امتناع از کار و زمان بیثباتی
فرانکو براردی متفکر برجسته ایتالیایی در این مقاله کوتاه به اهمیت کار شناختی و چگونگی افزایش زمان کار بدون دستمزد در سرمایهداری معاصر اشاره میکند. مشاغل خانگی، کارآموزی، خویشفرمایی و کارهای بدون دستمزد از جمله حوزههای کار شناختی محسوب میشوند.
در برخی موارد در تاریخ بشر بهویژه از نیمه دوم قرن بیستم، آگاهی اجتماعی با تکامل تکنولوژی همگرایی داشته است. طوریکه به نظر میرسید قدرت دانش قادر به رها شدن از تله کار دستمزدیست. در هزاره قبل، قوانین مبادله در تمامی حوزههای زندگی نفوذ میکرد و با خود تاریخ انقلاب صنغتی را به همراه داشت. اما فعالیتهای انسان، امروزه بیشتر از همیشه در دام کار مزدی افتاده است.
در دهههای اخیر، تکامل فعالیتهای شناختی در پروسه مشارکت و همکاری شبکهای، به ما اجازه میدهد تا چشمانداز جدیدی را مشاهده کنیم. ماشین هوشمند بهعنوان نیرویی برای آزاد کردن فعالیت اجتماعی از نیاز به کار مزدی ظهور کرد. تکنولوژی جدید نشان داد به خودی خود ظرفیت شکستن دام کار مزدی را ندارد، در عوض نهایتا تبدیل به ابزاری برای تابعیت انرژیهای ذهن انسان شد.
در طول دوران گذار از غلبه تولید صنعتی به غلبه تولید نشانهشناختی- که از دهه هفتاد به این سو اتفاق افتاد- جنبش کارگری قادر به درک فرصت جدیدی که پدید آمده بود نشد.
در طول دوران گذار از غلبه تولید صنعتی به غلبه تولید نشانهشناختی- که از دهه هفتاد به این سو اتفاق افتاد- جنبش کارگری قادر به درک فرصت جدیدی که پدید آمده بود نشد. بهعنوان مثال اتحادیهها از انطباق خودشان با تکنولوژی در فرآیند کار مخالفت کردند و عمده قدرت خود را برای دفاع از مشاغل موجود تخصیص داده و سرنوشت خود را به ترکیبی از کارهای صنعتی گره زدند که در این انتقال و گذار، کارکرد مرکزی خود را از دست میداد. جنبش کارگری به یک نیروی محافظهکار تبدیل شد؛ در حالیکه نیروی توقفناپذیر و انتقالدهندهی تکنولوژی، بهعنوان عامل اصلی تقویت سرمایهداری مالی عمل میکرد.
بعدها تکامل تکنولوژیک و آگاهی اجتماعی شروع به واگرایی از همدیگر کردند، به این ترتیب که ما وارد دوران تکنیک- بربریت شدیم: ثروت به یک بدبختی انبوه و تودهای تبدیل شد، همبستگی به یک رقابت محض بدل گشت و مغز، اتصال خود را از بدن جدا کرده و قدرت دانش از بهبود شرایط اجتماعی جدا افتاد.
با این وجود، قدرت خرد عمومی هنوز هم وجود دارد؛ هر چند در اتصالات مغز جمعی و بازسازی احتمالی آن پنهان است. آنها کماکان بیاثرند و قادر به حرکت دادن یک فرآیند رهایی نیستند. پیوستگی بدن انسانها بیثبات و شکننده شده است. در حالیکه برعکس، اتصال بین مغزهای بدون بدن تقویت و دائمی شده است و در نهایت در همه جا، زندگی با طیفی از طرحهای متنوع بر روی صفحه نمایش جایگزین شده است. با این وجود آنها در قالب یک دانش و انرژی شناختی باقی میمانند؛ در انتظار امکان احیا شدن، احیا شدنی که فقط یک بدن یکپارچه میتواند آنها را پیادهسازی کند.
