skip to Main Content
هنر همان اخلاق است
فرهنگ

هنر همان اخلاق است

نویسنده: سوزان سونتاگ | این که هنر چه کاری می‌تواند بکند همواره یکی از مناقشه برانگیزترین مسائل بوده‌است. به‌ویژه زمانی که به نظر می‌رسد کارکرد خود را به یک ایدئولوژی سیاسی فروکاهیده است. در این گفتار سوزان سونتاگ به تدقیق در این مسئله پرداخته است. این که درک هنر از اخلاق و همین‌طور موضع اخلاقی در هنر چه ارتباطی با هم دارند.

«اخلاقیات» به معنای سنخی مزمن و متمادی از رفتارها است (که عواطف و اعمال را در برمی‌گیرد). اخلاقیات، اسم رمز کنش‌ها، داوری‌ها و احساس‌هایی است که با محمل آن، به شیوه‌ای خاص عادات کنشی خود را تحکیم می‌بخشیم، که با محمل آن معیاری تجویز می‌کنیم تا در قبال «عموما» آدمیان (یعنی همه آنهایی که در زمره آدمیان به‌حساب می‌آوریم) برحسب آن رفتار می‌کنیم یا می‌کوشیم که بر‌حسب آن رفتار کنیم، چنان‌که انگار الهام‌بخش ما عشق است. چه‌حاجت به بیان که ما فقط با معدودی از ابنای بشر، حقیقتا به عشق دچار می‌آییم، که با همان‌ها هم در واقعیت یا خیال از در آشنایی درمی‌آییم… .
با چنین فهمی از اخلاقیات- که به‌منزله یکی از دستاوردهای اراده آدمی، حالات کنش یا درجهان‌بودن را بر خود فرض می‌شمرد- می‌شود بین فرم آگاهی، خواست کنش، که به عبارتی همان اخلاقیات باشد و نمو آگاهی معلوم که به‌عبارتی همان تجربه زیبایی‌شناختی است، هیچ ستیز دامن‌گستری در کار نیست.

هرگاه آثار هنری را به گزاره‌هایی به قصد مضمونی خاص تقلیل دهند و هرگاه اخلاقیات را با اخلاقیاتی خاص یکی بپندارند (و هر اخلاقیاتی، از قاذورات، از ارکانی خاص خودش برخوردار است، که جز حفاظت از منافع اجتماعی و ارزش‌های طبقاتی محدود کار دیگری نمی‌کند) -در این‌صورت می‌شود چنین پنداشت که آثار هنری در پی براندازی اخلاقیات است. در واقع، فقط در این صورت است که تمایزی تام میان زیبایی‌شناسی و اخلاق شکل می‌گیرد.

هرگاه آثار هنری را به گزاره‌هایی به قصد مضمونی خاص تقلیل دهند و هرگاه اخلاقیات را با اخلاقیاتی خاص یکی بپندارند (و هر اخلاقیاتی، از قاذورات، از ارکانی خاص خودش برخوردار است، که جز حفاظت از منافع اجتماعی و ارزش‌های طبقاتی محدود کار دیگری نمی‌کند) -در این‌صورت می‌شود چنین پنداشت که آثار هنری در پی براندازی اخلاقیات است. در واقع، فقط در این صورت است که تمایزی تام میان زیبایی‌شناسی و اخلاق شکل می‌گیرد.
ولی اگر اخلاقیات را فقط «یک» اخلاقیات، به منزله تصمیمی جامع بر سر پاره‌های آگاهی فهم کنیم، پاسخ به اثر هنری، دقیقا از این بابت که به شعور و آگاهی ما روح تازه‌ای می‌دهد، به جلوه «امری اخلاقی» درمی‌آید. زیرا ظرفیت ما برای انتخاب‌های اخلاقی از شعور ما تغذیه می‌کند و با ما کاری می‌کند تا برای کنش مهیا باشیم، فرض بگیرید که ما به انتخابی دست بزنیم، که پیش‌نیاز مبادرت به عملی اخلاقی است و آن نه انتخاب که سرسپردگی کورکورانه و نسنجیده‌ای بیش نباشد. هنر عهده‌دار چنین «اخلاقی» است، زیرا کیفیت‌های ذاتی تجربه زیبایی‌شناختی (بی‌غرضی، تعمق‌برانگیزی، هشیاری، بیداری عواطف) و ابژه زیبایی‌شناختی (شکوهمندی، هوشمندی، بیانگری، سرزندگی، خواهندگی) در عین حال مولفه‌های بنیادین واکنش اخلاقی به زندگی نیز هستند.

