در ستایش خواب
متیو واکر، عصبشناس و متخصص خواب، در کتاب خود به نام «چرا میخوابیم؟» ارتباط میان کمخوابی و بیماریهایی مانند آلزایمر، سرطان، دیابت، و چاقی مفرط را بررسی کرده است. او میگوید کمخوابی (خواب کمتر از ۷ ساعت) تکتک قسمتهای بدن ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
در سال ۱۹۴۲، تنها ۸ درصد افراد جامعه کمتر از ۶ ساعت میخوابیدند، اما به گزارش گاردین امسال از هر دو نفر، یک نفر کمتر از ۶ ساعت میخوابد. یک علت این مسئله پرنور بودن شبهاست، اما دلیل مهمتر کار کردن بیش از حد انسانها و ساعات طولانی کار است. علاوه بر کار زیاد که خیلی وقتها با پایان ساعت اداری هم تمام نمیشود، فاصله طولانی میان محل کار و خانه باعث دیر رسیدن به منزل و فرصت ناکافی برای استراحت است.
واکر میگوید کمخوابی اثرات وحشتناکی روی سلامتی انسان دارد. او میگوید پس از تنها یک شب کمخوابی تعداد سلولهای مبارز بدن، همانهایی که به سلولهای سرطانی حمله میکنند، تا ۷۰ درصد کم میشود. کمخوابی همچنین روی سیستم ایمنی تاثیر شدیدی میگذارد.
به باور واکر، در جوامع امروزی نوعی باور منفی نسبت به خوابیدن وجود دارد. آدمها اغلب از زیاد خوابیدن احساس شرمندگی میکنند و خواب مترادف با تنبلی دانسته میشود.
جالب آنکه برتراند راسل فیلسوف انگلیسی نیز در مقالهای به نام «در ستایش بطالت» (ترجمه محمدرضا خانی، نشر نیلوفر) به همین موضوع میپردازد. به گفته راسل ساعت کار انسانها نباید بیشتر از ۴ ساعت در روز باشد و همه باید بتوانند زمان زیادی را صرف آسودن و انجام فعالیتهایی کنند که از آنها لذت میبرند. به باور راسل، اگر مشاغل عادلانه تقسیم شوند و تولید و مصرف اضافی نیز متوقف شود، با پیشرفت تکنولوژی میتوان کاری کرد که اولا همه کار داشته باشند، و دوما همه از زمان فراغت کافی برخوردار شوند. راسل در این مقاله مینویسد اکثر آثار مهم فکری و هنری دنیا محصول زمان فراغت است، اما ثروتمندان مایل نیستند کسی جز خودشان از فواید تنآسایی بهرهمند شود. به همینترتیب، حاکمان و ثروتمندان فرهنگی ایجاد کردهاند که کار را مایه شرافت و فراغت را عار میداند تا توجیهی اخلاقی برای زحمت و کار بیش از حدی که از مردم میکشند وجود داشته باشد.
گفته میشود دو سوم بزرگسالان در کشورهای توسعهیافته نمیتوانند ۸ ساعت کافی بخوابند و تا کنون بیش از ۱۰۰ اختلال مربوط به بیخوابی ثبت شده است.
مبارزه بر سر کاهش ساعت کار یکی از مبارزات قدیمی و اساسی کارگران بوده است.
دیدگاههای جالبی را در این نوشته خواندم. من جزو کسانی هستم که طرفدار خواب کمتر هستم، البته نه از این لحاظ که اشاره شد که خوابیدن نوعی تبوی فرهنگی باشد؛ بلکه از این جهت که احساس میکنم فرصت برای زندگی بازه محدودی است و کاش میتوانستم انتخاب کنم که هیچگاه نخوابم.
البته به اهمیت خواب و تاثیر آن بر سلامت ذهن و جسم آگاهم ولی این ایدهآل آرمانی من در شرایطی است که هنوز فرصت ما برای زندگی و آشنایی با شگفتیهای دنیا بسیار محدود است…