به تاثیر تحولات در تلفن همراه فکر کنید
به تاثیرات تحولاتی که در تلفن همراه بهوجود آمده است فکر کنیم و این امکان را که در سراسر سیاره ایجاد کرده است: استیو جابز گوشی آیفون را با این کلمات در سال ۲۰۰۷ معرفی کرد: «این همه چیز را تغییر خوهد داد». در کمتر از ده سال، گوشی هوشمند همه چیز را در ارتباطات، حمل و نقل شهری، تجارت و حتی در شناخت و زبان تغییر داده است. در دسترس بودن هر فرد انسانی در هر گوشه سیاره (صرفنظر از جهش انسانشناختی و آسیبهایی که میتواند به آن منجر شود) یک نوآوری عظیم کالایی محسوب میشود که باید نسبت به آن آگاهی داشته باشیم. با این وجود گوشی هوشمند تنها بهصورتی محدود به خنثی کردن تاثیرات رکود کمک کرد و زمینههای پویایی و دینامیسم رشد را بهبود نبخشید. این قابل تردید نیست که حول و حوش پخش و گسترش استفاده از گوشی هوشمند، شرکتها و کسب و کارهای بزرگِ قدرت ایجاد شده است؛ اما تاثیرات اقتصادی آن به لحاظ اشتغال، حتی از راه دور نیز قابل مقایسه با ابتدای قرن بیستم و معرفی خودرو در تولید صنعتی نیست.
این بدان معناست که رشد اطلاعاتی شدنِ فرآیند تولید و رشد هوشمندسازی فرآیند کار، قدرت تولیدی را چندین برابر افزایش میدهد. این به پیشرفت و غنیسازی جامعه از نظر ارزش مصرف موجود کمک میکند، اما کاهش نرخ سود را از بین نمیبرد و انرژی رو به صعود را به رشد تولیدِ ارزش تبدیل نمیکند.
در طی چندین دهه گذشته، قدرت تولیدی همچنان به رشد و توسعه خود ادامه داده و حتی شتاب یافته است و بسیار بیشتر از هر زمان دیگری، نفوذی مویین پیدا کرده است.
آیا این موفقیت سرمایهداری مانند محافظی برای اقتصاد نولیبرال است؟ نه هرگز! این موفقیت ناشی از فعالیت، مشارکت و میلیونها کارگر شناختی، ناشی از خلاقیتِ مهندسین، طراحان، فیلسوفان و هنرمندان است. به لحاظ ارزش، آنها نوآوری تغییراتی که در زندگی حاصل شده است را تولید کردند. اما اگر این نوآوری را به زبان اقتصاد برگردانیم، با جایگزینی منطق انباشتِ ارزش بهجای گسترش داراییهای مفید، همه چیز رنگ میبازد. بهرغم گسترش جهانی کالاهای موجود، به نظر میرسد ارزشافزایی محصولات صورت نمیگیرد (۱).
رشد اطلاعاتی شدنِ فرآیند تولید و رشد هوشمندسازی فرآیند کار، قدرت تولیدی را چندین برابر افزایش میدهد. این به پیشرفت و غنیسازی جامعه از نظر ارزش مصرف موجود کمک میکند، اما کاهش نرخ سود را از بین نمیبرد.
بعضیها معتقدند خروج از دوران رشد ارزشافزایی، به معنی ورود به جهان محدودیتها و کاهش شانس لذت و راحتیست، اما اینطور نیست. رشد با گسترش تجارب بالقوه از جهان تعریف نمیشود. مفهوم رشد یک کدگذاری اقتصادی از این فرآیند است. رشد به معنی افزایش سودآوری و سرمایهگذاریست، به معنی افزایش داراییهای ملموس و غیرملموس نیست که امکان تجربه را فراهم میکند. از اینرو این کدگذاری و تجویز رشد، مانند شکلی از «انتظار» است. این کار مانند قفسیست که مانع بهرهمندی از محصولات کار اجتماعی میشود.
