده اند. کارهای مزدی خانگی نیز در همین فضا و با همین ویژگی‌ها انجام می‌شوند. نازنین تفاوت کار بیرون و داخل خانه را این طور شرح می‌دهد:

ببینید کار تو خونه یه خوبی داره. کاریه که هر موقع تو بخوای می‌تونی بری سمتش و کارتو انجام بدی. این خوبیشه. یه سری بدیا هم داره. محیطش خسته‌کنندست. همش تو خونه ای. تو هیچ تفاوتی نمی‌بینی. مثلا وقتی میای… وقتی من میام این جا، شبا به این امید می‌خوابم. صبح زود می‌گم پا می‌شم می‌رم به کارم می‌رسم. ولی یه سری کارایی که مثلا برات تو خونه کار میاره… یه موقع این جا کار نداشتیم، اصلا صبح دلم نمی‌خواست پاشم. می‌گفتم ولش کن، اون کارو که بالاخره انجام می‌دم. چون هیچ تفاوتی بینش نبود. من از این جا پا می‌شدم می‌رفتم دو قدم اونورتر می‌نشستم، کاره رو هم بالاخره باید به ناچار انجامش می‌دادم.

اگر در فضای کار بیرون از خانه کارگران ایرانی باید به جان کارگران افغانستانی انداخته شوند تا به جان صاحبان سرمایه نیفتند[۱۱]، زنان افغانستانی‌ای که در خانه کار می‌کنند، در انزوای خانه با هیچ یک از کارگران دیگر در ارتباط نخواهند بود. زنان مهاجر در چهاردیواری خانه هر روز بیشتر در گودالی از تنهایی و افسردگی فرو می‌روند. کار کردن در خانه، از جمله خانه‌داری، به معنای آن است که شما نمی‌توانید محل کار خود را ترک کنید؛ زیرا تفکیکی میان محل کار و زندگی شما وجود ندارد. کار اجازه می‌یابد که به تدریج همه‌ی شبانه‌روز را به تصرف خود درآورد؛ چرا که آن را به ناچار باید انجام دهی. همان طور که نازنین خود توضیح می‌دهد آن‌ها گاه از هشت صبح تا حوالی نیمه‌شب به کار مشغول بودند. خستگی مزمن و فضای یکنواخت و بسته‌ی خانه، همراه با کارهای دستی‌ای که سر، گردن و چشم‌ها را فرسوده می‌کند، رنجی روانی و جسمی را سبب می‌شود. این انزوا و جداافتادگی زنان افغانستانی در خانه تنها به موقعیت فرودست آنان به سبب جنسیتشان مربوط نمی‌شود. موقعیت فرودست آنان که مهاجرند به ویژه وقتی با کم/بی‌سوادی همراه می‌شود عملا خانه را برای آنان به زندانی ملیتی نیز تبدیل می‌کند. ساختار، زبان، آدم‌ها و راه و رسم شهر و بیمارستان و مدرسه و فروشگاه همه مهاجم اند. پیامد این انزوا به ویژه برای زنانی که خانواده‌ی خود را در افغانستان به جا گذاشته و با شوهر خود به ایران آمده ‌اند، افسردگی‌ای است که خود بر انزوای آنان می‌افزاید. اما این احساس غربت ناشی از بدو ورود نیست که به مرور از آن کاسته شود. تجربه‌ی نسل دوم و سوم مهاجران از فضای عمومی نیز سرشار از ناامنی است. زنان افغانستانی‌ای که خطر کار در حوزه‌ی عمومی را به جان می‌خرند، هم مانند دیگر زنان کارگر در معرض آزارهای جنسی در فضای کار قرار دارند و هم این آزارها را در محیطی تجربه می‌کنند که برای افغانستانی‌ها سرشار از خشونت‌های غیر‌قابل‌پیش‌بینی است. بررسی ابعاد مختلف ناامنی فضای کار بیرون از خانه در این جا ممکن نیست اما با در نظر داشتن این فقدان امنیت است که می‌توانیم فرایندی که مهاجران را به مشاغل خانگی می‌راند درک کنیم.