همچنین بخوانید:  این زندگی هم به من تعلق دارد هم ندارد
در هنر، «محتوا» در حکم بهانه، غرض و سودایی بوده و هست که آگاهی را در چنبره فرآیندهای فرم-بنیاد دگرگونی‌گیر می‌اندازد.
این است که ما با نیت خیر از آثاری به ذوق می‌آییم که برحسب محتوایشان، از منظر اخلاقی محل مناقشه‌اند. (به همین منوال، ستایش از اثری هنری مثل «کمدی الهی» که مفروضات آن با عقل جور درنمی‌آید، قرین با دشواری است.)

در هنر، «محتوا» در حکم بهانه، غرض و سودایی بوده و هست که آگاهی را در چنبره فرآیندهای فرم-بنیاد دگرگونی‌گیر می‌اندازد.
این است که ما با نیت خیر از آثاری به ذوق می‌آییم که برحسب محتوایشان، از منظر اخلاقی محل مناقشه‌اند. (به همین منوال، ستایش از اثری هنری مثل «کمدی الهی» که مفروضات آن با عقل جور درنمی‌آید، قرین با دشواری است.) یادکردن از شاهکارهای لنی ریفنشال، «پیروزی اراده» و «المپیاد»، به معنی دستاویزی زیبایی‌شناختی به منظور سرپوش‌گذاشتن بر تبلیغات نازی‌ها نیست. بلکه در این فیلم‌ها چیز دیگری درکار است، که زبان از بیانش درمی‌ماند.
این فیلم‌ها حرکت پیچ‌‌در‌پیچی از هوشمندی، شکوهمندی و خواهندگی را نمایش می‌دهند، این دو اثر از ریفنشال (که در بین آثار هنرمندان نازیست بی‌نظیر‌اند) از حد تبلیغات سیاسی یا حتی گزارش خبری فراتر می‌روند. و ما- با قاطعیت، هرچند به اکراه- «هیتلر را می‌بینیم و نه هیتلر را و «المپیک۱۹۳۶» را می‌بینیم نه المپیک۱۹۳۶ را. به لطف نبوغ ریفنشال فیلمساز- ‌گیریم که برخلاف مقاصد او- محتوا، نقشی را ایفا می‌کند که از جنس فرم ناب است.
اثر هنری تا آنجا که اثری هنری باشد- مستقل از نیات شخصی هنرمند- به هیچ‌روی جانبداری نمی‌کند. هنرمندان بزرگ به بی‌طرفی والایی نایل می‌آیند. به هومر و شکسپیر بیندیشید که نسل‌اندر‌نسل فرهیختگان و منتقدان به عبث در تفحص «بینشی»هایی خاص درباب طبیعت بشری، اخلاق و جامعه تن فرسوده‌اند.
مجددا به مورد ژنه رجوع می‌کنیم -‌هرچند در این فقره مستندات، مزید بر مطلبی است که من مد‌نظر دارم، زیرا نیات هنرمند معلوم است. چنین که برمی‌آید ژنه در نوشته‌های خود از ما می‌خواهد تا با خشونت، خیانت، لاقیدی و جنایت کنار بیاییم. اما تا مادامی که ژنه در کار ایجاد اثری هنری است، از هیچ‌چیز به‌جز اثر هنری جانبداری نمی‌کند. او به ثبت، بلع و تجلی تجربیاتش می‌پردازد. از قضا، در کتاب‌های ژنه او به صراحت، نفس همین فرایند را دستمایه خود قرار می‌دهد؛ کتاب‌های او گذشته از اینکه آثار هنری است، آثاری در باب هنر نیز هست.

همچنین بخوانید:  چرا فجایع بهترین خصلت‌های ما را رو می‌کنند؟
0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