گزارش هاشمی رفسنجانی از التماس آمریکاییها
۱۴ آبان ۱۳۶۵، روزنامه جمهوری اسلامی گزارشی از سخنان هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس وقت، در مراسم سالگرد ۱۳ آبان منتشر کرده است.
این برای اولین بار بود که از ماجرای ایران-کنترا، بزرگترین رسوایی سیاسی دولت ریگان در آمریکا، به صورت رسمی در ایران صحبت میشد. به نوشته روزنامه جمهوری اسلامی «رئیس مجلس از تلاشهای ملتمسانه آمریکا برای برقراری روابط با جمهوری اسلامی ایران پرده برداشت». این تلاشها در پی گروگانگیری هفت آمریکایی در لبنان صورت گرفت.
بخشهایی از روایت هاشمی رفسنجانی را در ادامه میخوانید:
بعد از قضیه هواپیمای TWA از دهها کانال اینها شروع به التماس از ما کردند که شما به ما در لبنان کمک کنید. از طریق کشورهای همسایه، از طریق ژاپن، از طریق سفارتخانههای متعدد ما در سراسر دنیا، از طریق کسانی که در سازمان ملل هستند، از طریق دلالهای اسلحهای که معمولا از طریق آنها بعضی اسلحههای مورد نیاز خودمان را تهیه میکنیم و آمریکاییها میفهمند اینها با ایران مراوده دارند از هر طریقی دست به این التماسها زدند.
آقای آبه وزیر خارجه ژاپن باز نامه نوشت که آمریکاییها برای ما تعهد کردند که صادق باشند، از شما خواهش میکنیم که به اینها کمک کنید. البته از دریچه انسانی وارد ماجرا میشدند و آخرین بار از من خواهش کردند که سفیرشان بیاید و جواب مرا شفاهی بگیرد. آمد من گفتم ببینید اگر آمریکاییها صادق هستند یک خواستههایی خود مردم لبنان دارند اما تا به حال فهمیدیم که گروگان هست، یک قدم جلو رفتیم و فهمیدیم گروگان در لبنان هست تا به حال واقعا نمیدانستیم واقعا هست اما خواستههای آنها اعلام شده، آنها زندانیهایی دارند در سراسر دنیا، آنجایی که زندانی دارند باید آزاد شوند و اما خود ما که از ما میخواهید که شفاعت بکنیم آمریکایی با چه رویی از ما میخواهد شفاعت بکند؟
یکی از هواپیماهایی که برای ما اسلحه میآورد از یکی از کشورهای اروپایی اجازه عبور گرفت که وارد شود و اسلحهاش را در فرودگاه مهرآباد پیاده کند که البته اسلحه آن قطعات بعضی از نیازهای پیچیده ما بود و کسانی که به عنوان خدمه هواپیما اجازه ورود گرفته بودند پنج نفر بودند که همراه هواپیما، خلبان و کمکخلبان و همینهایی که معمولا در هواپیما هستند. اسامی ایرلندی هم به ما داده بودند. وقتی که هواپیما وارد فرودگاه مهرآباد شد به ما اطلاع دادند که این آقایانی که از هواپیما پیاده شدند میگویند ما آمریکایی هستیم و برای مسئولان کشور شما از آقای ریگان و مسئولان آمریکا پیام آوردهایم.
ما فوری با دوستان خودمان جلسه تشکیل دادیم و گفتیم این آقایان را در فرودگاه توقیف کنید تا ببینیم مسئله اینها چیست. هواپیماهایشان را به پایگاه شکاری منتقل کردیم و آنها را هم نگه داشتیم. سه ساعت و نیم در فرودگاه معطل شدند تا ما توانستیم تصمیم بگیریم و خدمت امام این مسئله را عرض کردیم، امام فرمودند که با اینها صحبت نشود، پیامشان را هم نگیرید و ببینید که اینها چه میگویند و برای چه کاری به ایران آمدهاند.