همچنین بخوانید:  نژاد؛ معیار دست‌ساز دولت برای واکسیناسیون

کارهای مزدی خانگی-خانوادگی و جماعت

فیروزه که هم با تهدید آزار جنسی رو به رو بوده است و هم به خاطر افغانستانی بودن مورد حمله‌ی یکی از کارگران قرار گرفته است، فضای کار را این گونه توصیف می‌کند:

این که تو بخوای یه لحظه تنها باشی، خیلی می‌ترسی. می‌دونی؟ خدای من، یه لحظه هم مثلا… یه روزی اتفاقی… یا مثلا من خودم می‌گفتم یه لحظه عمه‌ام رو بفرسته جایی، من این جا چی کار کنم؟ مثلا تو این… بعد کارگاهشون هم یه جوری بود که خونه بود. یعنی اصلا هیچکس فکر نمی‌کرد اون جا کارگاهه. بعد توی محله مثلا بازار، همین مولوی، کلا، اینا تمام مجتمع مسکونیه ها! هیچکس از بیرون نمی‌فهمه که مثلا این کارگاهه، اینا. ولی وقتی می‌ری داخل می‌بینی هزار تا مثلا چرخ ریخته و هر طبقه‌ش بسته‌بندی و ایناست. اصلا ناخودآگاه تو وقتی می‌ری، دیگه رفتی دیگه. یعنی رفتی داخل اون خونه دیگه مثلا دراومدنت با خداست دیگه. که تو بتونی سالم دربیای، صبح بری شب بیای اینا.

او بعد از پشت سر گذاشتن این تجارب تصمیم می‌گیرد که در کارگاه خانوادگی یکی از «همشهری‌ها»یش که یکی از اتاق‌های خانه‌ی آن‌هاست، مشغول به کار شود. زورگیری و انواع دیگر خشونت‌های خیابانی که افغانستانی‌های بدون مدارک قانونی به شدت در برابر آن‎ها آسیب‌پذیرند، بخش جدایی‌ناپذیری از تجربه‌ی زیست افغانستانی‌ها در فضای عمومی است. این همه سبب می‌شود که خانه به فضای مناسبی برای کار نه تنها زنان بلکه همه اعضای خانواده بدل شود.

معمولا همه‌ی زنان خانواده در کارهای تولیدی خانگی مشارکت دارند. این نه تنها زنان بزرگ‌سال بلکه دختربچه‌ها را هم شامل می‌شود. بسیاری از این کارها که به مهارت پایین‌تری احتیاج دارند می‌توانند کودکان را از سنین پایین در کار درگیر کنند. انعطاف‌پذیری کار مزدی خانگی سبب می‌شود بدون آن که نیاز باشد کودکان از رفتن به مدرسه، دست کم برای مدتی، بازبمانند بتوانند بخشی از کارها را به عهده بگیرند. در خانه مردان بیکار به ویژه آنان که به دلیل سوانح شغلی از کار افتاده شده اند نیز در بعضی از این کارها مشارکت می‌کنند. به طور کلی مردان افغانستانی که شرایط کار ناامنی دارند، ممکن است مشاغل خانگی را به کار بیرون ترجیح دهند. خانه برای گروه‌های قومی/ملی تحت ستم پناهگاهی در برابر خشونت‌های جامعه‌ی مسلط به حساب می‌آید. قوانین و شرایطی که بر کار افغانستانی‌ها حاکم است، سبب می‌شود که خانه نه تنها به جایی برای آرامش پس از کار بلکه خود به محل کار تبدیل شود. حتی گاه ممکن است که خانواده بسته به توان اقتصادی‌اش بخشی از خانه را به کارگاه بدل کند. موقعیت متزلزل و ناامن افغانستانی‌ها در ایران سبب می‌شود که شبکه‌های خانوادگی حمایتی برای تامین معیشت اعضایشان به کار افتند که سبب رونق این کارگاه‌های خانوادگی است. زنان نه تنها در این کار تولیدی شریک اند بلکه کار بازتولیدی آنان به سبب حضور مردان در خانه نیز افزایش می‌یابد. محبوبه و شوهرش اتاقی در زیرزمینشان دارند که آن را به کارگاه خیاطی دونفره‌ای تبدیل کرده اند. محبوبه برنامه‌ی روزانه خود را این طور توصیف می‌کند:

