اعتیاد در ایران «زنانهتر» از میانگین جهانی نیست
مدام میگوییم که سهم زنان از جامعه آماری معتادان بالاتر رفته است اما تحقیقات در این حوزه مغفول مانده است و روایت ما در حوزه پیشگیری و درمان اعتیاد همچنان مردانه است. ما چه در حوزه اعتیاد گرفتار یک فرا روایت (metanarrative) مردسالارانه شدهایم.
اگر ۱۵ سال به عقب برگردیم، مسئله اعتیاد زنان بسیار کمرنگ است. رسانهها چندان به این مسئله نمیپردازند، در گزارشهایی هم که نوشته میشود، تعداد زنان معتاد بسیار اندک توصیف میشود و علت اعتیاد آنها را همسران یا خانوادههایشان عنوان میکنند. میگویند باید دربارهٔ اعتیاد زنان بیشتر تحقیق شود و کاری کرد که زنان برای درمان مراجعه کنند و ترسی از «انگهای اجتماعی» نداشته باشد. زنان معتاد را «مجرم» نمیخوانند و میگویند میزان ارتباط وقوع جرم و اعتیاد زنان در کشور کم است. زمان میگذرد… کمکم از افزایش اعتیاد زنان سخن به میان میآید؛ حالا میگویند اعتیاد زنان در حال افزایش است. ورق برمیگردد؛ دیگر زن معتاد قربانی نیست، او یک موجود خطرناک است که میتواند مردان را به هپاتیت و ایدز مبتلا کند.
زن معتاد دیگر کسی نیست که فقط توسط پدر، شوهر، فرزند و خانواده معتاد شده باشد، روشهای دیگری هم برای اعتیاد او مطرح میشود. میگویند زنان توسط جنس مخالف معتاد میشوند، برای لاغر شدن و زیبایی مواد مصرف میکنند. در آرایشگاهها معتاد میشوند، حالا تعداد خبرهای تولیدشده در حوزه اعتیاد زنان نسبت به گذشته خیلی بیشتر شده است. بازهم زمان میگذرد… آنقدر که دیگر در کنار عبارت زنِ معتاد، دیدن اصطلاحاتی مانند تنفروش و خیابانی عجیب نیست. میگویند زنان به دلیل هیجانطلبی، مبارزهجویی با مردان، افزایش تمایلات جنسی، هیجان پسرانه و تقلید از مردان معتاد میشوند. میگویند زنان در پارتیها و مهمانیها الکل و مواد مخدر مصرف میکنند. میگویند که اعتیاد زنان مسبب بسیاری از آسیبهای اجتماعی است و از کودکآزاری و کودک فروشی سخن به میان میآید. میگویند اعتیاد زنان دو برابر شده است، اعتیاد «زنانه» شده است، زنگ خطر را به صدا درمیآورند. حالا اعتیاد زنان به سوژه داغ رسانهها تبدیلشده است و خبرنگاران برای تهیه خبر در این حوزه هم از پیشی میگیرند؛ اما جای چیزی خالی است. اینهمه هیاهو هست اما راهکار نیست. به نظر میرسد که برنامهای علمی، اصولی و مدون در این حوزه وجود ندارد. فقط زنگ خطر را به صدا درآوردهاند، اما ایدهای برای بهتر کردن وضعیت موجود ندارند. این روندی است که با بررسی اخبار منتشر شده در حوزه اعتیاد زنان از ۱۵ سال گذشته تاکنون به خوبی مشهود است.
میتوانیم از تعبیر «زنانهتر شدن» اعتیاد در ایران استفاده کنیم نه «زنانه شدن» اعتیاد چون تعداد مردان مصرفکننده مواد در ایران از تعداد زنان بیشتر است.
محمد بینازاده یکی از کسانی است که در این حوزه حرف برای گفتن دارد. او بر این اعتقاد است که چگونگی شروع مصرف مواد، الگوی مصرف مواد، سیری که این الگوی مصرف در طول زمان پیدا میکند و الگوی کمکخواهی [زمانی که فرد از مصرف مواد خسته میشود] در زنانها با مردها متفاوت است؛ اما بااینوجود تمام مدالیتههای پیشگیری و درمان اعتیاد در ایران با ابر روایتی مردانه تدوین و تنظیم شده است. او که مدرس دورههای پیشگیری و درمان اعتیاد سازمان نظام پزشکی است، میگوید حداقل کاری که میتوان در حوزه اعتیاد زنان انجام داد این است که غربالگری انواع و اقسام مشکلات جسمی و روحی و روانی را در دستور کار قرار دهند؛ مشکلاتی که میتواند به منجر به اعتیاد شود. سیاستگذاریها و برنامهریزیها عوامل زیستی، روانی و اجتماعی اعتیاد بهطور همزمان لحاظ شود، تا شاید در این صورت پنجرهای باز شود و بتوان اقدامی اصولی و بنیادی برای مدیریت اعتیاد زنان انجام داد. به گفته او برای انجام این اقدامات به اندیشکدهای برای مطالعه استراتژیک اعتیاد نیاز است. خبرگزاری مهر در گفتوگویی تفصیلی با این پژوهشگر اعتیاد وضعیت اعتیاد زنان در ایران و راهکارهای مدیریت آن را بررسی کرده است:
مدتی است که مسئولان اجرایی کشور میگویند که «اعتیاد زنان دو برابر شده است» و نسبت به این موضوع هشدار میدهند. شما به عنوان پژوهشگر حوزه اعتیاد این گفتهها را تأیید میکنید؟
بستگی دارد که چطور به ماجرا نگاه کنیم. آخرین طرح «پیمایش ملی اعتیاد» نزدیکِ دو سال است که به پایان رسیده اما اطلاعات مربوط به آن به تازگی البته آن هم به طور ناقص منتشر شده است بنابراین برای بررسی وضعیت اعتیاد زنان مجبوریم به طرح ملی «شیوع شناسی مصرف مواد در بین شهروندان ایرانی» که نتایج آن در سال ۱۳۹۰ منتشر شد، استناد کنیم. طبق پژوهش شیوع شناسی سال ۱۳۹۰، ۹٫۳ درصد از معتادان کشور را زنان تشکیل میدهند. اگر این آمار را با اطلاعات بهدستآمده از گزارش «ارزیابی سریع وضعیت سوءمصرف مواد در ایران» (RSA) که در سال ۱۳۷۶ انجام شده و اعتیاد زنان را ۲ تا ۳ درصد جامعه آماری اعتیاد کشور تخمین زده یا با گزارش «ارزیابی سریع وضعیت سوءمصرف مواد در ایران» (RSA) که در سال ۱۳۸۶ انجام شده و اعتیاد زنان را ۵٫۳ درصد اعلام کرده، مقایسه کنیم، آن وقت میتوانیم بگوییم که آمار اعتیاد زنان از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰ حدود دو برابر و از سال ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۹۰ حدود ۴ برابر شده است؛ اما برای مقایسه این آمارها با هم محدودیتهایی وجود دارد. نکته اولی که باید به آن توجه کنیم متدولوژی تحقیقاتی است که دارند با هم مقایسه میشوند. با توجه به جامعه آماری و حجم نمونهها، نتایج این تحقیقات قابلیت قیاسپذیری ندارند. نکته دیگر این است که در سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۸۶ فضای جامعه بهگونهای بوده که زنان تمایل نداشتند درباره اعتیادشان حرف بزنند و پنهانکاری خیلی بیشتر بوده درحالیکه با تغییر فضای اجتماعی احتمال اینکه مثلاً در سال ۱۳۹۰ تعداد بیشتری از زنان جرات یافته باشند که درباره اعتیادشان صحبت کنند، خیلی بیشتر شده است؛ بنابراین شاید این افزایش آمار اعتیاد زنان در تحقیقات سالهای بعدی به دلیل کمتر شدن قبح اعتیاد زنان باشد؛ بنابراین هر چند که حدس میزنیم آمار اعتیاد زنان نسبت به قبل افزایش یافته باشد اما این دو برابر و چهار برابر شدنها مبنای علمی ندارد.
