skip to Main Content
واژه‌شناسی «تخصص» در ادبیات قدرت
جامعه زیراسلایدر

به بهانۀ انتشار یک نامه

واژه‌شناسی «تخصص» در ادبیات قدرت

تهی از معنا شدن و بازآفرینی مدلول در گفتمان جدید، سرنوشت بسیاری از لغاتی است که وارد گفتمان قدرت می‌شوند. تخصص و متخصص را هم در این معنی می‌توان دید.

مثل رایجی است که سه فعل امری بنشین، بفرما و بتمرگ هر سه یک معنی می‌دهند. تفاوتشان اما در گفتمان منزلت و قدرت مشخص می‌شود. در این بین، واژه‌شناسان بر سر معنا و ریشۀ مصدر «تمرگیدن» بسیار بحث کرده‌اند. دهخدا نوشته تمرگیدن همان نشستن است به طور نفرینی و اهریمنی و ویلیام بی‌من در کتاب «زبان منزلت و قدرت در ایران» می‌نویسد معنای آن احتمالاً در گذشته «درخاک‌غلتیدن»[۱] بوده است. معنایش درخاک‌غلتیدن بوده یا نبوده، امروز بدون آنکه معنای دقیق و تاریخی‌اش مشخص باشد، جایش در این گفتمان قدرتِ زبانی کاملاً مشخص است. بسیاری از کلمات دیگر هم در این گفتمان هستند که مدلول تاریخی‌شان را از دست می‌دهند و در نظمی سلسله‌مراتبی، دلالتی تازه پیدا می‌کنند. مثلاً جناب یا کسوت، از همین دست کلمات‌اند که وقتی بر زبان جاری می‌شوند، منزلت و قدرت آدم مقابل را سریعاً پیش نظر می‌آورند اما برای اینکه بفهمی اولی معنایش درگاه خانه است و دومی لباس، باید دست‌به‌دامن فرهنگ لغت شوی.

این تهی از معنا شدن و بازآفرینی مدلول در گفتمان جدید، سرنوشت بسیاری از لغاتی است که وارد گفتمان قدرت می‌شوند. تخصص و متخصص را هم در این معنی می‌توان دید. تخصص در لغت یعنی خاص‌گردانیدن و در یک زمینۀ آکادمیک و علمی، توقعی که از این واژگان می‌رود، مشخص کردن حدود و ثغور یک دانش «خاص» است. متخصص گویی کسی است که در مرزهای تعریف‌شدۀ این دانش چنان ژرف رفته است که به یک «سِمَتِ» معنوی رسیده. این مرزها اما مرزهایی‌اند که به‌کار صورت‌بندی دانایی می‌آیند یا دیوارهایی برای دفعِ دیگری و اعمال قدرت؟

نامه‌ای که شرکت «مهندسین مشاور صفامنش و همکاران» در توضیح دلیل غیبت‌های آتی‌اش در جلسۀ شورای عالی معماری و شهرسازی منتشر کرده است، نمونه‌ای گویا از این استفادۀ ابزاری از واژۀ تخصص و شأن علمی است. نامه در تاریخ ۱۵ دی‌ماه ۱۳۹۷ منتشر شده است و توضیح می‌دهد که چرا نمایندگان این مهندسین مشاور، از دو جلسۀ اخیر شورای عالی معماری و شهرسازی با محوریت بررسی طرح ساماندهی دانشگاه تهران، یا به قول خود مشاور و کارفرما «شهر دانش»، راضی نیستند و در آینده به‌رغم هر نوع دعوتی در چنین جلساتی غایب خواهند بود. عذری که آورده‌اند، عذری است که در نوع خود جالب است اما سابقه‌دار و قابل پیش‌بینی هم هست؛ چون کسانی در جلسه هستند که «تخصص» ندارند و «شأن علمی جلسه» را زیر سوال خواهند برد، ما شرکت نخواهیم کرد. اما آدم‌های اشاره‌شده چه کسانی‌اند؟ در نامه اشاره‌ای به آن‌ها نشده اما نمایندگانی هستند از تشکل‌های دانشجویی دانشگاه تهران و نمایندۀ سکنۀ محدوده؛ یعنی دو گروهِ عمدۀ ذی‌نفعان.

همچنین بخوانید:  «کارپینو» متعلق به ستاد اجرای فرمان امام است.

