موازنه ناکارآمد: زنان و اقتصاد
بررسی جایگاه زنان در حوزه اقتصاد نشان میدهد تعصب وحشتناکی علیه زنان در این حوزه حکمفرما است. زنان تنها ۲۰درصد از جمعیت اقتصادانان برجسته اروپا را به خود اختصاص دادهاند و در آمریکا، تنها ۱۵درصد از زنان موفق به کسب کرسی استادی شدهاند. آمار زنان در حوزه اقتصاد صرفا به لحاظ عددی پایین نیست بلکه پدیدهی سقف شیشهای در مورد آنها بسی ضخمیتر و شدیدتر اعمال میشود.
اقتصاددانان دوست دارند خود را به عنوان مولدان تشریحات و تفسیرات منطقی جلوه دهند. آنها تفکر فازی را مزمت میکنند که البته هیچ مبنا و اساسی ندارد و به (برخی) مشکلات با منطقی بیرحمانه حملهور میشوند. این شیوه از برخورد در مواجه با دیگران و سایر حوزهها کاملا برای آنها قابل درک است اما وقتی نوبت به خودشان و حوزه اقتصاد میرسد شیوه برخورد کاملا متمایز است.
برای بررسی هر چه بیشتر این ادعا به وضعیت و جایگاه زنان در حوزه اقتصاد خواهیم پرداخت. مردان اکثریت چشمگیری از جمعیت اقتصادانان دانشگاهی را به خود اختصاص دادهاند. بر اساس دادههای منتشر شده و قابل دسترس در وبسایت دانشگاههای مختلف، زنان تنها ۲۰درصد از جمعیت اقتصادانان برجسته اروپا را به خود اختصاص دادهاند و در آمریکا، تنها ۱۵درصد از زنان موفق به کسب کرسی استادی شدهاند. در دانشگاه هاروارد، که شناخته شدهترین دانشکده اقتصاد جهان را دارااست، وقتی به تصویر استادان آن که بر دیوار ورودی نقش بسته است نگاه میکنید، از میان ۴۳ استاد شناختهشده آن تنها ۳ نفرشان زن هستند و تنها دو نفرشان دارای کُرسی دائماند.
در مسیر کسب شانس کُرسی دائمی در دانشگاه، شانس زنان برای رسیدن به آن در مقایسه با مردان ۱۲درصد کمتر است. این آمار حتی بعد از مد نظر قرار دادن شرایط زندگی و محیطی و تعداد مقالات و کتابهای منتشر شده نیز کماکان به قوت خود باقی است.
البته این بدان معنا نیست که لزوما و فینفسه اقتصاد دارای مشکل است. اگرچه آمار زنان در حوزه اقتصاد به نسبت سایر رشتههای علوم انسانی کمتر است، این پدیده در رشتههای دیگر از قبیل ریاضیات، مهندسی و فیزیک نیز کم و بیش وجود دارد.
اما خانم دونا گینثر[۱]، پروفسور اقتصاد از دانشگاه کانساس، به شواهد گویایی دست پیدا کرده است که نشان میدهد آمار زنان در حوزه اقتصاد صرفا به لحاظ عددی پایین نیست بلکه پدیدهی سقف شیشهای[۲] در مورد آنها بسی ضخمیتر و شدیدتر اعمال میشود. برای نمونه، در مسیر کسب شانس کُرسی دائمی در دانشگاه، شانس زنان برای رسیدن به آن در مقایسه با مردان ۱۲درصد کمتر است. این آمار حتی بعد از مد نظر قرار دادن شرایط زندگی و محیطی و تعداد مقالات و کتابهای منتشر شده نیز کماکان به قوت خود باقی است. در دانشگاههای آمریکا، زنانی در بازه زمانی هفت سال و با نرخ ۲۹درصد به نسبت نرخ ۵۶درصد برای مردان، موفق به کسب درجه استاد تمامی میشوند. با در نظر گرفتن تمام شرایط، گینثر متوجه شده که هنوز شکاف ۲۳درصد در این حوزه وجود دارد. این در حالی است که در علوم انسانی و زیستمحیطی این شکاف بسیار کمتر است.
