آنگاه که زنِ عرب از عشق سخن گفت
بیروت ۷۵ | غادة السمان
«…اما حالا چه… بیروت از پیش چشمم کنار رفته و مرا مثل یک گوشماهیِ توخالی به ساحل تُف کرده است. پیوسته صدایی میشنوم که در من زار میزند، صدایی مثل صدای گوشماهی. آه! بیروت! چه شد، چه شد، چه شد؟!…»
عمومن نقش جامعهی الیت از نویسنده و شاعر و هنرمند تحلیل جامعهی محل زیستاش و خب گمانهزنی در باب فراز و فرودهای مردمانش است. غادهالسمان روشنفکر، شاعر و نویسندهی زنِ متولد دمشق و از جمله سرآمدترین چهرههای مهم تاریخ ادبیات معاصر عرب است. او در این نخستین رماناش که در بیروتِ سال ۱۹۷۵ میگذرد، سرگذشت پنج شخصیت را به رشته تحریر درآورده است که هرکدامِشان در آستانهی جنگ داخلیِ لبنان و در بطن جامعهی بهظاهر مدرن آن روزگار لبنان، دچار سرنوشتهایی متفاوت و گاه تلخ و شوم میشوند. او در گفتگویی با فائز رمال نمایندهی مجلس که از او دربارهی آیندهی لبنان پرسش میکند، پاسخ میدهد: «غم بسیار میبینم، خون میبینم، خون فراوان…» چندی پس از این است که جامعهی لبنان از درون میپاشد و عملن بیروت به دو نیم قسمت میشود و آیندهی کشور در هالهای از ابهام قرار میگیرد. برای پانزده سال شهر به شهر، کوچه به کوچههای این کشور در تلاطمات ناهنجار کشتار و ترور و بمبگذاری شبها را روز میکنند. رشته قتلهایی متقابل و دهشتناک که با اقدام به ترور پیرالجمیل رهبر و بنیانگذار حزب فالانژ لبنان توسط افراد مسلحی منتسب به سازمان آزادیبخش فلسطین سرآغازید و در پاسخ آن چند روزی بعد، فالانژیستها در حملهای تلافیجویانه غیرنظامیانی لبنانی و فلسطینی را ترور میکنند که طی آن عملیات بیست و هفت نفر کشته و نوزده نفرشان زخمی میشوند. همین امر موجبات شعلهور شدن کینه و نفرت و متعاقبن فرورفتن کشور در باطلاق جنگی داخلی برای پانزده سال تا ۱۹۹۰ را فراهم میکند.
حوادث رمان غادهالسمان در این اثنا رقم میخورد. رمانی به غایت هوشمندانه، با نثری شاعرانه و ساختاری منسجم و حسابشده که غلیانهای روحی روانی جوانان لبنانی را در قلب لحظات پُر تشویش دههی هفتاد، دههی تکانههای مهم قرن بیست، را به روایت مینشیند. شخصیتهای رمان هربار در دلِ جریانات پر التهاب فضای دستهجات و محفلهای مختلف با لحنی بهجد انسانی و به زیبایی احساسی، طوری توصیف میشوند که خواننده هم از روند تغییرات و تجربهزیستهی آن زمانه در آن جغرافیا حس و درک ملموسی پیدا میکند و هم به خصوص برای مخاطب وطنی که در وضعیت فرهنگیای مشابه به سر میبریم، مواجهای تکین و جالبتوجه است. آنجا که شجاعت زنانهی نویسنده در توصیف لمس تنانهی معشوقهی یکی از مردان رمان، به شکل زایدالوصفی تیزبینانه و درعینحال رادیکال و پیشروانه جلوه میکند.
نگارنده رمان را در روایاتی موازی پیش میبرد و در فرازهایی خودگویی درونی شخصیتهایاش را که با پرانتزهایی جدا کرده است، به حالی دستودلبازانه هرچه از زبانشان در وصف حالشان ممکن بوده را جاری نموده است. شخصیتهایی که در گیروگرفتهای اخلاقیات سنتی و زندگیهای شهری مدرن در کشوقوس با خود، رابطههایشان و دیگران اند، آنهم مداوم و حتا فرساینده. درگیریهای دوآلیستی بین پایبندی به سبک زندگی گذشتهگانشان و آنچه امروزه در حال تجربهی ملموساش هستند. بگیرید از مواجهی بدنها باهم تا مسئلهی بکارت و همخوابگی پیش از ازدواج و البته معیارهایی گاه متعصبانه از نوع برخورد با مقوله و جنسیت زن. آنها که در هولوولای مدرنیزاسیونِ خاورمیانهای و سربرآوردن عنصری به نام پول در چنگ انداختن به فرصتهای پیشپاافتاده و بهگونهای گولزنک بورژوازی تقلبی و تحمیلی، خود را لَختی غرقه در گندآب سودجویی میبینند و آنها که بیمحابا دل به دریای زیستی بیمحاسبه و بیریا زده و خود را به دست وزش نسیم سرنوشت و حسهای خالص بشری میسپارند. اساسن همین تقابل دوتاییها و همین تضادهای نمادین در بستر جامعهی در حال فروپاشی نشانههایی را عیان میکند که حاکی از پوست انداختن بدنهی عمومی فضاهای اجتماعی است. ردی از گذار، خصلتِ تو گویی ناتمام جوامع خاورمیانهای که به نظر انتهایی ندارد.
بیروت ۷۵ | غاده السمان | ترجمهی سمیه آقاجانی | نشر ماهی | چاپ دوم، بهار۱۳۹۶ | ۱۴۴ صفحه | ۹هزار تومان