آقای صفامنش و همکارانشان حتماً می‌دانستند که قرار نیست در یک نهاد اجرایی، میزگردی مثلاً دربارۀ مفهوم نظریه برگزار کنند (کما اینکه ماهیت علمی و شناختیِ جلسه هم دلیلی بر صلاحیت ایشان برای حضور و صلاحیت‌نداشتن دیگرانِ مذکور نیست) و طبیعی‌ترین حق ذی‌نفعان منطقه است که در جریان یک جلسۀ تصمیم‌گیری دربارۀ زیستگاهشان، دستِ کم به صورت آزمون‌وخطاشده حضور داشته باشند. اما حاشیۀ امنِ مشاوران در سلسله‌مراتب قدرتی که دوگانۀ کاذب و رانتیِ مشاور-کارفرمای مگاپروژ‌ه‌های شهری پدید آورده، مجابشان می‌کند که از عنوانِ «تخصص» که در این زمینۀ خاص، نمایندۀ هیچ مفهوم علمی و روشنی نیست، حصاری بازدارنده برای غیر بسازند. دقت کنید: غیر! آنکه نسل‌اندرنسل در جایی که مشاور و کارفرما برایش خواب برج و فضای سبز دیده‌اند، زندگی کرده، چون تخصصی که می‌گویند را از بوروکراسی قدرت احراز نکرده است، می‌شود غیر.

بار اول نیست که قدرت مسلط، ابزار سرکوبش را با کلمات تهی‌از معنا می‌سازد. کار پروپاگاندا همین است. اما جلسه‌ای که می‌شود جلسه‌ای باشد برای اعادۀ حق سخن گفتن در نهادهای تصمیم‌گیرندۀ حاکمیتی، زورش به انگارۀ شأن و تخصص نمی‌چربد. کارفرمای رسمی به مغلطه‌های غریبی همچون «معامله با خدا »[۲] برای اقناع «غیرمتخصصان» متوسل می‌شود، کارفرماهای رانتی و غیر رسمی، مشغول معامله و محاسبۀ آبشخورهای ارتزاق از قِبَل این طرح‌اند، مشاور روزی بهانه می‌آورد که طرحش حسابِ مالی دارد و انتشارش نمی‌دهد و روز دیگر می‌گوید شأنش رعایت «نخواهد» شد و به هر نحوی هست از پاسخگویی شانه خالی می‌کند. ما می‌مانیم و تخصصی که نمی‌دانیم از کجا به‌ دستش آوریم بلکه حق سخن گفتن داشته باشیم.

همچنین بخوانید:  نشست دوم حقّ بر شهر

یک کانال معماریِ مدافع نامه، دیگران را هم به شوریدن علیه محافل قبیله‌ای فرا می‌خواند؛ فارغ از آنکه احتمالاً همان انگارۀ موهوم تخصص است که اجازه می‌دهد نسخۀ مساله‌ای بیست‌ساله و بیست‌وپنج هکتاری در هشتاد کلمه پیچیده شود، باید دانست نظم قبیله‌ای بیش از آنکه علیه توسعه قد علم کند، در پی دیگری‌سازی و حذفِ غیر است.

 

[۱] : بی‌من، ویلیام. (۱۳۸۱). زبان، منزلت و قدرت در ایران. ترجمۀ رضا مقدم‌کیا. تهران: نشر نی.

[۲]: «ما مشکلی نداریم، مشکل برای کسانی است که دل نمی‌کنند از اینجا بروند، بعد می‌آیند و این‌جور حرف‌ها را می‌زنند. راحت بگویند که ما دل نمی‌کنیم و ما به آن‌ها توصیه‌ای داریم که خیلی از خیرین املاک‌شان را به دانشگاه تهران وقف و هبه می‌کنند، حالا که دل نمی‌کنید پول بابتش نگیرید و به دانشگاه تهران هبه کنید، فکرتان راحت است و می‌گویید ملک من دانشگاه تهران شد؛ واقعاً بعضی‌ها هم این کار را کرده‌اند.

همین ملک ۱۲ طبقه‌ای که ما از اوراق خریدیم این بنده خدا آمد و گفت که ملک من این‌قدر می‌ارزید و شما این‌قدر ارزش گذاشتید. گفتم بنیاد فرهنگی مصلی‌نژاد تا حالا ۸۰ میلیارد تومان برای دانشگاه ساختمان ساخته است، حالا تو هم فرض کن درصدی از این ملک که به‌زعم خودت ارزش کارشناسی آن مثلاً بیشتر از کارشناسی انجام شده است، شما بگو به خاطر دانشگاه تهران این مابه‌التفاوت را خدایا با تو معامله کردم. باور کنید این مبایعه‌نامه را که یک ماه بود امضا نمی‌کرد بعد از این جمله من، آرام شد و گفت راست گفتید، می‌خواهم کجا ببرم، همان‌جا بود که گفت مبایعه‌نامه را بیاور که امضا کنم. هردو با فکر راحت امضا کردیم و او هم رفت.»

ر.ک به مصاحبۀ اخیر دکتر علی محقر، معاون اجرایی طرح توسعه با سایت ایرنا با عنوان «ساماندهی دانشگاه تهران در راستای تحقق اقتصاد دانش‌بنیان است».

This Post Has One Comment
  1. این همون اقتصاد دانش بنیانی که آقای اطهاری میگه دیگه! بدون توجه به شرایط زمینه و به شکلی انتزاعی و البته بازارسو و دست راستی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