«زنانه شدن» اعتیاد هم موضوع دیگری است که این روزها در رسانهها به نقل از منابع خبری زیاد از آن صحبت میشود. در این مورد چه نظری دارید؟
برای پاسخ به این سئوال بهتر است اول ببینیم وضعیت اعتیاد زنان در دنیا چگونه است. در گزارش UNODC که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده، آمده است که اگر جامعه آماری، تمام مراکز ترک اعتیاد در سطح دنیا در نظر گرفته شود بهطور میانگین ۲۰ درصد مراجعهکنندگان به این مراکز را زنان تشکیل میدهند یعنی در مقابل هر ۴ مرد مراجعهکننده به این مراکز یک زن هم مراجعه میکند اما الگوی شیوع اعتیاد زنان در جهان به گونه دیگری است. بر اساس تحقیقات انجام شده اگر جامعه آماری کل مصرفکنندگان مواد جهان در نظر گرفته شود در آن صورت از هر ۱۰ فرد مصرفکننده مواد، ۳ نفر زن هستند؛ یعنی ۳۳ درصد جامعه آماری معتادان را زنان تشکیل میدهند. حالا بیایید ببینم در ایران وضعیت چطور است. آمار و اطلاعات بهروز که وجود ندارد اما اگر بخواهیم با توجه به اطلاعات موجود نتیجهگیری کنیم میتوانیم بگوییم که اگر فرض بگیریم که آمار سال ۱۳۷۶ با آمار سال ۱۳۹۰ قابلمقایسه باشند در آن صورت با توجه به اینکه آمار حدود ۳ درصد به نزدیک به ۱۰ درصد رسیده است [در مورد اینکه چند درصد از مصرفکنندگان مواد که به مراکز درمانی اعتیاد مراجعه میکنند، زنانند هم هیچ آماری وجود ندارد، ازاینرو دراینباره چیزی نمیدانیم؛ به دلیل نبود گردش آزاد اطلاعات مانند نیمه پنهان ماه همهچیز تاریک تاریک است]، میتوانیم با استناد به این آمار از تعبیر «زنانهتر شدن» اعتیاد در ایران استفاده کنیم البته تأکید میکنم «زنانهتر شدن اعتیاد» ولی نه «زنانه شدن» اعتیاد [تعداد مردان مصرفکننده مواد در ایران از تعداد زنان بیشتر است و زنانه شدن اعتیاد به معنای آن است که تعداد زنان بیشتر از مردان باشد.]
اما با اینوجود شاقول دیگری هم برای سنجش وضعیت اعتیاد زنان در ایران وجود دارد. اگر بخواهیم درصد زنان معتاد در ایران را با میانگین جهانی که ۳۳ درصد است بسنجیم، آنوقت متوجه میشویم که این آمار از میانگین جهانی بسیار کمتر است و اعتیاد در ایران نهتنها «زنانهتر» از میانگین جهانی نیست بلکه میتوان گفت که «مردانهتر» است؛ بنابراین اصطلاح «زنانهتر» شدن یک مفهوم نسبی است. اگر بهعنوان یک ناظر بیرونی به وضعیت اعتیاد زنان در ایران نگاه کنیم متوجه میشویم که حتی با وجود سیر صعودی تعداد زنان مصرفکننده مواد در کشور مسئله نگرانکنندهای وجود ندارد. تعداد زنان معتاد در ایران بهطور قابلتوجهی از تعداد زنان مصرفکننده مواد در کشورهای توسعهیافته کمتر است. البته این صحبتهایم را این طور تعبیر نکنید که من در مدح و ستایش معتاد شدن زنان حرف میزنم، حرفم این است که تنها شاقول و متر برای سنجش بررسی وضعیت، گذشته و حال اعتیاد زنان در ایران نیست. ما میتوانیم وضعیت کشورمان را با وضعیت کشورهای جهان مقایسه کنیم و بسنجیم که وضعیت اعتیاد زنان در ایران با توجه به کشورهای دیگر جهان چگونه است.
جامعه تغییر کرده است. زنهایی که تا پیشازاین قرار بوده در پارادایم سنت جایشان در پستو و مطبخ باشد از اندرونی به عرصه بیرونی جامعه راه پیدا کردهاند.
البته ادعای من این است که آمار اعتیاد زنان طی سالهای آینده افزایش خواهد یافت و به سمت میانگین جهانی میل خواهد کرد و به عدد ۳۳ درصد نزدیک خواهد شد. این امری اجتنابناپذیر است و نمیتوان جلوی آن را گرفت؛ بنابراین باید مرکز مطالعات استراتژیکی در حوزه اعتیاد در کشور وجود داشته باشد که بتواند برای ۲۰ سال آینده و زمانی که آمار اعتیاد زنان افزایش مییابد فکری بکند. با دیوار کشیدن بین کشور و یا افکاری از این جنس نمیتوان مانع این اتفاق شد. بازار مصرف مواد یک بازار جهانی است و نقطه تعادلش را به همه اجزای سیستم تحمیل میکند. کشور ما هم تافته جدا بافتهای از بقیه کشورها نیست. من معتقدم که این پیشبینی من دیر یا زود محقق میشود و ادعا دارم که این فرضیه درست است؛ هرکس را هم که با این ایده مخالف است به مناظره دعوت میکنم و میخواهم که ادلههایش را مطرح کند و اگر میتواند این فرضیه را ابطال کند؛ بنابراین با توجه به اینکه ما در آینده شاهد افزایش درصد اعتیاد زنان در ایران خواهیم بود، راه درست این است که خودمان را برای آن زمان آماده کنیم و طرح و برنامه داشته باشیم.
