چگونه جهان را گرفتیم؟
در زندگی امروزه و با گسترش سرمایهداری تکنولوژیک مفهوم شی گستردهتر شده است. جهان پیرامون ما مملو از اشیایی است که گویا برای راحتتر شدن زندگی انسانی آفریده شدهاند. اما این اشیا تا چه حد ما را گرفتار خود میسازند و ما به چه میزان از این دست ساختههای خودمان بهرهمند میشویم؟
۱- ما راستقامتان. دستهای ما به نحو مناسبی کوتاهتر از پاهای ماست که این خود نشانهی متمدن بودن ماست. راست قامتیای که در مسیر دیالکتیکی تاریخ ساختهی دست راست قامتان، قامت بسیاری را خم کرده است.بهزعم مارکس، تعیین کنندهترین گام در گذار از میمون به انسان این بود که شیوهی زندگی میمونها به صورت حرکتی روی زمین درآمد و آنها عادت استفاده از دستها برای رفتن روی زمین را از دست دادند و راستقامت شدند. مارکس، تحلیلی شدیداً ماتریالیستی از گذار از میمون به انسان و نقش کار در شکلگیری فرآیند تولید از سادهترین تا پیچیدهترین شکل آن به دست میدهد و تمام تحلیل خود را مبتنی میکند بر تعامل توانایی ها و محدودیت های جسمانی انسان با شرایط عینی واقعیت پیشرو. آغاز تحلیل او، بررسی تکوین «دست» و رشد تدریجی مهارتهای او بود. دست چیزی بود که هم شی را تغییر میداد، یعنی «کار انجام میداد» و هم خود از طریق «کار» تکامل مییافت، بنابراین «دست نه تنها اندام کار، که محصول کار نیز بهشمار میرود.» (درباره تکامل مادی تاریخ. مارکس و انگلس خسرو پارسا. نشر دیگر. تمام نقل قول ها از فصل اول همین کتاب است)
بهزعم مارکس، تعیین کنندهترین گام در گذار از میمون به انسان این بود که شیوهی زندگی میمونها به صورت حرکتی روی زمین درآمد و آنها عادت استفاده از دستها برای رفتن روی زمین را از دست دادند و راستقامت شدند. مارکس، تحلیلی شدیداً ماتریالیستی از گذار از میمون به انسان و نقش کار در شکلگیری فرآیند تولید از سادهترین تا پیچیدهترین شکل آن به دست میدهد و تمام تحلیل خود را مبتنی میکند بر تعامل توانایی ها و محدودیت های جسمانی انسان با شرایط عینی واقعیت پیشرو. آغاز تحلیل او، بررسی تکوین «دست» و رشد تدریجی مهارتهای او بود.ظریفتر شدن دستها مدیون زمختی آن شیای بود که میبایست از خلال «کار» دگرگوناش می کرد و به خدمت خویش درمیآورد. اگر تاریخ را انسان میسازد، این کار را به یاری دستهایی می کند «که دست هیچ میمونی قادر به تقلید آن نیست _ دست هیچ میمونی هرگز قادر به ساختن حتی خشنترین نوع چاقوی سنگی نشده است.» دستها میساختند و ساخته میشدند. رابطه دست با زمختی و خشنی واقعیت مادی، از همان آغاز رابطهای دیالکتیکی بوده است: «کار، انطباق با عملیات دائماً جدیدتر، وراثت عضلات، نیامها، و طی زمانهای طولانیتر استخوانهایی که تکامل خاص یافتهاند، به کار رفتن این مهارت و ظرافت در عملیات جدید و بیش از پیش پیچیده، به دست انسان چنان درجه بالایی از کمال را دارند که برای ساختن و پرداختن تصاویر رافائل و مجسمههای تور والدسن و موسیقی پاگانینی ضروری است.» دست از معدود چیزهایی است که دلالت «استعاری» آن سخت به دلالت واقعی و عینی آن نزدیک است. آیا ماتریالیسم تاریخی، پژوهش در باب تاریخ تحول «دست» است؟ در فیلم «۲۰۰۱، یک ادیسه فضایی» استنلی کوبریک، در اوایل فیلم صحنه ای را میبینیم که در آن، یک انسانریخت تکهای استخوان (ابزاری برای دفاع از خود) را با تمام قوا به سمت آسمان پرتاب میکند و این صحنه بلافاصله به صحنهای برش میخورد که در آن، یک فضاپیما در قعر کهکشان در حال حرکت است. استخوان و فضاپیما در تصاویر کوبریک حجم و شکل واحدی دارند. بازنمایی فاصله چندمیلیون سالی این دو ابزار در برشی چندثانیهای، واجد تکانهای تاریخی است و دلالتهای فراوانی داد.
