درآمدی بر تئاتر آلترناتیو و تئاتر سوسیالیستی
تئاتر کاربردی و تئاتر آلترناتیو چیستند، چه ویژگیهایی دارند و در برابر چه چیزی تعریف میشوند؟
آلترناتیو یک واکنش است. واکنش به موقعیتی که با پافشاری بر گفتمانی خنثی و تهی قصد حفظ یک وضعیت را دارد. گفتمانهای مسلط که برآمده از سازوکارهای اقتصادی هستند همیشه یک مازاد از خود را در سطح به جای میگذارند. مازادی که در بوجود آمدن تضاد بین اقلیت و اکثریت نقش حفظ کننده را بازی میکند. سلبریتیها نمونهی بارز این مازادهای بر آمده از دل تضادها هستند. سرمایهگذاری روی هنر به منظور بدست آوردن هرچه بیشتر پول و افزایش سرمایه نوع دیگری از این مازادها به حساب میآید. هنر و در راس آن سینما خود مبدل به یک مازاد میشوند تا با خنثی کردن هر نوع تفکرِ پیشرو، نقش یک واسط را بین گفتمان مسلط و گفتمانهای اقلیتی که قصد دستکاری نظم موجود را دارند بازی کند. هنر معاصر ایران به شدت با این وضعیت پیوند خورده است. از گالریهای هنری گرفته تا سالنهای نمایش فیلم، همه و همه در اختیار کسانی هستند که با بکارگیری سازوکار بنیادین سرمایه، ثروت بیکرانی را برای خود و باز هم صاحبان قبلی سرمایه رقم میزنند. در یک چنین وضعیتی، دیگر نمیتوان از هنر به مثابهی امری انتقادی سخن گفت. هنری که انتقاد کند جایی نه در گالریها دارد نه در سالنها و نه در حتی انتشاراتیها. هنر باید مبدل به محصولی برای تولید ارزش اضافه شود. تمامی انتشاراتیها مبدل به تریبونی برای صاحبان قدرت و مافیای کتاب شدهاند. اینها همه برآیند وضعیتی هستند که در تلاش است هرچه بیشتر گفتمان مسلط را تبلیغ کرده و مخاطبان هنر را همچون سوژههای اجتماعی طبقهبندی کند. نمیخواهم بگویم که سوژهای یگانه حضور دارد که کنترل بر این فضا را اعمال کرده و آن را به سمت و سوی خاصی هدایت میکند؛ قصد ندارم حتی فردیت یک سوژهی صاحب گفتمان را به پرسش و انتقاد بکشم؛ میخواهم بگویم تمامی آن سبک و سیاق و سامانهای که سازوکار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را رقم میزنند، دستاندر کار بازتولید همان شرایطی هستند که قرار است هنر را مبدل به کالایی مبادلهای و قیمتگذاری شده کرده تا بتواند زهر این تریبون قدرتمند را کشیده و اختهاش کند. چنین سازوکار اقتصادی ناگزیر روبنایی را به نام هنر طبقاتی تولید خواهد کرد. هنری که مشتریان خاص خود را داشته و قدرت را بین مخاطبانی از طبقهی خود یا آنهایی که آرزوی چنین طبقهای را دارند تقسیم میکند. از نقاشیهای کپی شدهی تهمینهی میلانی گرفته تا فیلمهای آب دوغ خیاری سینماهای ایران و حالا تئاتر، همه و همه مخاطب را به مثابهی مشتریانی در نظر میگیرند که یا پول ِ مخاطب بودن را دارند و یا باید از این نقشِ نمایشی انصراف دهند. تئاتر، این موجود ِ بدبخت ِ توسری خورده که تابحال حق سخن گفتن نداشت ناگزیر در خدمت اربابان درآمده است تا بتواند کمی جیک جیک کند. تهران و شهرستانها؛ دست در دست هم میزبان ابتذال بر صحنهی تئاتر هستند. نه اینکه کارگردانان بیعرضه باشند (که هستند)؛ نه اینکه متن نمایشی خوب وجود نداشته باشد (که معمولا وجود ندارد)؛ مساله برسر ِ گفتمانیست که قرار نیست آگاهی ایجاد کند و این گفتمان مخاطب تئاتر را – متاسفانه- مبدل به “سوژههای مبتذلپسند” کرده است که حتی از تئاتر و اثر هنری برای “مصرف نمایشی” استفاده میکنند. فرقی نمیکند؛ گاهی به فروشگاههای برند میروند تا لباسی را برای نمایش بخرند و گاهی هم به سالنهای تئاتر تا به عنوان مخاطبان تئاتربین، حضور خود را با عکس و فیلم شوآف کنند. سازوکار مسلط جامعهی امروز ما از هر چیزی به بهترین نحو استفاده کرده تا به اهداف ِ اقتصادی کلان خود نزدیکتر شود. تئاتر یک رسانه است و مانند هر رسانهی دیگری باید در کنترل قدرت باشد. بله، همان تئاتری که حتی مانند سینما پدیدهای متاخر و برآمده از سازوکارهای صنعتی شدن نیست. همان تئاتری که زمانی بین مخاطب و بازیگران هیچ فاصلهای ایجاد نمیکرد حالا مبدل به جایگاهی برای نگاه بالا به پایین ِ سلبریتیهای بیمصرف شده است. نمایشنامهنویسانی که نه بویی از ادبیات بردهاند نه حتی ذرهای تفکر در آثارشان دیده میشود. نئولیبرالیسم امروزی آمده تا همهی ساحتها را از آن خود کند. این پدیده همه چیز را در بافتی جدید تعریف، منضبط و در نهایت کنترل میکند. فرهنگ هم به زعم تئودور آدورنو در فرایند صنعتی و تجاری شدن قرار گرفته است؛ و تئاترِ برآمده از دلِ این فرهنگ به عنوان نهاد و رسانهای فرهنگی در این پروسهی مبتذل مبدل به امری کاملا کالایی میشود.
صحنههای تئاتر را در ذهن خود مرور کنید. به سه دستهی عمده تقسیم شدهاند: لوکس، نیمه لوکس و برای مردم عادی. این طبقهبندی پدیدهی جدیدی نیست؛ در خود جامعه افراد بر همین اساس تقسیم شدهاند و نقشهای اجتماعی خود را (گویی که امری ازلی باشد) ایفا میکنند. پس تئاتر هم اگر قرار است به عنوان یک جامعه این طبقهبندی را ایجاد کند باید برای سرمایهگذاران جذابیت داشته باشد. نویسندهگان نه اینکه مجبور باشند بلکه نوشتن برای کشاندن مخاطب به سالن را به عنوان امری بدیهی که از ازل وجود داشته است پذیرفتهاند. کارگردان نمایش ِ بینوایان در تهران به برنامهی میزانسن میآید و به همین راحتی میگوید: اگر پول ندارند نمایش من با بلیط ۱۸۰ هزارتومان به بالا را ببینند بروند پایین شهر و کارهای ارزانتر را ببینند (نقل به مضمون). علی رفیعی که عنوان استاد اعظم تئاتر را بر خود حمل میکند و دائما از تمامی نهادها به خاطر وقع ننهادنشان به تئاتر نقد که نه گله دارد، به اجرایی کمتر از تالار وحدت با شبی حداقل ۱۲ میلیون تومان اجارهی سالن راضی نمیشود و باید لوکس ترین دکور و پرهزینهترین کار را ببندد و نمایش “خانه برنارد آلبا” را مبدل به رستورانی در شمال شهر تهران کند کهاز طرفی بالانشینها و ریچ کیدز برای خوشگذرانی انتخابش میکنند و از دیگر سو تازه به دوران رسیدهها برای عکس یادگاریِ “من و دکتر رفیعی همین الان یهویی” شان. آیا دغدغه در هیچ نویسنده و کارگردانی وجود ندارد؟ آیا این خانمها و آقایان در این دنیا زندگی نمیکنند؟