چرا میگویید وضعیت نگرانکننده نیست چون هنوز اعتیاد زنان در ایران کمتر از کشورهای دیگر است؟
چرا ما همهاش نیمهخالی لیوان را میبینیم و به پیشرفتهایی که در حوزه زنان اتفاق افتاده توجه نمیکنیم. جامعه تغییر کرده است. زنهایی که تا پیشازاین قرار بوده در پارادایم سنت جایشان در پستو و مطبخ باشد در گذار مدرنیستی که از قبل انقلاب شروع شده و تا حال حاضر هم ادامه دارد، از اندرونی به عرصه بیرونی جامعه راه پیدا کردهاند. زنان به حقوق محوری میل پیدا کردهاند و همین حقوق محوری امکان تجربههایی را که تا پیشازاین برایشان امکانپذیر نبود، فراهم کرده است. روزی، روزگاری کمتر از ده درصد دانشجوهای کشورمان را زنان تشکیل میدادند اما اکنون حدود ۵۰ درصد زنان به دانشگاهها راه پیدا میکنند. در بازار کار هم دیگر مانند گذشته سهم زنان ناچیز نیست آنها توانستهاند با تلاش و پشتکار فضای مردانه حاکم بر عرف این مملکت را تغییر دهند و راهشان را باز کنند و خود را در بازار کار اثبات کنند. همچنین تعداد زنانی که در عرصههای بینالمللی میدرخشند اصلاً با گذشته قابلمقایسه نیست. ۵۰ سال پیش چند زن مدالآور در المپیک یا مسابقات المپیاد داشتیم، هیچ، چند زن مدیر موفق در سطوح عالی اداری داشتیم؟ تقریباً هیچ، درست است که هنوز سهم زنان در این حوزه با مردان ۵۰، ۵۰ نشده است اما جهش عجیبوغریبی در این حوزه اتفاق افتاده است. مدرنیسم، امر اجتماعی را دوقطبی میکند. در این دوقطبی شدن گروهی از زنان المپیادی و مدالآور و مدیر موفق و … میشوند. یک گروهی هم میروند مواد مصرف میکنند. به نظر من ذات امری به نام توسعه این است که جامعه را دوقطبی میکند. این قاعده توسعه و تکامل اجتماعی است که اتفاق افتاده است؛ بنابراین اینهمه جنجال و هیاهو برای چیست؟
آیا این امکان وجود نداشت که با تدابیری مانع این دوقطبی شدن شویم؛ یعنی نمیشد کاری بکنیم که نتیجه توسعه افزایش تعداد زنان تحصیلکرده و المپیادی باشد اما تعداد زنان مصرفکننده مواد افزایش پیدا نکند؟
ذات توسعه باعث میشود که امر اجتماعی دوقطبی و پولاریزه شود. خوب و بد هم درهم است و قابل سوا کردن و جداسازی نیست. ما دربارهٔ هر پدیدهای در عالم میتوانیم منحنی توزیع نرمال رسم کنیم. حالا اگر بخواهیم منحنی رفتارهای زنان را در گذار از سنت به مدرنیته رسم کنیم میبینیم که گروهی از زنان از آزادیها و حقوقی که برایشان به رسمیت شناخته شده است در جهت مثبت استفاده میکنند؛ مثلاً درس میخوانند، مدارج عالی را طی میکنند و یک عده دیگری هم سراغ مصرف مواد میروند و عدهای کثیری هم در همان وسط نمودار باقی میمانند. این یک مدل طبقهبندی است؛ اما به نظرم سؤال شما ناظر بر نکته دیگری هم هست، شما دارید میپرسید که آیا پدیده جبری به نام توسعه آمده و این منحنی توزیع نرمال را دستکاری کرده است یا اینکه این تغییرات جبری نبوده و میتوانسته به شکل دیگری باشد؛ یعنی میتوانستیم مثلاً با برنامههای درست پیشگیرانه حتی با وجود توسعهای که اتفاق افتاده است مانع از افزایش تعداد زنان مصرفکننده مواد باشیم. در پاسخ به این بخش از سؤال شما هم باید بگویم که اولاً به لحاظ روششناسی حتی اگر فرض بگیریم که این امکان وجود داشته که با تمهیداتی مانع از افزایش زنان مصرفکننده مواد در اثر توسعه باشیم بازهم برای جامعهای که تمهیدات پیشگیرانه داشته، میتوان منحنی توزیع نرمال رسم کرد و در این منحنی باز یک گروه در طرف راست و یک گروه در طرف چپ نمودار قرار میگیرند؛ یعنی یک عده میشوند آنهایی که با وقوع توسعه بهتر عمل کردهاند و یک گروه که بدتر عمل کردهاند و اگر بخواهیم رسم این منحنیهای نرمال را ادامه بدهیم از لحاظ متدولوژیک در دور باطلی میافتیم که ته ندارد چون ما هر لحظه و در هر زمان میتوانیم در مورد رفتارهای زنان بعد از وقوع توسعه منحنی نرمال رسم کنیم. ببینید ما دو فرضیه رقیب داریم.
فرضیه اول میگوید که ذات توسعه بهطور اجتنابناپذیر مزایا و معایبی ایجاد میکند فرضیه دوم هم ناظر بر این است که با توسعه متوازن و پایدار میتوانیم کاری بکنیم که همهچیز منجر به مزایا شود و از معایب آن نصیبی نبریم. من گرچه نمیدانم کدامیک از این دو فرضیه، درستتر است ولی از هر دو فرضیه میتوانم یکچیز مشترک نتیجهگیری کنم و آنهم این است که بهرغم اینکه این دو فرضیه بهظاهر ضد هم هستند ولی در نکتهای باهم توافق دارند و آن این است که بههرحال همزمان با توسعه این امر اتفاق افتاده است. منتهی دعوا بر سر این است که در فرضیه اول گفته میشود که ذات توسعه باعث میشود که جامعه دوقطبی شود و نمیتوان جلوی آن را گرفت اما دومی میگوید که میتوانستیم جلویش را بگیریم ولی نگرفتیم؛ بنابراین در اینجا من با محافظهکاری گزارهام را اینطور تحویل شما میدهم که صرفنظر از اینکه بخواهیم بین توسعه و اعتیاد زنان رابطه «علی و معلولی» برقرار کنیم میتوانیم رابطه «باهم بودگی» برایشان تعریف کنیم؛ بنابراین با این مدلِ استدلالی، من پایم را از این دعوا بیرون میکشم. ادعایی که من دارم این است که همزمان با توسعه اعتیاد زنان هم افزایش مییابد. اگر از من سند هم بخواهیم خواهم گفت که اگر تاریخ اروپا و آمریکا را از قرن هجدهم مطالعه کنید ملاحظه خواهید کرد که وضعیت اعتیاد زنان در آن زمان به چه صورت بوده و همینطور که جوامع سنتی توسعه پیدا کرده و مدرن شدهاند چه تغییراتی در وضعیت اعتیاد ایجاد شده است. آمار ۳۳ درصدی اعتیاد زنان از جامعه آماری اعتیاد جهان هرگز در قرن ۱۸ و ۱۹ نبوده است.