برخلاف برخی نظریهپردازان که پیشنهاد میدهند کاهش رشد بهعنوان پروژهای سیاسی دنبال شود، من فکر میکنم این فرآیند، یک فرآیند جاری و انجام یافته است که خود را در حال حاضر با بینوایی و فقر ظاهر میکند. اما فارغ از آیندهنگریهای تجویز شده توسط سرمایهداری بازار آزاد، چه چیزی میتواند زمان برای ثروت حیاتبخش و نه ارزش انباشته شده را به ارمغان بیاورد؟ بنابراین مساله ترویج کاهش رشد نیست: بلکه ما باید در درون مقولههایی غیر از سرمایه، آنها را نشانهگذاری کرده و بیابیم و حوزههای مفید غنا یافته، خارج از پروسه ارزشافزایی سرمایه را تشخیص دهیم.
مفهوم دستمزد
حتی مفهوم دستمزد- مانند مفهوم رشد- برای تبیین رابطه بین زمان کار و تولید اجتماعی به نظر نامناسب میرسد. شواهد نشان میدهد اشکال بیشتری از کار مجانی (بیمزد) گسترش مییابد. در بعضی موارد ما شاهد برگشت به روابط عصر بردهداری هستیم؛ بهویژه در بخشها و جوامع حاشیهای که خشونت سازماندهی کار، فرماندهی را دوباره در دست گرفته است. اما در قبال جهان پساصنعتی، اشکال بهرهکشی از نیروی کار براساس باجخواهی و وعده و مبادله کاملا نمادین گسترش یافته است.
اشکال بهرهکشی نیروی کار رایگان در چرخهای نیمهمولد بیشمار هستند، از کارآموزی بدون مزد که به کارگران در زمینه پژوهش، هنر و سازماندهی فرهنگی تحمیل میشود، تا درخواست کار به بنگاههای کاریابی در ازای به رسمیت شناخته شدن و ایجاد رزومه کاری.
تعهد به عرضه نیروی کار رایگان، قطعا نشاندهنده شرایط ضعیف نیروی کار است. اما به لحاظ تحولاتی که صورت گرفته است، ما باید درک کنیم که کار رایگان شامل عناصری در چهارچوب تفکیک بین فعالیتهای مشارکتی و کدگذاری اقتصادیست. گسترش دامنهدار اشکال مختلف کار رایگان همچنین به دو چیز اشاره دارد: از یک طرف نشان میدهد وظایف انجام شده توسط کارگر شناختی (برخلاف کار انجام شده توسط کارگر صنعتی) نسبت به زندگی او و نسبت به آرزوهای او بیگانه نیستند، بلکه آنها را تغذیه میکنند. به همین دلیل ما اغلب مجبوریم زمان کار خود را بفروشیم، زیرا این کار فعالیت مطلوب ما نیزهست. اما در دنیای کارِ شناختی ما بدون پذیرش رنج استثمار رایگان، نمیتوانیم به دنیای کار و شغل وارد شویم.
هزینه کار تکراری و مکانیکی بهراحتی میتواند بر اساس زمان یکنواخت پرداخت، محاسبه شود. اما زمانیکه از کار یکنواخت و تکراری به سمت کار متفاوتی حرکت کنید، همه چیز از نقطهنظر اندازهگیری تغییر میکند.
در عین حال گسترش و انتشار اشکال کار بدون مزد، نشاندهنده این واقعیت است که اندازهگیری بهعنوان پایه حقوق و دستمزد، با شکست مواجه شده است. هزینه کار تکراری و مکانیکی بهراحتی میتواند بر اساس زمان یکنواخت پرداخت، محاسبه شود. اما زمانیکه از کار یکنواخت و تکراری به سمت کار متفاوتی حرکت کنید، همه چیز از نقطهنظر اندازهگیری تغییر میکند.
خالی شدن رده دستمزدها در کار رایگان عمدتا ناشی از عدم قابلیت اندازهگیری فعالیت هوشمندانه است که به لحاظ پولی در شرایط تغییر و تنوع دائم است. کار دستمزدی و فعالیتهای مفید، بیشتر و بیشتر همپوشانی پیدا میکنند و تقریبا به یک چیز همانند تبدیل شدهاند. هر فعالیت مفید اما از آنجاییکه به انقیاد شکل مزدی وابسته است از طریق جذب شدن توسط دینامیسم ارزشگذاری به ضد خود تبدیل میشود.