جای تعجب نیست که میزان رضایت زنانی که در این حوزه مشغول فعالیتند به نسبت مردان در حوزه اقتصاد و زنان در حوزههای دیگر، از جمله کسانی که دارای تفاوتهای جنسیتی مشابهاند، کمتر است. گینثر دریافت که در رشتههای ریاضیات، علوم کامپیوتر، مهندسی و فیزیک میزان رضایت زنان و مردان که دارای کُرسی استادی هستند تقریبا مشابه است. اما در حوزه علوم اقتصاد این شکاف بسیار بزرگتر و البته در حال تشدید شدن است.
مطالعات خانم گینثر بخشی از یک پروژه بزرگتر است که نشان میدهد تعصب وحشتناکی علیه زنان در حوزه اقتصاد حکمفرما است. این روند نه تنها برای زنانی که در این حوزه فعالیت میکنند و کسانی که قصد ورود به آن را دارند بد است بلکه برای مردان نیز بسی زیانآور است و موجب میشود که تنوع آراء در شغل و محل کار به شدت کاهش پیدا کند. این نبود تنوع و وجود تعصب شدید علیه زنان میتواند به محدودیت رشد و توسعه نخبگی در این حوزه منجر شود. زنان در حوزه اقتصاد به لحاظ اندیشه با مردان متفاوتند. در نظرسنجی که در سال ۲۰۱۳ در میان اقتصادانان آمریکای انجام شد نشان داد که مردان به نسبت زنان در مورد تنظیم و تصویب قوانین، حداقل دستمزدها و بازتوزیع ثروت با شکاکیت بیشتری برخورد میکنند. اگر تبعیضهای جنسی سیستمیک نیز طرز نگرش این حوزه به مسائل دیگر را تحریف کند، این امر تبعات جدی برای کنشگران فعال در حوزه تصمیمگیری و تصمیمسازی و تحلیلهای ارائه شده از سوی محققان دانشگاهی خواهد داشت.
چه کسی منطقی است، چه کسی انتخاب می کند؟
گری بِکر[۳]، اقتصاددان دانشگاه شیکاگو، در سال ۱۹۵۷ اشاره کرد که این نوع ناکارآمدی احتمالا ناشی از تمایلنداشتن مردانی باشد که حاضر نبودند زنان را به عنوان همکار در کنار خود داشته باشند و در نتیجه روسا و مدیران را ترغیب میکردند تا نیروهای فعال زن را اخراج کنند. امکان حذف زنان و مردان در یک سیستم شایستهسالار و رقابتی روندی کاملا منطقی است اما وجود نگرشهای تبعیضآمیز و پیشداوری میتواند به حذف نیروهای زن فعال و کارآمد منتهی شود.
با توجه به اینکه مشکل (مشارکتنداشتن فعال زنان در حوزه اقتصاد) در دهههای بعد از ۱۹۵۰ کماکان تداوم داشت، به نظر میرسد که حاکی از این واقعیت باشد که حوزه اقتصاد به ویژه در محافل آکادمیک به نسبت سایر حوزهها از آزادی عمل کمتری برخوردار است و همین امر موجب شده تا علل این پدیده به اشتباه به تمایلنداشتن خود زنان برای مشارکت در آن نسبت داده شود. اگر توانایی نسبی یا تمایلات درونی زنان جزء مولفههای مهم در تعیین گرایش تحصیلی است، بنابراین مشارکت پایین زنان نباید مشکل حادی باشد که اقتصاددانان نتوانند از عهده آن بر آیند. از سوی دیگر، اگر زنان نیز به نسبت مردان از پتانسیل و تمایل درونی مشابهی برخوردارند اما به دلیل نحوه برخورد و تعاملی که با آنها میشود از قافله عقب ماندهاند، بنابراین این مسئولیت و وظیفه خود اقتصادانان است که برای رفع آن باید پیش قدم شوند.