رویکرد جهانی نسبت به مسئله اعتیاد زنان چگونه است؟
وقتی ادبیات غربی اعتیاد را در آمریکای شمالی یعنی آمریکا و کانادا و اروپای غربی بررسی میکنیم متوجه میشویم که برای آنها موضوع «زنان و اعتیاد» از اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی اهمیت پیدا کرده است. مرور این منابع ما را به این نتیجه میرساند که گفتمانی به نام «اعتیاد زنان» در جامعه غربی پدیده متأخری است و عمرش چیزی در حدود ۲۷ سال است. حالا با فاصلهای چندساله این موضوع در کشور ما هم اهمیت یافته است. این دادهها توجه ما را به موضوع دیگری هم میتواند جلب کند که اعتیاد زنان خیلی مسئله خاص و استثنایی نیست که فقط مختص به ایران باشد، موضوعی جهانی است و کشور ما هم از کشورهای دیگر جهان جدا نیست.
منظور شما از اینکه میگویید اعتیاد زنان مسئله خاص و استثنایی نیست و نباید نگران افزایش اعتیاد زنان باشیم چیست؟ یعنی نباید هیچ کاری بکنیم؟
اتفاقاً خیلی کارها هست که میتوانیم بکنیم. من میگویم بیخود بزرگنمایی نکنیم بلکه با تغییر زاویهدید به این فکر کنیم حالا که شرایط اینطور است چه کنیم که آسیب کمتر شود.
آیا شما ایده یا راهکاری دارید؟
راهحلهایی برای مدیریت وضعیت موجود وجود دارد که برخی از آنها با مرور منابع علمی کشورهای غربی و آمریکای شمالی به ذهنم رسیده و برخی هم ایدههایی است که خودم از بررسی دادهها و اطلاعات استنباط کردهام.
چه راهکارهایی پیشنهاد می کنید؟
مبنای تحلیلهایی که در این بخش مصاحبه ارائه میکنم گزارش UNODC است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است. علت انتخاب این منبع هم این بوده است که مبنای آماریاش نسبت به منابع دیگر کمتر محل تردید است. در این گزارش آمده است که در جهان مردها سه برابر زنها به کانابیس [ماریجوانا، علف، حشیش و کلاً خانواده شاهدانه] و محرکها [کوکائین، آمفتامین، شیشه، متانفتامین و…] اعتیاد پیدا میکنند درحالیکه زنها استعداد ابتلای شان در اعتیاد به خانواده اپیوئیدها [تریاک، هروئین و کلاً خانواده خشخاش] و قرصهای آرامبخش بیشتر است. این دادهها و اطلاعات، فرضیهای را در ذهن من شکل داده است که فکر میکنم نهتنها غلط نیست بلکه قابل دفاع است. آنهم این است که ما چه در حوزه پیشگیری و چه در حوزه درمان اعتیاد گرفتار یک فرا روایت (metanarrative) مردسالارانه شدهایم. وقتی میگویم ما، منظورم خودم هم هستم. من تابهحال ۱۳ جلد کتاب نوشتهام که از بین آنها ۳ کتاب در حوزه درمان اعتیاد و ۴ کتاب هم در حوزه پیشگیری است؛ بنابراین اولین متهم خودم هستم. میتوانم ادعا کنم که به طور درسنامهای و پروتکلی، هنوز هیچکس حتی یک خط و یک ورق در حوزه پیشگیری و درمان اعتیاد ننوشته که جنسیت محور باشد. هیچوقت به تفاوتهای زنان و مردان در مصرف مواد دقت نکردهایم. به این نکته توجه نکردهایم که مردها در مصرف حشیش، کوکائین و شیشه از زنان سه برابر مستعدترند.
مدرنیسم، امر اجتماعی را دوقطبی میکند. در این دوقطبی شدن گروهی از زنان المپیادی و مدالآور و مدیر موفق و … میشوند. یک گروهی هم میروند مواد مصرف میکنند.
این موضوع را بررسی نکردهایم که چه چیزی در زنان وجود دارد که باعث میشود سه برابر بهتر از مردان بتوانند در برابر مصرف این مواد مقاومت کنند. اگر روی این موضوع کار کرده بودیم وقتی میخواستیم پروتکل پیشگیری طراحی کنیم، تلاش میکردیم آن ویژگیهای شخصیتی که در زنها کارکرد پیشگیرانه دارد و مردها ندارند و آنها را آسیبپذیر میکند، شناسایی کنیم. سپس در پروتکل بگنجانیم و تبدیل به دستورالعمل کنیم. البته برعکساش هم صادق است، یعنی زنها در اعتیاد به اپیوئیدها و قرصهای آرامبخش استعداد بیشتری دارند، پس لابد مردها یک ویژگیهای شخصیتی دارند که آنها را در برابر این مواد تابآورتر و مقاومتر میکند [البته اینهایی که من میگویم مربوط به الگوی جهانی است در ایران ماجرا کمی فرق میکند چون ماده اصلی که در ایران مصرف میشود، اپیوئیدها هستند.] نهتنها در ایران بلکه در جهان هم چندان به این موضوع توجه نشده است. ادوارد سعید، روشنفکر فلسطینی مسیحی، کتاب معروفی دارد به نام شرقشناسی. او در این کتاب به تفصیل توضیح میدهد که چگونه غربیها، برای اینکه شرق را بشناسند، شرقشناسی را ابداع کردند. بعدها وقتی شرقیها هم خواستند شرق را بشناسند آمدند از همین دریچه شرقشناسی غربیها به شرق نگاه کردند.