آنها را به هتل منتقل کردیم و در هتل گفتند که (آنها ادعا کردند ما هنوز برایمان روشن نیست که همینطور باشد، مک فارلین و یکی دو نفر دیگر هم از مشاوران آقای ریگان هستند، آن موقع مشاور مخصوص ریگان بودند) پیام آوردند برای مقامات ایران و هدیهای را آقای ریگان برای مسئولان کشور شما فرستادهاند.
هدیه برای هر یک از ما یک قبضه اسلحه کمری و پیام هم در ملاقات حضوری به شما میگوئیم و یک عدد کیک صلیبی شکل آوردند که این کلید فتح روابط است. این را ما دیگر نمیدانستیم این هم جزو رموز است.
بچهها که خیلی گرسنه بودند در فرودگاه و در هتل و اینجاها معطل شده بودند کیک آنها را گرفته بودند و خورده بودند و دیگر چیزی نماند که به دست ما برسد.
پاسپورتهای آنها را گرفتیم، حالا رونوشت پاسپورتها را هم داریم. عکس درست است، یعنی قیافه به قیافه مک فارلین میآید که همان باشد البته ما هنوز مطمئن نیستیم که صددرصد آنها باشند، چون کسی درست با اینها صحبت نکرده که بفهمد اینها واقعا همان ها هستند یا نه، کسانی که با اینها طرف بودند، همانهایی بودند که مأموران امنیتی ما در آن منطقه هستند و یکی از کسانی که در خرید اسلحه با آن دلالها بود و آن دلال هم همراهشان بود.
ما یکی از دوستان واردمان را که زبان هم خوب میدانست منتهی در مقامات مسئول نیست و اهل فهم هم هست وارد جمع اینها کردیم وقتی که حرف میزنند حرفهایشان را بفهمد. خلاصه هدف اینها در اصل این بود که بیایند به تعبیر خودشان آن یخهای سردی که بین ایران و آمریکا درست شده، این دریای یخ و این اقیانوس منجمد را ذوب کنند، هدف بعدی ما را در لبنان بسیج کنند و هدفشان ایجاد روابط حسنه و آن منظره طلایی که آنها درنظرشان بود و خواهش و التماس و پیغام که یکی از مسئولان کشور ما بپذیرد و چون پیام آقای رئیس جمهور هست، آقای رئیسجمهور شما بپذیرند گفتیم نه ایشان ملاقات نمیکنند، گفتند پس رئیس مجلس بپذیرند گفتیم ایشان هم ملاقات نمیکنند. گفتند پس نخستوزیر بپذیرند، گفتیم ایشان هم ملاقات نمیکنند.
آقای مکفارلین ادعایی عصبانی شده بود و گفته بود شماها چقدر دیوانه هستید، شانس در خانه شما آمده و مشکلات شما را آمدیم حل بکنیم، فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی است و چه و چه. ما آمدیم این مشکلات شما را حل کنیم، شما اینجوری با ما رفتار میکنید. ایشان گفته بود من اگر روسیه رفته بودم (این جمله را دنیا گوش کند و آمریکاییها هم گوش بدهند، روسها هم گوش کنند) گفته بود اگر من به روسیه رفته بودم که آنجا پوست بخرم چون پوست روسیه مشهور است، اگر رفته بودم روسیه پوست بخرم گورباچف روزی سه بار با من ملاقات میکرد. شماها کی هستید که نماینده مخصوص رئیس جمهور آمریکا آمده یک حرف بزند. ما گفتیم کبوتر با کبوتر باز با باز، بروید همانجا، اینجا جای این حرفها نیست، ما با آمریکا قهر هستیم، ما با شما در جنگ هستیم شما آتشافروز این جنگ هستید، شما مسئول این همه مسائل کشور ما هستید چطور میتوانیم با شما ملاقات کرده و با شما حرف بزنیم؟