اقتصادانان زن در اقلیتی بسیار کوچکی قرار دارند. در ایالات متحده به نسبت هر زن ۲.۹ مرد در حوزه اقتصاد فعال است. در بریتانیا، این رقم ۲.۶ است و البته جمعیت زنان بیشتر در سطوح میانی و پایین آکادمیک فعالند و در هر دو کشور آمار انتخاب رشته اقتصاد از سوی زنان رو به کاهش است. شاید برخی تصورات که چون زنان در دروس ریاضی از تواناییهای کمتری برخوردار هستند را به عنوان توجیه بتوان بیان کرد، اما قطعا مسئله چیزی دیگر است. مطالعه که در سال ۲۰۱۵ در بریتانیا انجام شد نشان داد که تفاوت در کسب نمره قبولی دروس ریاضی تنها یک ششم از شکاف جنسیتی موجود را تبین میکند. در دانشگاه هاروارد نیز این پرسش که چرا زنان تمایلی به ورود به رشته اقتصاد ندارند تنها درصد خیلی پایینی از آن به توانایی آنها در کسب نمره در دروس ریاضی مربوط میشد. به طور میانگین، به نظر میرسد حتی دانشجویان زن در مقطع کارشناسی در مقایسه با دانشجویان پسر در رشتههای اقتصاد عملکرد بهتری دارند. برای نمونه، در بریتانیا احتمال کسب نمره A از سوی زنان به نسبت مردان دو به یک است. این امر احتمالا ناشی از آن است که بیشتر مردان به این دلیل وارد حوزه اقتصاد میشوند چون آن را برگ برنده خود در بازار کار و کسب درآمد میدانند. بنابراین، مردان حتی با وجود مصائب مربوط به توانایی و بیعلاقگی باز هم به تحصیل در حوزه اقتصاد ادامه میدهند و این در حالی است که زنان (به دلیل وجود تبعیضهای گسترده) از آن سر باز میزنند.
تبعیض علیه تبعیض
این احتمال وجود دارد که نحوه بیان علم اقتصاد از جهان و پدیدههای آن، آنگونه که برای مردان جذاب است برای زنان نباشد. در مطالعه که در سال ۲۰۰۶ انجام شد مشخص شد که زنان به نسبت مردان در انتخاب رشته اقتصاد با شکاکیت بیشتری عمل میکنند و این اختلاف در طول دوره با وجود تغییرنکردن نحوه عملکرد آنها کماکان افزایش پیدا میکند. کلاودیا گولدین[۴]، پروفسور اقتصاد دانشگاه هاروارد، بر این باور است که شیوه آموزش اقتصاد با تاکید بر روشهای فرمال و رسمی و نه پویاییهای انسانی، یکی از عوامل اصلی در بروز این مشکل است.
اگر زنان نیز به نسبت مردان از پتانسیل و تمایل درونی مشابهی برخوردارند اما به دلیل نحوه برخورد و تعاملی که با آنها میشود از قافله عقب ماندهاند، بنابراین این مسئولیت و وظیفه خود اقتصادانان است که برای رفع آن باید پیش قدم شوند.
تقریبا آمار زنانی که بعد از فارغالتحصیلی از مقطع کارشناسی ارشد وارد دوره دکترا میشوند و کسانی که موفق به اتمام این دوره نمیشوند با مردان یکسان است. اما به محض اینکه آنها برای کسب کُرسی استادی اقدام میکنند، آمار ناموفقبودن زنان به نسبت مردان بسیار بیشتر میشود. این امر میتواند ناشی از تمایلنداشتن آنها به ادامه این حوزه باشد و یا اینکه آنها به گونهی از دایره رقابت کنار گذاشته میشوند.
یکی از دلایل ذکر شده این است که زنان سبک سرسختانه و خشک سمینارهای اقتصادی را دوست ندارند. نقش مادری نیز در این میان شاید مزید بر علت باشد. هیاتهای علمی دانشگاههای آمریکا میتواند در صورت بچهدار شدن زمان لازم برای کسب کُرسی استادی (که معمولا ۱۰ سال است) در دانشگاه را به حالت تعلیق در آورند. برخی از محققان از جمله سانتا باربارا[۵]، استاد دانشگاه کالیفرنیا، دریافتند که این سیاست در نهایت به ضرر زنان تمام شده است. در این بازه زمانی، زنان بیشتر وقت و توجه خود را صرف مراقبت و نگهداری بچه میکنند و این در حالی است که مردان بدون دغدغه درگیر بودن با دانشجویان بر روی پروژههای تحقیقاتی خود متمرکز میشوند و در نهایت، شانس زنان در کسب کُرسی استادی حدود ۲۲درصد به نسبت مردان کاهش مییابد.