به نظرم عین همین اتفاق برای اعتیاد زنان افتاده: مردها تا توانستهاند دربارهٔ اعتیاد و از جمله اعتیاد زنان، مطلب نگاشتهاند و بعدش که زنان خواستهاند مقوله اعتیاد زنان را بررسی کنند، آمدهاند و از همین پنجره مردانه به موضوع اندیشیدهاند و به این ترتیب، روایت مردان از اعتیاد زنان، به روایت زنان از اعتیاد خودشان به عنوان فراروایت تبدیل شده است. برای همین الگوهای پیشگیری هم برای زنان و مردان یکسان در نظر گرفته شده است. وقتی در ایران میخواهیم پیشگیری کنیم کاری که انجام میدهیم چیست؟ در بهترین حالت از سنین پایین شروع میکنیم و برای کودکان کلاسهای مهارتهای زندگی راه میاندازیم و همه را چه دختر و چه پسر با یک الگو آموزش میدهیم [البته مهارتهایی را به آنها آموزش میدهیم که به روز نیست و دیگر قدیمی شدهاند.] درحالیکه فراموش میکنیم دختران و پسران ویژگیهای متفاوتی دارند و نباید آنها را یککاسه کنیم. برنامههای پیشگیرانه ما «اختصاصیت جنسیت محور» gender-based Specificity)) ندارد و پارادایم غالب در حوزه سیاستگذاری اعتیاد و البته کتابهایی که در حوزه پیشگیری و درمان اعتیاد چه در ایران و چه در جهان [بهاستثنای بعضی کشورهای حوزه اسکاندیناوی در اروپا] نوشته شده، مردسالارانه است و به تفاوتهای جنسیتی توجه نمیشود. این گفتمان مردسالارانه باعث شده است که ما در طراحی مداخلات درمانی و پیشگیرانهمان تفاوتهای اولیهای را که البته تفاوتهای بنیادینی هستند و مدتی است در پژوهشهای غربی به آن توجه شده نبینیم. تا اینجا لایه شیوع شناسی قضیه را تحلیل کردم یعنی اینکه از نظر همهگیرشناسی تفاوتهای بنیادینی بین جنسیتهای مختلف وجود دارد ولی چون ما تحت تسلط پارادایم مردانه اعتیاد شناسی هستیم این علل اپیدمیولوژیک را در طراحی مداخلات و سیاستگذاریها لحاظ نکردهایم؛ اما حالا ببینیم که این تفاوتهای جنسیتی در لایههای بیولوژیک یعنی زیستشناسانه و جسمانی چگونه است.
بگذارید از چند مصرفی شروع کنم. چند مصرفی [یعنی بهجای اینکه فرد به یک ماده وفادار باشد، چند ماده را بهطور همزمان مصرف کند.] بسیار بیشتر در مردان شایع است تا زنان. به نظر من این یک تفاوت جنسیت محور است درحالیکه در طراحی مداخلهها در نظر گرفته نمیشود. تحلیل من این است که این مسئله منشأ زیست شناسانه دارد. در انتخاب جفت جنسی در طول تکامل یک زنجیره پروتئینی پپتیدی به نام «پپتید وفاداری» تأثیرگذار است. بهطوریکه هر چه طول این پپتید بلندتر باشد، میزان وفاداری یک شریک جنسی به شریک جنسی روبرویش بیشتر میشود. اگر تاریخ تکامل را بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که هرچه موجودات به انسان شبیهتر میشوند طول این پپتید بیشتر میشود. برای همین هم اصلاً در انسان بهطور واضح تکهمسری اصل است [در حیوانات تکهمسری دیده نمیشود البته استثناهایی هم وجود دارد.] به نظر من همین قاعده در اینجا هم عمل میکند. وقتی یک زن معتاد میشود به نوع خاصی از یک ماده مصرفی، در مقایسه با مردان، بیشتر وفادار میماند؛ و همان گونه که تمایل به تنوعطلبیِ جنسی در مردان بیشتر از زنان است همین قاعده هم اینجا صدق میکند: مردان، در مقایسه با زنان، به ماده مصرفیشان هم وفاداری کمتری نشان میدهند و بیشتر از زنان، به چند مصرفی روی میآورند.
همچنین در پژوهشهای جدید آمده است که زنان چه در طی درمان و چه پس از درمان در مقایسه با مردان وسوسه بیشتری از مصرف مواد به سراغشان میآید. شدت و تواتر وسوسه مصرف مواد در زنها نسبت به مردها بسیار بیشتر است که به نظر میرسد این موضوع به سیکل قاعدگی در زنان ربط پیدا میکند. اگر یک سیکل قاعدگی را در زنان، ۲۸ روز تعریف کنیم، یک مرحلهای وجود دارد به نام تخمکگذاری که اگر بهطور میانگین در بین کل زنان، این مرحله را روز چهاردهم این ۲۸ روز در نظر بگیریم، آنوقت مرحله قبل از تخمکگذاری فولیکولار و مرحله بعد از تخمکگذاری لوتئال است؛ بنابراین اگر یک سیکل قاعدگی را ۴ هفته در نظر بگیریم. هفته اول خود قاعدگی است. اوایل هفته دوم مرحله فولیکولار شروع میشود. از روز دوازدهم و سیزدهم تا روز پانزدهم و شانزدهم مرحله تخمکگذاری است. هفته سوم مرحله لوتئال شروع میشود و در هفته چهارم مرحله لوتئال به پایان میرسد تا دوباره خونریزی آغاز شود. حالا اگر زنی در مرحله فولیکولار مواد مصرف کند احتمال معتاد شدن و وابستگی او به مواد بهشدت بیشتر از همان زن است درصورتیکه در مرحله لوتئال مواد مصرف کند. نکته هم در اینجاست که تابهحال هیچکسی به این موضوع فکر نکرده است که میشود از این موضوع برای پیشگیری و درمان اعتیاد استفاده کرد.
درمانگران اعتیاد باید حواسشان باشد وقتی یک زن برای درمان اعتیاد به آنها مراجعه میکند، باید در هفته بعد از قاعدگی بیشتر حواسشان به او باشد و وقت بیشتری برایش بگذارند. چرا که اگر بتوانند او را بهسلامت از آن هفته بگذرانند، احتمال وسوسهاش به مصرف مواد تا یک ماه دیگر زیاد نیست. حتی اگر در هفتههای بعدی لغزش کند، لغزش و گریزش به مصرف ممتد و یکریز تبدیل نخواهد شد؛ یعنی لغزشاش به وابستگی (dependency) تبدیل نمیشود؛ چون در فاز فولیکولار، هورمون استروژن دست بالا را دارد، بنابراین زمینه را برای ابتلا به اعتیاد بیشتر مساعد میکند. در نتیجه زنی که اعتیاد داشته و درمان شده در این فاز بیشتر احتمال وسوسه و لغزش برایش وجود دارد. درحالیکه در فاز لوتئال هورمون استروژن دست پایین را دارد و هورمون پروژسترون بالا میرود و خاصیتی که دارد این است که بهشدت وسوسه را کنترل میکند. بهطوریکه حتی اگر لغزشی اتفاق بیفتد، میشود جلویش را گرفت تا تبدیل به لغزش بعدی نشود؛ اما روایت مردانه از اعتیاد باعث شده است که به این نکات و مسائل توجه نشود.