مثلا باباش ساعت هشت بلند می‌شد، ما تا نُه نُه و نیم می‌خوابیدُم، بعد بلند می‌شدُم یه چایی چیزی می‌ذاشتُم، خونه رو یه جمع و جارو می‌کردم، دیگه می‌رفتُم پایین. مثلا ده و نیم فرض کن می‌رفتم پایین تا دوازده یک. دوازده یک می‌اومدیم یه ناهار درست می‌کردیم عجله عجله. بعد دوباره تا سه چار تعطیل. بعد چار پنج. باز کار خودمو ردیف می‌کردم، ولی، مثلا، باز شوهر تو خونه باشه، کم کم مثلا به محیط خونه عادت کنی، محیط بیرون نه، برات سخته. سخت نیست، خوش می‌گذره. ولی از این ور از چیزا و کارای خونت عقب بمونی، مثلا رو کار شوهرتم تاثیر داره، اونم مثلا می‌گه کجا می‌ری بیرون؟ ولی ما باز تو این شهر اومدیم، این جا غریب بودیم. دوست و رفیق اصلا نداشتیم. مثلا من یه دونه دوست دارم. یه دونه دوست، این خانوم جعفری هم دو تا. دو تا بیشتر دوست ندارم. کسی دیگه‌ای هم نیستش دیگه برم جایی یا برم خونه‌شون و بیام، چیز کنم. برای همون… برام تو خونه همون کار می‌شه تفریح.

آن‌ها سفارش‌ها را از کارفرمایی ایرانی دریافت می‌کنند. اما گاه ممکن است سلسله‌مراتبی میان خود افغانستانی‌ها هم وجود داشته باشد و در کارگاه‌های خانوادگی بعضی از اعضای خانواده کارگر دیگران محسوب شوند. حتی اگر این مناسبات رسما هم وجود نداشته باشد خیلی اوقات کنترل درآمد در دستان مردان خانواده است و مرد خانه «صاحب کار» محسوب شود. برای مثال خانواده‌ی مریم زیرزمینی داشتند که برادرانش و چند تن از بستگان دورتر هم در آن کار می‌کردند. زنان دکمه‌های مانتوها را بعد از دوخت وصل می‌کردند و مانتوها را اتو می‌کشیدند. این مناسبات می‌تواند به خصوص «عروس‌»های جوان خانواده را تحت فشار قرار دهد که از آن‌ها انتظار می‌رود در انجام کارهای خانه نقش اصلی را بر دوش داشته باشند. انجام شدن کارها در فضا‌ی خانه، در قالب خانوادگی و در چارچوب تقسیم کار جنسیتی سبب می‌شود همه‌ی این کارها به راحتی نام «کمک کردن» را به خود بگیرند. از سوی دیگر این کمک کردن را نمی‌توان تنها نامی فریبکارانه برای کار بی مزد زنان دانست. با توجه به موقعیت فرودست طبقاتی و ملیتی خانواده این کمک‌ها تلاشی در جهت حفظ بقای اجتماعتشان نیز به حساب می‌آید.

پرسش‌هایی درباره‌ی موقعیت کارگران خانگی

سیاست‌هایی که در چند دهه‌ی اخیر در ایران در پی «خانه‌نشین کردن» زنان بوده اند، همواره مورد اعتراض فعالان حوزه‌ی زنان بوده اند اما این اعتراضات کمتر پای این پرسش را به میان کشیده اند که از خانه‌نشین کردن کدام زنان سخن می‌گوییم؟ آیا خانه و کارهای خانه برای همه‌ی زنان معنای یکسانی دارد؟ آیا خانه‌نشین شدن به معنای اشتغال صرف به کار بی‌مزد خانگی است و آیا همه‌ی زنان می‌توانند به این معنا خانه‌نشین و از بازار کار کناره بگیرند؟ آیا تنها زنان در خانه کار می‌کنند؟ چه ارتباطی را می‌توان میان انواع کارها و کارگران خانگی متصور شد؟ پرسش‌هایی که کمک می‌کنند که به حاشیه رانده شدن زنان را در بازار کار نه صرفا در بستر مردسالاری بلکه همچنین در قالب مناسبات دولت-ملتی سرمایه‌دار درک کنیم. این ایده که حاکمیت در پی «حذف» زنان از بازار کار است، نقش زنان در جایگاه نیروی کار ارزان در بازار کار غیررسمی را دست کم می‌گیرد. این شکل از طرح مسئله به طور ضمنی کار مزدی را تنها کار مزدی بیرون از خانه معنا می‌کند. گاه در توضیح کار مزدی بیرون از خانه نیز آنقدر به نمونه‌های ممتاز ارجحیت می‌دهد که شکستن «سقف شیشه‌ای» به مطالبه اصلی تبدیل می‌شود.[۱۲]