- خیر. مساله چیز دیگریست. آنها در همین دنیا زندگی میکنند؛ آنها تمامی آسیبها را مشاهده میکنند اما منفعنتشان اجازه نمیدهد که از اختگی اثر هنری فراتربروند. هنرمند تئاتر دیگری آن سوژهی شناسای انتقادگر به وضعیت ِ موجود نیست، بلکه دائما بدنبال پیدا کردن ترفندی جدید است تا بتواند سرمایهگذار را متقاعد کند که: این اثری که من میخواهم به روی صحنه ببرم قطعا فروش خواهد داشت و به این و آن دلیل مخاطب را به سالن خواهد کشاند و قطعا sold-out خواهیم شد (نقل به مضمون). قاعدتا در چنین فضای بشدت مسموم که همه به دنبال اتصال به مافیای بزرگ نمایش و سرمایهگذاران (در هیات تهیهکنندگان) هستند، دانشجوی تئاتری باید به فکر پیداکردن راهی برای وارد شدن به بازارِ تئاتر باشد و نه هنرِ نمایش. دلالان تبلیغاتی (هر تجارتی نیاز به تبلیغ محصول خود در بازار جهت ماندن در رقابت دارد) از میزان فروش برای معرفی اثر ساخته شده استفاده میکنند تا به مخاطب بگویند برای خاص بودن به سالن بیایید، بلیط بخرید و بعد شما هم جزو جماعتی خواهید بود که صاحب چیزیست که دیگران نیستند (بعید نیست رشتهای دانشگاهی نیز با نام “تبلیغات و بازاریابی تئاتر” به زودی به دفترچهی انتخاب رشتهی هنر اضافه شود). چنین هنری دغدغهاش دیگر “اثر تاثیرگذار”، “آگاهی بخش”، “تجلی بخش حقیقت” و غیره نخواهد بود. چنین گفتمان تئاتری اگر هم بخواهد نمیتواند دغدغهی کارگران، زنان، مشکلات و آسیبهای اجتماعی و هزاران مشکل دیگر در جامعهی امروز ایران را داشته باشد. و درنهایت همانطور که گفته شد، یک چنین نگاهی، آن نوع مخاطبی را پرورش داده است که رفتن به سالن تئاتر برایش مساویست با رفتن به فروشگاههای برند و خرید و عکس گرفتن از کالایی که قرار است با پخش شدن در شبکههای اجتماعی برای او اعتبار اقتصادی و اجتماعی بخرد. تئاتر مبدل به روبنایی برای آن نوع از مناسبات تولیدی و اقتصادی میشود (شده است) که هدفش چیزی نیست جز انباشت سرمایه.
به چه چیز میتوان امید بست؟ هر آنچه در هیات نمایش و انتقاد در برابر این گفتمان ِ مسلط به مقاومت بدل شود، آلترناتیو نام دارد. تئاتر آلترناتیو از دیگر سو نه با مشتری که با مخاطب سروکار دارد و قرار است علاوه بر افشاء ایدئولوژی مسلط نئولیبرالیستی پنهان شده در پس زرق و برق تئاتر امروز، مبدل به تریبونی برای سخن گفتن شود. سخن گفتن کسانی که در این ساختار حق جیک زدن ندارند. اشغال و تسخیر فضاهایی که حق نفس کشیدن را از تئاتر گرفته است و به دیگر سخن تئاتر آلترناتیو، فضای سخن گفتن و فریاد زدن ِ اقلیتهاست. مفهوم اقلیت را البته نباید به مثابهی امری کمی که مفهومی کیفی در نظر گرفت. اقلیت کیفی عبارت است از تمامی سوژههایی که اگرچه از نظر تعداد زیاد هستند، با این حال، کمترین امکانات و جایگاهها برای عرض اندام را هم ندارند. به تئاتر امروز نگاه کنید؛ مخاطبش چه کسانی هستند؟ آیا جز سوژههایی میبینیم که مبهوت زیبایی، موسیقی، و آئورای پوشالی سلبریتیها و درحال سلبریتی شدنها شدهاند؟ آیا آنها جز مصرف کنندههای نمایشیاند؟
برای چنین وضعیتی هر مقاومتی میتواند مبدل به یک آلترناتیو شود. مساله ابدا ارائهی تعریف و دستورالعملی خاص برای تولید مدل جدیدی از نمایش نیست. قضیه زیربنایی تر از این حرفهاست. اینکه در قدم اول مخاطب از خود بیگانه شده در سالن را که حس میکند با کالای لوکس جدیدی مواجه است با یک تلنگر به خود بیاوریم (البته اگر خود را به خواب نزده باشد). اینکه تئاتر قرار نیست برای زندهماندش التماس کند که تماشاچیان به سالن آمده و چراغ آن را روشن نگاه دارند. اینکه تمامی سوژههای ساکن در یک اجتماع حق تماشای