ما چه در حوزه پیشگیری و چه در حوزه درمان اعتیاد گرفتار یک فرا روایت (metanarrative) مردسالارانه شدهایم.
یکی دیگر از دلایل زیستی که بازهم جنسیت محور است و به نظر من باید در حوزه اعتیاد زنان به آن توجه شود، به دو بیماری مربوط میشود. دو اختلال خورد وخوراکی وجود دارد با نامها آنورکسیا که نوعی بیاشتهایی عصبی است و بولیمیا که نوعی پرخوری عصبی است. این دو اختلال بیشتر در زنان شایع است. ۹۰ درصد کسانی که آنورکسیا یا بولیمیا دارند، زن هستند؛ بنابراین شیشه، آمفتامینها و محرکها سوژه جذابی برای این افراد میشود؛ بنابراین اگر سیستم غربالگری درستی وجود داشته باشد که دخترهایی را که آنورکسیا یا بولیمیا دارند غربالگری کند، این غربالگری میتواند کمک کند که یا این افراد به اعتیاد گرفتار نشوند [یعنی حالت پیشگیرانه دارد] یا اینکه در درمان میتواند کمککننده باشد؛ زیرا درمانگر با آگاهی به بیماری فرد میتواند جلو عود و بازگشت او به اعتیاد را بگیرد.
اگر بخواهید به حوزه روانشناختی ورود کنید آیا تفاوتهای بنیادینی بین زنان و مردان وجود دارد؟
بله. اگر بخواهیم وارد مباحث روانشناختی هم شویم باز هم میبینیم که نکات مهمی در زمینه اعتیاد زنان وجود دارد که از قلم افتاده و کسی به آن فکر نکرده است. در پژوهشی که ۲۴ هزار و ۵۷۵ زن معتاد در آن مورد بررسی قرار گرفتند که حجم نمونه عالی است و میتوان برای نتایج آن قابلیت تعمیمپذیری در نظر گرفت به این نتیجه رسیدند که ۲۹٫۷ درصد از این زنان افسردگی و ۲۶٫۲ درصدشان به اضطراب دچار بودهاند. این آمارها اطلاعات خوبی به ما میدهد که میتواند مبنای سیاستگذاری و برنامهریزی قرار گیرد. این آمارها دو خبر به ما میدهد اگر بخواهیم به نیمهخالی لیوان نگاه کنیم، خبر بد و ناراحتکنندهای را باید بشنویم که این زنان گرفتار افسردگی و اضطراب هستند اما اگر بخواهیم نیمه پرلیوان را ببینیم خبر خوب میشود اینکه احتمالاً اگر افسردگی و اضطراب این افراد درمان شود بهطریق اولی میتوان مصرف موادشان را هم درمان کرد. در اینجا بازهم مشاهده میکنیم که به تفاوتهای جنسیتی توجه نشده است. تحقیقات نشان میدهد که در مردها اختلال شخصیت ضداجتماعی و لذت، انگیزه اصلی مصرف مواد است در حالی که در زنها خوددرمانی انگیزه اصلی بوده است. این یعنی اینکه اگر در ابتدای نوجوانی که استعداد ابتلا به افسردگی و اضطراب در دختران بالاست، غربالگری صوت بگیرد و افرادی که در معرض این بیماریها قرار دارند یا گرفتارش شدهاند، شناسایی و درمان شوند، معتاد نمیشوند؛ بنابراین چنین غربالگری میتواند کارکرد پیشگیرانه در حوزه اعتیاد داشته باشد.
یکی دیگر از تفاوتهایی که در بین دو جنس دیده میشود تلفات ناشی از بیشمصرفی یا اوردوز است. در جهان، مرگومیر به دلیل بیش مصرفی در زنان مصرفکننده، بیشتر از مردان است؛ که طبعاً باید ریشههای زیستشناختی نیز داشته باشد. حالا در ایران هنوز وضعیت اینطور نشده است اما آنچه میگویم به خاطر پیشبینیهایی برای آینده ایران است. من با چشمانداز ۲۰ ساله دارم این صحبتها را مطرح میکنم زمانی که دیگر نرخ اعتیاد زنان بسیار بیشتر از وضع کنونی است. وضعیت در حال حاضر اینطور است که وقتی شبها در خیابان قدم میزنیم در زیر پلها مردان اوردوز شده پیدا میکنیم اما حدس من این است، اگر برنامهای نداشته باشیم و سیاستگذاریها را تغییر ندهیم دیری نخواهد پایید که کمکم سروکله زنهای اوردوز شده هم در زیر پلها پیدا میشود. ما نمیتوانیم جلو روند رو به رشد اعتیاد زنان را در کشور بگیریم اما میتوانیم وضعیت را مدیریت کنیم و کارهای اصولی در این حوزه انجام دهیم و آسیب را کم کنیم. ما باید بازار مصرف را با لحاظ کردن تفاوتهای جنسیتی مهندسی کنیم نه اینکه با روایتهای مردانه بخواهیم بازار مصرف را مدیریت کنیم که در این صورت بازهم جواب نخواهیم گرفت.
همچنین پژوهشهایی که در کشورهای غربی انجام شده است، نشان میدهد که ۵۵ تا ۹۹ درصد زنانی که برای درمان به مراکز ترک اعتیاد مراجعه میکنند، مورد سوءاستفاده جنسی (sexual abuse) یا فیزیکیphysical abuse)) [یعنی زیاد از آنها کار کشیده شده است.] قرارگرفتهاند؛ بنابراین اگر یک سیستم غربالگری وجود داشته باشد میشود این افراد را شناسایی کرد و با اقدامات رواندرمانی مانع از ابتلایشان به اعتیاد شد.