کارهای بازتولیدی در خانه با شکلی خصوصی/زنانه از کار گره خورده اند که زنان خانه‌دار را به انزوای خانه می‌رانند و از سوی دیگر تبدیل شدن خانه به محل کار کارگران را از ارتباط با یکدیگر بازمی‌دارد. علاوه بر این اشاره کردیم که فضای کار و زندگی افغانستانی‌ها در ایران به شدت برای تشکل یافتن ناامن شده است. از این رو یکی از گره‌گاه‌هایی که در رابطه با کار زنان و مهاجران به آن اشاره می‌شود محدودیت امکان‌های سازمان‌دهی است.[۱۳] اگرچه در ایران دایره‌ی مشاغل امن بسیار محدود است و تشکل‌یابی مستقل کارگران در همه‌ی بخش‌های بازار کار با ممنوعیت و سرکوب مواجه می‌شود، بی‌توجهی به مختصات ساختاری‌ای که بخشی از کارگران از جمله زنان کارگر و کارگران متعلق به قومیت/ملیت‌های فرودست را از مبارزه باز می‌دارند، امکان بسیجی فراگیر را از فرودستان می‌ستاند. به ویژه آن که اشکال گوناگون بی‌ثبات‌کاری، برون‌سپاری و دورکاری هر روز ساز و کارهای خود را بر بخش وسیع‌تری از بازار کار حاکم می‌کند که ضرورت اندیشیدن به اشکال تازه و متناسب سازمان‌دهی را به میان می‌آورد.

پانویس‌ها

[۱] اصطلاحی که به جمع‌آوری و اخراج افغانستانی‌ها از ایران اطلاق می‌شود.

[۲] دسته‌بندی چهارگانه مشاغل شامل گروه کوره‌پزخانه‌ها، گروه کارهای ساختمانی، گروه کارهای کشاورزی و سایر گروه‌های شغلی از قبیل امحا زباله، بازیافت مواد شیمیایی، تخلیه و بارگیری است. فهرست کامل را می‌توانید در وب سایت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بیابید: https://www.mcls.gov.ir/icm_content/media/image/2017/06/129303_orig.pdf

[۳] نگاه کنید به فراخوان‌های متعددی که از افراد ذکور خانواده تقاضا می‌کنند برای تمدید کارت کار خود مراجعه کنند. برای نمونه: https://www.isna.ir/news/96092513790/ گاه مستقیما از ممنوعیت اشتغال زنان خارجی در ایران گفته شده است: www.irna.ir/news/81434642/

[۴] در ادبیات حقوقی تمایزی میان دو واژه مهاجر و پناهنده قائل می‌شوند که به طور خلاصه بر مبنای اختیاری بودن اولی و اجباری بودن دومی است. از آن جا که مبنای این تمایز برایم پذیرفته نیست، در این نوشته از آن استفاده نکرده‌ام. هر چند وقتی هدف به طور خاص تحلیل سیاست‌های دولتی یا تقیینی باشد توجه به آن لازم است.

[۵] «محله‌ای که امروزه تحت عنوان امام‌زاده یحیی شناخته می‌شود از شمال به خیابان امیرکبیر، شرق به خیابان ری، جنوب به خیابان ۱۵ خرداد و از غرب به خیابان شهید مصطفی خمینی می‌رسد. اما در گذشته این محله جزیی از محله‌ی بزرگ عودلاجان بوده که دارای وسعت و محدوده‌ای بیشتر از امروزه بوده است». (وب‌سایت محله‌ی امامزاده یحیی)

[۶] برای این پژوهش سپاسگزار راهنمایی‌های استادم، بهرنگ صدیقی، هستم.

[۷] Intersection

[۸] پاتریشیا هیل کالینز این مفهوم خانه را که همزمان مرزهای جنسیت، ملیت و مالکیت را نمایندگی می‌کند، در مقاله‌ی «همه چیز در خانواده است: محل تقاطع جنسیت، نژاد و ملیت» شرح داده است. این مقاله با ترجمه‌ی نیکزاد زنگنه در کتابی با عنوان «گرهگاه جنسیت و دیگر نظام‌های سلطه» (۱۳۹۶) منتشر شده است.

[۹] اصطلاحی که در متون قانونی و سیاست‌گذاری در مورد افغانستانی‌های ساکن ایران بسیار به کار می‌رود.

[۱۰] علامت […] حذف بخش‌هایی از نقل قول‌ها را نشان می‌دهد تا برای جای گرفتن در مقاله به اندازه‌ی کافی کوتاه شوند.