این روند تبعیضآمیز در مورد چاپ مقالات و کتاب نمایانتر است. خانم گینثر دریافته است که در پنج سال منتهی به سال ۲۰۰۸، اقتصادانان مرد به طور میانگین هر کدام دو مقاله بیشتر از زنان به چاب رسانیدهاند. در مطالعهی که اخیرا در ۳۰ دانشگاه برتر آمریکا انجام شده است نشان میدهد که در مجموع، تعداد مقالات چاپ شده مردان و زنان چندان اختلاف فاحشی ندارد اما مردان مقالات بیشتری در مجلات و مراکز معتبر چاپ کردهاند. اگر (فرض بر این باشد) که زنان در بهترین حالت ناکارآمدتر از مردان هستند، اختلافات جنسیتی در هیئت علمی ممکن است نتیجه کارآمدی باشد. اما روشن است که چنین نیست. گینثر معتقد است افراد اغلب بر اساس تبعیضهای که هیچ آگاهی از آنها ندارند، عمل میکنند و البته این امر میتواند فرایند ترفیع آنها را با طور مستقیم تحت تاثیر قرار دهد. برای مثال به ارزیابیهای صورت گرفته در حوزه تدریس توجه داشته باشید. هیچ شاهدی دال بر اینکه زنان عملکرد ضعیفی به نسبت مردان در حوزه تدریس علم اقتصاد دارند وجود ندارد. نمرههای کسب شده از سوی دانشجویان نیز این موید همین امر است. اما در سال ۲۰۱۷ و بر اساس نتایج حاصل از یک مطالعه مشخص شد که ارزیابی دانشجویان از تدریس استادان زن در رشته اقتصاد به نسبت مردان بسیار بدتر بوده است و البته که ارزیابیهای منفی یکی از علل به تعویق افتادن کسب کُرسی استادی در دانشگاههاست. حدسی که در اینجا زده میشود این است که احتمالا طرز نگرش دانشجویان جنسیتی (و بازتاب تبعیضهای نهادینه شده) است.
هیچ شاهدی دال بر اینکه زنان عملکرد ضعیفی به نسبت مردان در حوزه تدریس علم اقتصاد دارند وجود ندارد. اما در سال ۲۰۱۷ و بر اساس نتایج حاصل از یک مطالعه مشخص شد که ارزیابی دانشجویان از تدریس استادان زن در رشته اقتصاد به نسبت مردان بسیار بدتر بوده است و این یکی از علل به تعویق افتادن کسب کُرسی استادی در دانشگاههاست.
در حوزه چاپ و انتشار مقاله نیز وضعیت کم و بیش بر همین منوال است. ارین هنگل[۶]، استاد دانشگاه لیورپول، طی تحقیقی متوجه شد که فرایند بررسی مقالاتی که از سوی زنان به مجله اکونومتریکا[۷]، یکی از معروفترین مجلات پژوهشی در حوزه اقتصاد، فرستاده میشود، به نسبت مردان، شش ماه بیشتر به طول میانجامد. همچنین، چکیده مقالات زنان معمولا تا پایان فرایند داوری و مرحله چاپ دستخوش تغییرات زیادی میشود. امری که به هیچ وجه در مورد مردان صدق نمیکند. زنان به نسبت مردان شانس بسیار کمتری در زمین چاپ مقاله و در نهایت کسب کُرسی استادی دارند. در مطالعهی که توسط هِلثر سارسون[۸] در دانشگاه هاروارد انجام شده نشان میدهد که زنان به نسبت مردان ۱۷درصد امید کمتری برای کسب کُرسی دائم دارند.
اقتصادانان تا حدود زیادی خود به این امر واقف هستند. دیوید لایبسون[۹]، مدیر دانشکده اقتصاد هاروارد، با کمک گرفتن از مهزرین باناجی[۱۰]، متخصص در حوزه مطالعات مربوط به تبعیضهای نامحسوس، گزارشی از عملکرد کمیته ترفیع ارائه داد. بیتوجهی و حضور زنان تنها موضوع مهم دانشکده اقتصاد نیست، اقلیتهای مختلف نیز در کسب کُرسی هیات علمی با تبعیضهای زیادی مواجه هستند. یکی از نکات قابل توجه در حوزه علم اقتصاد این است که تقریبا تمام مطالعات انجام گرفته در حوزه تبعیض جنسیتی توسط خود زنان انجام شده است.