زنان مصرفکننده کارتنخواب هم یکی دیگر از موضوعات چالشبرانگیزی است که از سوی مسئولان مطرح میشود اما هنوز برای رسیدگی به آن راهکار کارآمدی ارایه نشده است، شما برای مدیریت این موضوع چه پیشنهادی دارید؟
مداخله نخست و فوری در این باره، ارائه بسته جامع و کامل خدمات کاهش آسیب (از سرنگ و سوزن استریل و کاندوم گرفته تا متادون، وعده غذایی و سرپناه) به آنهاست. روشن است که یک انگیزه مهم مصرف مواد در این گروه خاص، به خاطر سرویسدهی جنسی است؛ و واضح است که سرویسدهی جنسی این زنان، به مریخیها نیست؛ به بخشی از مردان همین جامعه است؛ اما همین روایت مردانه در سیاستگذاری و برنامهریزی به این نتیجه رسیده است که بهتر است جامعه سپید دامن و منزه از گناه ما، از وجود چنین لکههای خاکستریِ خاکسترنشین پاک شود و طبق عادت مألوف به سراغ راهحلهایی از جنس انباشت متراکم آنها در مکانهایی دور از چشم میروند. حالا گیرم که آنها را در گوشهای چپاندیم و زدیمشان زیر فرش، تکلیف مردانی که مشتریان این زنان بودهاند، هستند و خواهند بود؛ چیست؟ زنان تازهای برای این کار باید آفریده شوند؟…
گمان نمیکنم که انگیزه مهم سرویسدهی جنسی این زنان، چیزی غیر از پول و کسب درآمد برای گذران زندگی باشد. از این رو به نظرم مداخله مهم دیگر، باید بازیابی اجتماعی آنها باشد و در اینجا چارهای نمیماند جز تأمین زندگی این گروه که یا میتواند در قالب کارآفرینی (متناسب با مهارتهای آنان) باشد و یا استفاده از چتر حمایت رفاهی حاکمیت.
با توجه به اینکه پیشتر گفتید قرار است اعتیاد زنان در ایران به سمت الگوهای جهانی میل کند و به عدد ۳۳ درصد نزدیک شود، آنوقت چه نیازی است که اینهمه کار کنیم؟ یعنی وقتی چیزی به وقوع خواهد پیوست و چارهای برایش نیست آنوقت اینهمه هزینه کنیم و کارکنیم که چه بشود؟
من میگویم این یک سیر جهانی است که اتفاق خواهد افتاد. یک روی سکه این است: در حال حاضر نقطه تعادل حولوحوش ۳۳ درصد است؛ اما نمیگویم که این نقطه تعادل غیرقابل تغییر است. اگر مثلاً کشورهای جهان بیایند دانش جدید تولید کنند یا روی پیشگیری از اعتیاد کار کنند و همان غربالگری اضطراب و افسردگی و دیگر انواع غربالگریهایی را که در بالا مثال زدم انجام بدهند، در بحث درمان مداخلههای درست انجام بدهد و به بیماری همراه اعتیاد زنان هم توجه کنند، ممکن است بتوانند نرخ اعتیاد را کاهش بدهند؛ بهطوریکه آهستهآهسته زنان کمتر گرفتار اعتیاد شوند. در آن صورت ممکن است مثلاً ۲۰ یا ۳۰ سال دیگر میانگین اعتیاد زنان از جامعه آماری اعتیاد مثلاً به حدود ۲۰ درصد برسد؛ در چنین حالتی تمامی نقاط سیستم که میشود کشورهای مختلف جهان نقطه تعادلشان به سمت ۲۰ درصد میل میکند چون دیر یا زود اجزای سیستم تحت تأثیر این قانون کلی و نقطه تعادل کلی سیستم قرار میگیرند. سیستم گلوبال و جهانی است و هیچ کشوری هم نمیتواند ایزوله باقی بماند. اجزای سیستم باید در یک تعادلی با هم قرار بگیرند.
تحقیقات نشان میدهد که در مردها اختلال شخصیت ضداجتماعی و لذت، انگیزه اصلی مصرف مواد است در حالی که در زنها خوددرمانی انگیزه اصلی بوده است.
اما این سکه روی دیگری هم دارد: اگر قرار باشد که جریان برابری خواهیِ جنسیتی در سراسر جهان، به همه آرزوهایش برسد، مثلاً نصف مدیران موفق یا عالی رتبه، زنان باشند؛ نیمی از مدال آوران المپیادی و المپیکی زنان باشند؛ نیمی از دانشمندان یا نمایندگان پارلمان، زن باشند؛ در آن صورت این پیروزی؛ خونبهایی دارد: احتمالاً نیمی از مصرفکنندگان مواد و نیمی از همه مجرمان نیز زن خواهند بود. چرا باید فکر کنیم که این منحنی توزیع نرمال، فقط قرار است سه انحراف معیار سمت چپ را داشته باشد و سمت راستش نباید باشد؟ یعنی میتوانید در دورنمایی چند صد ساله به این هم فکر کنید که سهم زنان در جامعه آماری مصرفکنندگان مواد میتواند به ۵۰ درصد هم برسد. حرف اصلی من اما این است: میتوان کیفیت آسیب را مدیریت کرد. بازار مصرف مواد، مهندسی پذیر است.
پس این نرخ قابلتغییر است؟
بله ممکن است نسبت آن تغییر کند. البته باید به نکتهای هم اشارهکنم و آن این است که من کلاً به پیشگیری در معنای عرفی، متداول و مرسومی که رایج است، چه در ایران و چه در جهان، بیاعتقادم. فکر میکنم بیخاصیت است و جز در موارد محدودی تأثیرگذاری ندارد. البته اعتیاد زنان یکی از آن مواردی است که معتقدم میشود روی آن کارکرد و اتفاقاً میتواند تأثیری هم داشته باشد. برای پیشگیری از اعتیاد یکی از مواردی که به نظرم خیلی مهم است و باید روی آن کار شود بحث مدیریت بازار مصرف است. به نظر من کلیدیترین مفهوم در مدیریت بازار مصرف قیمت مواد است بهطوریکه با بازی و مهندسی قیمت مواد در طول زمان میتوان میزان ابتلا به اعتیاد را در دامنهای نگه داشت و نگذاشت که بیشتر شود.
من قبلاً از خود شما شنیدهام گفتهاید که اعتیاد هرگز به سمت صفر میل نمیکند و هر کاری هم بکنیم بازهم تعدادی از مردم جهان مصرفکننده مواد خواهند بود حالا سؤالم این است که اگر فرض بگیریم همتی در کشورهای جهان ایجاد شود که حوزه پیشگیری و درمان اعتیاد را جدی بگیرند. دانش تولید کنند، اقدامات اصولی انجام دهند و غربالگریها انجام شود و … در چنین صورتی میتوان امیدوار بود مثلاً در ۱۰۰ سال آینده اعتیاد در جهان ریشهکن شود؟ اصلاً جهان بدون اعتیاد قابلتصور است؟
پاسخ همگرایی تکاملی(Co-evolution) که از ۲۳۰ میلیون سال پیش میان آللهای شیمیایی گیاهان اعتیادآور از یک سو، با گیرندههای مغزی پستانداران از سوی دیگر به وجود آمده؛ به پرسش شما منفی است: ریشهکنی پدیدهای چند صد میلیون ساله در طی ۱۰۰ سال، شوخی است.