[۱۱] برای نمونه به این مطلب منتتشر شده در خبرگزاری ایسنا با عنوان عجیب «وقتی مهاجرین افغان در ایران کارفرما می‌شوند» نگاهی بیندازید: https://www.isna.ir/news/92012508537/

[۱۲] فمینیست‌های سیاه آمریکایی بسیاری از پنداشت‌های فمینیسم سفید طبقه ممتاز را به چالش کشیدند، سیاستی فمینیستی که ورود زنان به بازار کار را راهی برای رها شدن از خانه‌داری توصیه می‌کرد. پیش از آن هم مشخص شده بود که ورود زنان به بازار کار آنان را از تحمل بار کارهای خانه رها نخواهد کرد. فمینیست‌های سیاه مدعی بودند که بسیاری از زنان سیاه و طبقه‌ی فرودست از ابتدا برای بقای خود و خانواده‌شان ناچار به کار در حوزه‌ی عمومی بوده اند. از سوی دیگر آنان هم از خانواده خود مراقبت می‌کنند و هم آن کارهای مراقبتی را در نقش خدمتکار، پرستار و غیره در خانه دیگران انجام می‌دهند. اگرچه تجربه‌ی زنان سیاه برخاسته از بستر تاریخی مشخصی است اما از انتقادات آنان به نظرگاه‌های فمینیسم لیبرال می‌توان آموخت. از نخستین نمونه‌های این انتقادات «زوال قریب الوقوع کار خانگی: چشم‌انداز طبقه کارگر»، نوشته‌ی آنجلا دیویس، است: http://arghavancollective.blogspot.com/2015/03/

[۱۳] برای مثال تئوری‌های بازار کار دوگانه می‌گویند دو بخش در بازار کار وجود دارد. بخشی که با کارگر مرد سفید نمایندگی می‌شود و باثبات‌تر است، دستمزد بالاتر و اتحادیه‌های قوی‌تری دارد و بخش دیگر که نوعا زنان و اقلیت‌های قومی/ملی/نژادی را جذب می‌کند و اتحادیه‌های ضعیف و شرایط کاری نامناسب‌تری دارد.  برای ایده‌های مشابه یا متفاوت نگاه کنید به:

Anthias, F., & Yuval-Davis, N. (2005). Racialized boundaries: Race, nation, gender, colour and class and the anti-racist struggle. Routledge.

This Post Has 2 Comments
  1. سلام وقت بخیر
    من دنبال زنان افغانستان ساکن تهران هستم که کار سوزندوزی انجام بدهند
    میشه لطفاً به من معرفی کنید

  2. مردم گاه نمی‌توانند تشخیص دهند که او افغانستانی است. آن‌ها افغانستانی «این شکلی» که لابد منظور با سر و وضع طبقه‌ی متوسط است، ندیده‌اند.

    مقاله خوبی بود، خیلی ممنون بابت این مقاله، فقط خواستم تجربه خودم از جمله بالا رو بدم. وقتی یک ایرانی به یک افغانستانی میگه چهرت نمیخوره از افغانستان باشی معمولا بخاطر اینه که تصور مردم ایران از مردم افغانستان چهره زرد پوست و آسیایی شرقی هست. معمولا کسی که چهرش زیاد به اون مردم نخوره رو میگن چهرت نمیخوره از افغانستان باشی.

    افغانستان از قوم‌ها و نژادهای مختلفی تشکیل شده و فنوتیپ‌های مختلفی رو میتونین مشاهده کنید.

    ********
    ایرانیان فقر را هم مانند یک ویژگی ذاتی به افغانستانی‌ها چسبانده‌اند.

    این جمله درسته، گاهی حتی شاهد بودم در ایران که به کسی که تیپ میزد تیکه مینداختن که (نگاه افغانی تیپ زده) و معمولاً عادت دارند که مهاجران افغانستانی رو با تیپ ساده ببینند. البته در منطقه ما اینطوری بود، نمیدونم در تهران و اونورا وضع چطوره.
    *******

    اما در کل وضعیت کار زنان همونطور هست که بیان کردید. تا جایی که یادم هست، زنان و دختران توی فامیلم کار خانگی انجام می‌دادند و می‌دهند. شاید بشه گفت حداکثر یک و نیم یعنی روز ۱۲ ساعت کار مثلا. یادمه دخترای فامیلمون در تولیدی کار می‌کردند ماهی ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومن چند سال قبل. شاید وضع بهتر شده باشه، اطلاع دقیقی ندارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