دنیای علم جای هیجان کشف است؛ نه افتخار
جامعه امروز و مدرسه آن روز ما، همگی به دنبال «افتخار» هستند. اما دنیای علم جای افتخار و غرور نیست. کسی به خاطر رسیدن کاوشگر جونو به مشتری افتخار نمیکند، هیجانزده میشود و برای پیشرفتهای بعدی از آن الهام میگیرد و مهمتر اینکه با آموزش کارآمد راه لذت بردن از کشف حقیقت را به نسل بعد منتقل میکند.
مرگ تلخ مریم میرزاخانی به اندازه زندگی هیجانانگیزش این روزها موضوع صحبت جامعه ایرانی شده است. همکلاسیها و همدانشکدهایهای قدیمش عکسهایش را دست به دست میکنند و به این بهانه خاطراتشان را مرور میکنند.
در فضای عمومیتر هم بحثهایی متنوع در جریان است که از جامعهشناسی علم تا مطالعات جنسیت و هویت را پوشش میدهد، اما بیشتر آنها یک چیز را فراموش میکنند: اینکه مریم استثنایی بود.
میتوان ساعتها درباره این حرف زد که اگر مریم ایران مانده بود یا به ایران برگشته بود، چه سرنوشتی میداشت یا اگر اصلا ایرانی نبود چطور زندگی میکرد. اما همه اینها فرضهایی است که نمیتوان با این تک مثال استثنایی درباره آنها نظر داد. با این حال زندگی و مرگ تلخ مریم میتواند بهانهای برای همه این بحثها باشد به این شرط که از غرور بیمعنای ملیگرایانه و نخبهگرایی فراتر رود.
اینکه نظام آموزش عالی ایران نخبگان را فراری میدهد، درست است اما همه میدانیم که همین نظام آموزشی با نخبهپروری همه دانشآموزان و دانشجویان را فراری میدهد.
مریم که مقیم همیشگی کتابخانه مدرسه بود، از همان دوران تکلیفش با خودش روشن بود و میدانست به دنبال چیست. همان زمان که ما به دنبال معنای زندگی سرگشته از این شاخه به آن شاخه میپریدیم، مریم لذت دانش را کشف کرده بود و آگاهانه در این مسیر جلو میرفت.
در یک نظام آموزشی پویا و برابر، امثال مریم الهامبخش دیگر دانشآموزان و بهوپژه دختران میشوند تا برای دنبال کردن مسیر دلخواه خودشان اعتماد به نفس بگیرند. اما در آموزش و فرهنگ نخبهگرای ما که مدرسه فرزانگان و سمپاد نماد آن بود، مریم و المپیادیهای دیگر صرفا الگوهایی بودند که دیگران باید کپی آنها میشدند وگرنه به درد «افتخار» مدرسه نمیخوردند.
چنین نظامی به جای ایجاد فرصت برابر برای دانشآموزان و هدایت گام به گام آنها برای یافتن استعدادهایشان، با استفاده از روشهای ناکارای رقابتی از آنها انتظار دارد شابلون بردارند و خودشان را دقیقا عین آن الگویی کنند که از قبل برایشان تدارک دیده شده است.
در ادامه همین نظام آموزشی است که امروز منتقدان فرهنگی هم نسخههایی شبیه این میپیچند که وقتی مریم میرزاخانی از پس آن همه محدودیت برآمد و توانست از سد تبعیض جامعه ایران عبور کند، پس زنان ایرانی دیگر نباید بهانهای برای کسب افتخار داشته باشند.
همه آنها استثنایی بودن مورد مریم را فراموش میکنند و خطرشان دقیقا در همین است که هر جایی صحبت از تبعیض سیستماتیک در نظام آموزشی ایران و مردسالار بودن جامعه دانشگاهی در سطح جهانی میشود، با رو کردن تک مثال مریم میرزاخانی و چند نمونه معدود مشابه، راه را بر اصلاح سیستم موجود میبندند و تنها روی پشتکار شخصی دانشآموزان تکیه میکنند. تصور میکنند بدون برنامهریزی و تمرکز بر آموزش بدون تبعیض، دانشآموزان و به ویژه دختران وظیفه دارند که برای خانواده و مدرسه و کشور افتخارآفرینی کنند.
مسئله آن است که جامعه امروز و مدرسه آن روز ما، همگی به دنبال «افتخار» هستند. اما دنیای علم جای افتخار و غرور نیست. کسی به خاطر رسیدن کاوشگر جونو به مشتری افتخار نمیکند، هیجانزده میشود و برای پیشرفتهای بعدی از آن الهام میگیرد و مهمتر اینکه با آموزش کارآمد راه لذت بردن از کشف حقیقت را به نسل بعد منتقل میکند.
واقعا نمیفهمم چرا حتی تئورسین اجتماعی ما نمیتونه موضوعات و در حدی که هست ببینه و با استفاده از کلمات استثنا و امثال اون، یک موقعیت خاص (مثل ظهور و افول مریم میرزاخانی) و بزرگتر از چیزی که هست بیان میکنه. نخبه در اصطلاح رایج سیاسی اجتماعی ما یکی مثل مریم میرزاخانی و شاگرد اولهای امثال اون هستند. نمیدونم چرا ما اینقدر اصرار داریم با تکرار این معنی، بدون یک ذره درک از جایگاه علمیِ غیر رسانه ای و حقیقی این خانوم، نخبگانی که در زمینه های دیگه فعال هستند و از رونق بندازیم!؟ بماند که این خانوم فقط عکسش دم انتخابات و مرگش علنی شد و کلا نبود! در ضمن علم در خانه خودش با شوق و الهام پیش میره و در جایی که خونه اش نیست مثل شرایط کنونی کشور ما کالایی بیش نیست برای پز دادن. چرا نباید این حقیقت و بپذیریم؟ واقع بین باشیم. ما تکلیفمون با خودمون روشن نیست چون هیچ خلوتی با خودمون نداریم و برای خودمون نیستیم و خودمون در زنجیره ای از ضرورت ها و قرار دادیم.
باسلام.اینکه “مریم” استثنا بودراخوب متوجه نشدم.و درجمله:…همین نظام آموزشی با نخبهپروری همه دانشآموزان و دانشجویان را فراری میدهد.”یعنی اینکه ازاین استثنا ها ماشین آموزشی بسیارتولید کرده ودرراهند؟پس دیگراستثنا نیست.یابرداشته های دیگر که با استثنا بودن مغایرت دارد.کلامبهم نوشته شده است.
بنظر من بزرگی چون او حاصل تعاطی وتعالی اندیشه های مفهومی گوناگون است که دروجودذهنی ودرقالب جسم اوجای گرفت.” مریم”های جهان پیشتازانی هستند که ازمرزهای رایج شناخته شده ردمیشوند “قربانی” میشوند.قربانی بدین معنا که فراموش نکنیم جسم وروح درپیوندپیچیده ای بایکدیگرهستند.نیچه درآنک انسان جمله ای دارد بدین مضمون-اینجایی که من زندگی میکنم یخبندان است …-الباقی باشما وتشکر