نمایش را داشته و میزان درآمدشان تعیین کنندهی قدرت خرید بلیطشان نیست. اینکه کارگردان جرات کند به سراغ متنهایی برود که ذرهای بوی ابتذال تجارت را نمیدهند. اینکه بازیگران قرار نیست از میان سلبریتیهایی انتخاب شوند که مخاطب تنها برای دیدن آنها (که مبدل به سوژههایی غیرقابل دسترس شدهاند) به سالن بیاید. اینکه تئاتر و اثر نمایشی کالا نیست که ارزشی افزوده را تولید کرده و در نتیجه برای رقابت وارد بازار متعفن تبلیغات شود.اینکه هنر در چنین شرایطی نه امری ایدئال که کاملا انضمامیست. انضمامی به این معنا که رویکرد تئاتر کنونی ایران را به شکلی پراتیک زیر سوال برده و مرز مشخصی را بین خود و گفتمان مسلط هنر نمایش ترسیم کند. تئاتر آلترناتیو در یک چنین وضعیتی (با دیدگاهی کاملا مشخص، انضمامی و رادیکال) در برابر کلیتِ موجود مبدل به مقاومت میشود. آلترناتیو هنر توسری خوردگان و حذف شدگان است. هنریست که امکان ِ تولید آثار را برای تمامی اقشار و طبقات محروم که تئاتر نیاز هزارمشان به حساب میآید فراهم میکند. صحنهی تئاتر دیگر بلک باکسهای خصوصی با شبی خداتومان اجاره نیستند. سوژههای هنر آلترناتیو هدفشان ایجاد هر چه بیشتر سرمایه نیست. آلترناتیو به دنبال واکنش، نقد، آگاهی بخشی و بازپس گرفتن جایگاههاییست که گفتمان مسلط آنرا سالهاست به زور از آن خود کرده است.
اجازه بدهید با یک مثال بحث را به شکلی واضحتر پیش ببریم. چرا کارگردانی که صاحب تفکر و دغدغه است جرات به روی صحنه آوردن اثری همچون “مارکس در سوهو” نوشتهی هاوارد زین را ندارد؟ بدیهیست که او به فروش فکر میکند و اینکه آیا سرمایهی هزینه شده به همراه سودش باز خواهد گشت؟ تئاتر آلترناتیو دقیقا در همینجا دست به کار میشود. مناسبات را برهم زده و نظم موجود را دستکاری میکند. تئاتر آلترناتیو به مخاطب نه به مثابهی مشتری، که به عنوان سوژهای نگاه میکند که قرار است با اثر ارتباط برقرار کرده و بعد از تماشایش به فکر فرو رود. تئاتر آلترناتیو زیر بار سانسور برای اجرا به هر قیمتی نمیرود. چرا که مسالهی هنر آلترناتیو اجرا نیست؛ حق سخن گفتن با مخاطب است و برای این سخن گفتن دست به دامان تئاتر شهر و تالار وحدت نمیشود؛ حتی دست به دامان پایتخت هم نمیشود. از هر فضایی برای سخن گفتن بهره میبرد. با پویایی تمام حتی خیابان را مبدل به مکانی برای اجرا و سخن گفتن میکند و براین اعتقاد است که از قضا مخاطب واقعیاش در خیابان است. کسانی که نه تنها پول رفتن به تالار وحدت را ندارند که حتی وقت فکر کردن به هنری به نام تئاتر را هم ندارند.
البته تئاتر آلترناتیو در این بلبشوی اقتصادی هنر قرار نیست خود را دوباره به مدی جدید برای فشن تی وی ِ شبه روشنفکران مبتذل تبدیل کند. همانطور که باز هم در تبلیغات گروههای تئاتری بیشماری نام آلترناتیو را همانند یک برند بزک کرده میبینیم. آلترناتیو باید به سادگی واکنشی باشد به تمام آنچه در حال رخ دادن است. کار ِ تئاتر ِ آلترناتیو افشای درون ِ گندیده و اختهی نمایش در ایران امروز است و سپس ارائهی راه حلی برای برون رفت از این پدیدهی متعفن. آلترناتیو در حقیقت باید سیفون را بکشد تا مصرف نمایشی به پایان برسد.
سپاس از مطلب آگاهی بخش و متعهدانه شما دوست عزیز