آدمها همزاد ابدیتاند
«آدمها همتلاش حقیقتاند، آدمها همزاد ابدیتاند، من با ابدیت بیگانه نیستم، من با انسان در ابدیتی پرستاره گام میزنم»
تصویر ابدی اشکان در سپیدهدم شنبه تصویری از یک مرگ نیست تصویری است از ابدیتی که راهی جز ساخته شدن ندارد. تصویری که هر دم آن را زیست کنیم دیگر بار زنده میشود و آن دم که در مسیر آن باز بمانیم به تمامی از دست میرود. مرگ نابهنگام اشکان از آن رو چنان جانگداز است که تصویر ما برای آنچه در پی ساختنش همگام میشویم را مخدوش میکند. مرگ اشکان مرگ همگامی است که لحظههای از دست رفته پیشتر رفتن را باز میسازد. تصویر راههای نیمه کارهای که میتوان پیمود. تصویر گامهایی که از شماره اندک خود افتاد. تصویر دردناک همگامی که دیگر نیست.
آنچه مرگ را دهشتناک میکند تنها باز ایستادن نفسها نیست بلکه باز ایستادن امکانهایی است که هر فرد با تمامیت یگانه خود ساختن آنها را ممکن میکند. امکانهایی که در جوانی امیدی دیگر را یدک میکشند و با ترسناپذیری از هر آنچه رقم خواهند خورد به پیش میروند. تصویر جوانی تصویر تنزدن به دریایی پرتلاطم است که بیم غرقشدن را بر نمیتابد و یارای از سرگذراندن هر موجی را چنان بدیهی میانگارد که بیلحظهای شک خود را به تمامی در آن میافکند.
آدمها همزاد ابدیتاند. ابدیت تلاش برای یافتن آن چیزی است که حقیقت نام دارد. آنچه تنها حقیقت موجود است. برای اشکان تنها یک حقیقت وجود داشت آزادی و برابری. تصویر ابدی اشکان تصویر ابدیتی است که هر لحظهاش را برای ساختن آن گام برداشت. تصویری که باز ایستادن از آن محو شدن چهره اشکان و تمامی کسانی است که پیشتر از او از نفسکشیدن باز ماندهاند. آنچه تصویر اشکان را برای همیشه ابدی میکند ساختنهای امکانهای جدید است که میتوانست با نفسهای اشکان درهم آمیزد. آنچه امید جوانی اشکان را ابدی میکند امید ساختن ابدیتی است که روزی به تمامی تصویر مرگ بیشمار کسانی را که برای ساختنش گام برداشتهاند را چنان ابدی میکند که هیچ چیز توان آن را ندارد که این تصویر را در زیر انبوهی خاک به دام کشد.
مرگ هیچ عزیزی راباورنکنیم.