به نظر من شیوع مصرف مواد در دامنهای حرکت میکند که کف و سقفی دارد. هرگز میزان اعتیاد در جهان از آن کف کمتر نمیشود حتی اگر همه شرایط برای پیشگیری و درمان اعتیاد هم فراهم باشد و هرگز هم از آن سقف بالاتر نمیرود حتی اگر مصرف آن هیچ قبحی نداشته باشد و جرم انگاری مواد به صفر برسد و مواد را مفت در اختیار مردم قرار دهند. حتی در چنین شرایطی گروهی از مردم هرگز مواد مصرف نخواهند کرد.
الگوی مصرف مواد زنان در ایران با الگوی جهانی که شما گفتید، متفاوت است. بیشتر شیشه و محرک مصرف میکنند، این را چطور توجیه میکنید؟
بله. در حال حاضر الگوی مصرف مواد در ایران با وضعیت جهانی متفاوت است. زنان ایرانی اولین بار شیشه و محرکها را در آرایشگاهها و باشگاههای بدنسازی مصرف کردند. ماجرا از اینجا آغاز شد که تعدادی از زنان از این مواد برای درمان و لاغری یعنی بهعنوان دارو استفاده کردند. به خاطر اینکه به آنها گفته شده بود این مواد لاغر میکند، راست هم گفته بودند واقعاً لاغر میکند و اشتها را به صفر میرساند. فقط لازم است که فرد مرتب شیشه مصرف کند؛ اما به نظر من این الگوی مصرف تغییر خواهد کرد اگر از من بپرسید، چرا؟ میگویم باید به این موضوع «تاریخمند» نگاه کرد نه «نقطهای». در مدل «نقطهای»، «کلوزآپ»، «نمای نزدیک» یا همان «اینجا و اکنون» حرف شما درست است ولی در مدل «تاریخمند»، «لانگ شات» یا «نمای دور» به نظر من ماجرا فرق میکند.
در حال حاضر الگوی مصرف مواد در ایران با وضعیت جهانی متفاوت است. زنان ایرانی اولین بار شیشه و محرکها را در آرایشگاهها و باشگاههای بدنسازی مصرف کردند.
من همچنان به همان مدل سیستم داینامیک معتقدم و فکر میکنم دیر یا زود مدل اعتیادی جهان در کشور ما هم تأثیر خودش را میگذارد و مصرف غالب زنان ایرانی هم به سمت الگوهای جهانی میل میکند. البته من منکر تفاوتها هم نیستم؛ مثلاً در خود ایران هم در استانها و شهرهای مختلف الگوی مصرف مواد تفاوتهایی با هم دارند اما این تفاوتها معنادار نیست. ما در یک دهکده جهانی زندگی میکنیم و ایران هم تافته جدا بافته نیست. سرانجام ما هم به تعادل جهانی نزدیک خواهیم شد فقط زمان نیاز است تا این اتفاق بیفتد. جهان بهمانند آش درهمجوشی است که سرانجام نخودها و لوبیاهای آن با کفگیر زمان در هم خواهند چرخید و آرامآرام جا خواهد افتاد و یکنواخت خواهد شد. همانطوری که روزی روزگاری در چند هزار سال قبل مردم در آمریکای لاتین کوکا مصرف میکردند و اصلاً نمیدانستند که تریاک چیست درحالیکه مصرف مردم در آسیا تریاک بود و اصلاً نمیدانستند که کوکائین چیست اما کمکم با گذشت زمان و افزایش سرعت حملونقل شرایط تغییر کرد. چینیها به آمریکا رفتند و با خودشان تریاک بردند و از آن طرف کوکایین را با خودشان به آسیا و اروپا آوردند و کمکم انواع مواد در همه کشورها شناخته و مصرف شد. اگر تاریخ بخوانیم تحلیل روند جهانی به ما در تبیین آنچه دارد اتفاق میافتد خیلی کمک میکند.
برگردیم سر راهکارهایی که ارائه کردید، فکر میکنید چطور میتوان اقداماتی را که گفتید انجام داد؟
مهمترین اقدامی که میتوان انجام داد، طراحیِ اندیشکدهای برای مطالعه استراتژیک اعتیاد برای ۲۰ سال آینده است. من قبلاً در این باره در یکی از مصاحبههایم توضیح دادهام. در مورد مدیریت اعتیاد زنان هم به نظر من همین اقدام را باید حالا به شکل اختصاصی برای این گروه جامعه انجام بدهیم. در دنیای غرب هم همین کار را مردهاند. ادبیات مربوط به اعتیاد زنان در دنیای غرب هم متأخر است و مدتزمان زیادی هم از آن نمیگذرد در همین بیستوچند سال پژوهشهای علمی انجام شده که سرنخهای خوبی را برای پیشگیری از اعتیاد زنان و درمان آنها به ما میدهد؛ اما میبینید که تاکنون اصلاً به نتایج این تحقیقات توجه نشده است درحالیکه میتوان چه در طراحی برنامهها و سیاستگذاریها و چه در درمان و پیشگیری از اعتیاد، از این یافتهها بهره برد و البته تحقیقات بومی هم در ایران باید در این حوزه انجام شود.
گرچه نگاه پزشکی و روانشناختی در این حوزه، به اندازه حدود خودش، میتواند مفید باشد اما حتماً لازم است در برنامهریزی به اصول دیگری هم توجه داشت: از جمله این که از تعمیم بیش از اندازه نگاهِ بیماری انگار و الگوی پزشکی نگر دست برداشت، از منظر اقتصاد هم به این پدیده توجه کرد. پدیده را باید از وجه دینامیک و تاریخ مندش دید؛ و همه اینها را با رویکردی هنجار گذار (Normative) باید بر پایه حقوق و کرامت انسانیِ آنها نگریست.
آیا بودجه کافی برای انجام این تحقیقات وجود دارد؟
در کشور ما صدها میلیارد تومان برای اعتیاد خرج میشود اگر ما باور داریم که ۱۰ درصد جمعیت آماری اعتیاد را زنان تشکیل میدهند، این زنان سهم دهدرصدی از بودجههای حوزه اعتیاد خواهند داشت. در چنین صورتی دهها میلیارد تومان از این صدها میلیارد تومان حق زنان معتاد است و باید این پول برای آنها خرج شود اما واقعاً برای مداخلات جنسیت محور این زنها چه کردهایم؟ هیچ تحقیقی در این حوزه انجام نشده است. درحالیکه بخشی از این پول میتوانست صرف پژوهش و تولید محتوای علمی برای پیشگیری و درمان زنان معتاد بشود. در حال حاضر بخش اعظمی از بودجه اعتیاد صرف اقدامات بیاساس و بازتولید متنهای قدیمی و کپی دوباره همان اطلاعات قدیمی شده است. مدام میگوییم که سهم زنان از جامعه آماری معتادان بالاتر رفته است اما تحقیقات در این حوزه مغفول مانده است و روایت ما در حوزه پیشگیری و درمان اعتیاد همچنان مردانه است.