در اینجا ما به مساله بسیار مهم و تعیینکننده «انتظارات» میرسیم. آنچه که ما از آینده انتظار داریم، علاوه بر چشمانداز افسردهکننده و احتمالات ایستا، رقابت و منافع شخصی را هم شامل میشود که همواره به سختی ادامه دارد و بیثباتی نیز عمیقتر میشود. چطور میتوانیم راهکاری بیابیم؟ یک راهکار ممکن را که از ادامه مدل فعلی و نسخهی احتمالاتِ اقتصادیاش دور شود.
شاید چشمانداز فرار از افسردگی در دوران معاصر، با رهایی از انتظارات زندگی از الگوی رشد و دستمزد همخوانی دارد.
پانوشت:
۱- بهعبارتی دیگر با شدت بارآوری کار، نرخ انباشت سرمایه از نرخ رشد اضافه ارزش پیشی گرفته است. مارکس نیز در جلد سوم سرمایه به این امر پرداخته است.
* متن اصلی
** توضیح مترجم: در سرمایهداری نولیبرال که با گسترش انباشت سرمایه و همزمان کاهش نرخ سودآوری و بحران افزایش ارزشافزایی سرمایه مواجه شده، انتقال سرمایه از سرمایهداری صنعتی به مالیگرایی نقطه عطف مهمی بوده است تا کارگر شناختی (ll lavoratore cognitivo) جایگاه مرکزی و مهمی در سرمایهداری پیدا کند.
کارِ شناختی در حوزه تولید ارزش اضافی نیست و اصولا از تولید ثروت منفک شده و بیشتر در محدوده تعیین محتوای اطلاعاتی، عاطفی، روانی و ارزشگذاریِ ذهنی کالاها تعریف میشود. مشاغل خانگی، کارآموزی، مستقلکاری و خویشفرمایی و کارهای بدون دستمزد، مشاغل اینترنتی، روابط عمومی و بازاریابی و تبلیغات، از جمله حوزههای کارِ شناختی محسوب میشوند.
نیروی کار اینک آگاهانه به افزایش و کش یافتن زمان کار بدون دستمزد و یا با دستمزدهای اندک تن میدهد. آنچه که به وی وعده میدهند همان محتوایِ شناختیِ دنیای کالاهای سرمایهداری نولیبرال است. این محتوا از حوزه تولید تا مبادله و مصرف مهر خود را بر جامعه میکوبد، یعنی تجربهورزی نو، مهارت و انتظار برای ترقی و انباشت رزومهکاری.
کار مزدی در نولیبرالیسم یک شغل و مترادف استخدام شدن نیست، دارای تعین و محدوده زمانی ایستا و یکنواخت نیز نیست بلکه همه حوزههای زندگی را تسخیر میکند. «انتظار» به آیندهیِ بهبود یافته، ترفند سرمایهداریست که به لحاظ روانی و ذهنی طبقه کارگر را با نسخههایی چون رشد اقتصادی و.. هدف قرار داده و سرپیچی از کار و ناامیدی و نداشتن انتظار از قِبَل این روند یکی از چشماندازهای مهم طرح مبحث «امتناع از کار» است.
اینک که در ایران نیز با تصویب و به اجرا گذاشتن طرح موسوم به کاج عملا بهرهکشی سرمایه وارد ابعاد جدیدی شده است و کار بدون دستمزد و شبه رایگان، بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاهیِ طبقه کارگر را هدف قرار داده و دامنه آن به مدارس هم کشیده میشود، اهمیت این موضوع نیز بیشتر از پیش آشکارتر میشود. در مورد بیثباتی کار مزدی در نولیبرالیسم پیشتر مقالهای از فرانکو براردی با عنوان «جهش نولیبرالیستی» با کمک همین مترجم منتشر شده است که میتواند مکملی برای این نوشتار باشد.