۲- اگر پیشرفت را معادل سلطه انسان بر طبیعت و متعاقباً بر انسان بدانیم، این پیشرفت، بنابر روایت مارکس، در هیئت سلطه دست بر شی تجلی مییابد. دستها برای ساختن تاریخ، به جستوجوی اشیا بودند. ولی اکنون تاریخ دستساخته این انسان، اشیا را واداشته است که به هر نحوی که شده در جستوجوی دست های انسان باشند: در هیئت میلیونها دستگیره. در زندگی روزمره، ما با انبوه دستگیرهها سروکار داریم، از دستگیره اتومبیل و انواع درها گرفته تا انواع زائدههایی که در اشیا و ابزارهای مختلف برای «گرفتن» و «کار کردن» با آنها تعبیه شده است. تقریباً تمام اشیای زندگی روزمره مدرن ما، جایی، فرورفتگیای، برآمدگیای، زائدهای یا حفرهای دارند تا راحت بتوان آنها را گرفت و بهکار برد. پستی و بلندیهای شیارگونه دسته چاقو، تورفتگی دو طرف تلویزیون، نرمی و قوس پایین قلم خودکار، انواع فرمانهای وسایل نقلیه، از فرمان محدب دوچرخه کورسی گرفته تا انبوه دگمه های کابین یک بوئینگ، دسته «خوشدست» تپانچه و انحنای تمیز ماشه برای شلیک کردن و هزار زائده دیگر برای سلطه پذیرکردن اشیا. این امر، یعنی این انبوه دستگیرهها یا زوائد، در عرصه زبان نیزتجلی یافته است.
نامگذاری اشیا بخشی از فرآیند سلطه بر اشیا است. خداوند در روایت عهد عتیق تمام طبیعت را برای انسان نامگذاری می کند و سروری او بر طبیعت را برقرار میسازد؛ دانستن نام یک چیز یعنی شناخت آن چیز. در زبانهای کشورهای پیشرفته، واژگان غنیای برای انبوه اشیای ریز و جزیی وجود دارد. نمود بارز این امر در زبان صنعتی است. فیالمثل تمام اجزای یک دستگاه کوچک آزمایشگاهی، از کوچکترین تا بزرگترین و به چشم آمدنیترین شان، دارای نامی است.
انواع دگمهها، کلیدها، زائدهها، برآمدگیها (که در فارسی جز این نامها، نام دیگری برای آنها نیست) هر یک نام خاص خود را دارد. این امر مبین بازنمایی زبانی فرآیند سلطه بر اشیا است. تسلط یافتن بر طبیعت به یاری عقل و «مفاهیم» در برخی افعال زبانی نمود بارزی دارد. فعل «to grasp» در انگلیسی هم به معنای گرفتن و چنگ زدن است و هم به معنای فهمیدن. افعال to take , to get هم (مثل فعل «گرفتن» در فارسی) تقریباً چنین است. «?Did you get it» یعنی «گرفتی چی شد؟» که معادل «فهمیدی چی شد؟» است. در آلمانی نیز فعلی از این دست وجود دارد( begreifen :فهمیدن، دریافتن) که از(greifen :چنگ زدن، به دست گرفتن) میآید نیز erfassen واژه کلیدی( Begriff مفهوم) در فلسفه نیز از همین فعل میآید. میتوان آن را اصطلاحاً «به چنگ درآمده» نیز ترجمه کرد. حضور استعاری دست و کارکرد آن در مقام ابزاری که شی را دگرگون و «گرفتنی» میکند، در مفاهیم تفکر مشهود است.
۳- دستگیرهها و زائدههای اشیای جهان روزمره، نمودیاند از سلطه پذیر شدن اشیا، البته در عین حال حضور اشیا را کمرنگ و «خنثی» میکنند. اشیای اطراف ما، «برای ما» هستند، «دم دست» ما هستند. گسترده کردن عرصه مفهوم شی، عملاً دلالتهای فرهنگی و حتی سیاسی دیگری از سلطهپذیر شدن و «دستگیرهدار شدن» و نهایتاً «گرفتنی شدن» اشیا و متعاقبا ً انسانها را نشان خواهد داد. از سوی دیگر مفهوم «دستگیره» را نیز میتوان بسیار فراختر گرفت.
در حال حاضر،کارکرد دست و انگشتان، نسبت به قبل، فیالمثل در قیاس با تحلیل مارکس از کار دست، بسیار انتزاعیتر شده است و در عین انتزاعیتر شدن، کاربردیتر هم شدهاست. برجستهترین نمود آن، نقش «موس» در کامپیوتر است. میتوان ساعتها پشت کامپیوتر نشست و کارهای پیچیدهای، از پرسه زنی اینترنتی گرفته تا طراحی گرافیکی و غیره را فقط و فقط با لمس کردن موس توسط انگشت ها صورت داد. موس در حکم همان زائده یا دستگیرهای است که ظاهراً تسلط میلیونها کاربر روزمره یعنی تودهها ی کاربر بر کامپیوتر را افزایش می دهد ولی در همان حال فرد را بیشتر و بیشتر در دام کامپیوتر میاندازد (این ایده را پیشتر مراد فرهادپور در مقاله «ایده هایی در باب تلویزیون» در یکی از شمارههای ارغنون مطرح کرده است. ریموت کنترل تلویزیون در عین افزایش تسلط بیننده بر تلویزیون، تسلط تلویزیون بر فرد را فرا میآورد. میل به عوض کردن پی درپی کانالها، نشان از نوعی گیر افتادن در چنبره کانالها را دارد.)همچون هر پدیده اجتماعی _ تاریخی، این پدیده نیز از نوعی دیالکتیک پیروی می کند. تلاش برای «گرفتن» شی، به «گرفتار» شی شدن میانجامد. تسلطپذیر کردن اشیا به یاری انبوه دستگیرهها و زائدهها در حیات روزمره، به وابستگی به اشیا میانجامد.البته بازنمایی این آنتی تز از بازنمایی تز بسیار دشوارتر است.باری بدین سان، برخی سویههای تعیین کننده تاریخ بشر، در دستگیره یخچال تجلی مییابد. شیای که در ویرانههای عصر مدرن، گرد و غبار پیشرفت بر آن نشسته است.