احتمالا موانع ساختاری جدی بر سر راه وجود دارد که باید از میان برداشته شود. مطالعه تاریخ نشان میدهد که در قرن بیستم اقتصاد همیشه با مشکل و بحرانهای جدی دست به گریبان بوده است. در سال ۱۹۲۰، حدودا ۱۹درصد از پایاننامههای دکتری توسط زنان نوشته شده و این در حالی است که این میزان در سال ۱۹۴۰ به ۷درصد کاهش پیدا کرد. این روند همزمان شد با ارائه یک بازتعریف از رشتههای ریاضیات، چگونگی تخصیص دستمزدها و البته بازار کار اشباع شده توسط نیروی کار مردان. همزمان دغدغههای از قبیل کار اجتماعی و اقتصاد خانگی که در حوزه تخصص زنان است نیز به حاشیه رانده شد. امروزه، زنان در حوزه اقتصاد بیشر به سوی گرایشهای انسان محور مانند سلامت، آموزش، توسعه و کار تمایل دارند. این روند به باور امانوئل اوریول[۱۱] به هیچ وجه درست نیست و به زیان زنان و حوزههای مورد مطالعه آنهاست. از سوی دیگر، اقتصادانان مرد کمتر به این مقولات میپردازند و در نتیجه اطلاع کافی و دقیقی از آنها ندارند و در نهایت با بیمیلی با این موضوعات در حوزه اقتصاد برخورد میکنند. به لحاظ وجه عمومی و تخصصی، حوزههای که زنان به آنها رغبت بیشتری دارند از جایگاه پایینتری در میان اقتصادانان برخوردار است.
مباحث مربوط جنسیت به مانند روشن و خاموش کردن کلید برق نیست که بتوان اثرات بود و نبودن آن را به آسانی سنجید. اما نمود گسترده این مسئله به ویژه در حوزه اقتصاد که یک مشکل جدی قلمداد میشود، باید به صورت ریشهای مورد کنکاش قرار گیرد و راه حلهای بنیادینی برای رفع آنها ارائه شود.
متن اصلی در The Economist
پینوشتها:
[۱] Donna Ginther
[۲] glass ceiling
[۳] Gary Becker
[۴] Claudia Goldin
[۵] Santa Barbara
[۶] Erin Hengel
[۷] Econometrica
[۸] Heather Sarsons
[۹] David Laibson
[۱۰] Mahzarin Banaji
[۱۱] Emmanuelle Auriol
شرایط حضور زن در اجتماع خوب نیست ولی اتفاقا در محیطهای علمی به خاطر مسائلی مانند مبارزه با تقلب و انگیزههای غیرعلمی شرایط زنان خیلی خیلی بهتره.
کسی که این مقاله رو نوشته باید توجه کنه که آماری که میده کاملا غیرعلمی هست و اصلا لزومی بر وجود ارتباط بین مدعا و آمار منتشره وجود نداره. پارامترهای زیادی دخیل هست که نویسنده اونها رو رد کرده و بزرگتر از همه اینکه با یه نگاه توطئهجو؛ قبل از بررسی، نتیجه گیری کرده که صد در صد به خاطر مسائل جنسیتیست و بعد خب مشخصا با یه شیوه ی فاشیستی نوینی توجیه کرده.
اکثر تصمیمهای آکادمیک از یه سیستم بازخوردی صادر میشه که همیشه سعی در بهتر شدن داره و به این راحتیا نمیشه اینجوری نتایج رو بهش چسبوند و اگه هم ثابت شد (مثل امتیاز کم دانشجویان به اساتید زن) طبیعتا حق رو داره نشون میده. دانشجو خواسته اعلام کنه من جنسیت زن رو کوچک میدونم، خب نظرسنجی هم دقیقا برای همین بوده که نظر دانشجو مشخص بشه. حالا چرا دانشجو نگاه مریضی داره این دیگه به نظر سنجی و انتخاب استاد ترم بعدی ربطی نداره.