زیر و روی خط فقر
بر اساس آخرین گزارشها ١١درصد مردم ایران زیر خط فقر مطلق و ٣٠درصد زیر خط فقر نسبی هستند. خط فقر مطلق و شدید عبارت است از مقدار درآمدی که برای تأمین حداقل نیازهای فردی در یک جامعه لازم است و عدمتأمین آن موجب میشود فرد مورد بررسی بهعنوان فقیر درنظر گرفته شود.
برداشت اول
«ماژیک» جزو اقلام و هزینههای ضروری برای طلافروشیهاست؛ آنها هرروز باید قیمت قبلی را پاک کنند و نرخ جدید را روی تابلوها و اتیکتهایشان بنویسند. درواقع جزییترین هزینهای که اینروزها به جیب صاحبان این مشاغل رفته همین ماژیک است وگرنه عدد و رقمهای روی تابلوی اعلاناتشان شبیه فیشهای حقوقی، نجومی شده است. از دیگر سو در یک ماه گذشته گوشت گرانتر شد، دلار و طلا سیر صعودی داشتند و میوههای دستچینشده ریالبهریال بالا رفتند. اتفاقی که سوال مهمی را طرح میکند: «با نوسان هرروزه قیمت کالاهایی که برخیهایشان جزو اقلام ضروری زندگی هستند، ما هر ماه چقدر پول کممیآوریم؟»
برداشت دوم
آمارهای رسمی بانک مرکزی میگوید سال ۹۴ هزینه متوسط ماهانه یک خانوار در ایران ۲میلیون و ۸۵۰هزار تومان و درآمد ۲میلیون و ۹۰۰هزار تومان بوده است. با این تعریف ۵۰هزار تومان هم سود کردهایم. اما هزینه و درآمدهایی که از این جامعه آماری بهدستآمده چندان ایدهآل بهنظر نمیرسد، چراکه این حسابوکتابهای آماری خانوارهایی را مورد بررسی قرار داده که هزینهها و درآمدهایشان متفاوت است. دخانیات، هزینههای تفریحی و هزینه اجاره مسکن که بین صاحبخانهها و مستاجران و همچنین شهرهای مختلف کشور متغیر است، از مواردی است که بهصورت جزییتر این دادههای آماری را بالا و پایین میکند. اگرچه همه این موارد به تفکیک در جدول آمار سال ۹۴ مورد ارزیابی قرار گرفته اما زبان سادهتر این آمارهای رسمی در مقایسه با واقعیتی که جامعه را به شدت با شکاف بین درآمدها و هزینهها روبهرو کرده یک چیز را نشان میدهد: «آخر هر ماه درصد زیادی از خانوادهها پول کم میآورند.»
به عقیده کارشناسان اقتصادی در سالهای اخیر پیشی گرفتن تورم از درآمدها و پایین بودن سطح دستمزدها یکی از مهمترین دلایلی است که سفره مردم را تنگتر کرده است. در گزارشهای رسمی که مرکز آمار و بانک مرکزی منتشر کردهاند، مشخص شده که از سال ۸۵ تا ۹۴، خانوارهای ایرانی در مصرف پوشاک، درمان، مواد پروتئینی، لبنی، حتی میوه و مواد نشاستهای مانند برنج و نان صرفهجویی کردهاند.
بحران نیازهای اولیه
شکاف عمیقی بین درآمدها و هزینههای خانوارهایی که با اعلام نرخ ۱۲/۲ درصدی بیکاری در کشور تکلیفشان را سختتر کرده، افتاده، به این معنی که تعداد زیادی از خانوادههای ایرانی تحت تکفل یک نانآورند. شکافی که در آخرین گزارشهای مرکز آمار و بانک مرکزی حکایت از دستمزد ۸۰۰هزار تومانی مشمولان قانون کار دارد. درواقع حالا که هزینههای ناخالص خانوارها حدود ۲میلیون و۸۰۰هزار تومان اعلام شده هیچ منطقی نمیتواند تکلیف زندگی ۱۳و نیم میلیون نفر کارگری را که تنها منبع درآمدشان همین حقوق کارگری است، بسنجد، بهطوری که حتی اگر افزایش ۱۴درصدی مزد در سالجاری را نیز در نظر بگیریم باز هم به فاصله معناداری در مابهتفاوت حقوق ماهانه کارگران و افزایش هزینههای زندگی دست پیدا خواهیم کرد، چراکه این افزایش حقوق تنها ۱۲۰هزارتومان به حقوق ماهانه کارگران افزوده است. اما براساس برآورد هزینههای زندگی در همین سال به هزینههای زندگی یک کارگر ۲۶۰هزار تومان افزوده شده است.
حالا که هزینههای ناخالص خانوارها حدود ۲میلیون و۸۰۰هزار تومان اعلام شده هیچ منطقی نمیتواند تکلیف زندگی ۱۳و نیم میلیون نفر کارگری را که تنها منبع درآمدشان همین حقوق کارگری است، بسنجد
درواقع همین فشارهای مضاعف به وضع معیشت مردم هم باعث شده تا طبق آمارهای رسمی آنها در خرید برخی از کالاهای مصرفی و خدمات بهداشتی و درمانی صرفهجویی کنند. نابسامانی در نظام اقتصادی کشور و به تبع بازار کار چنان زهر خود را ریخته که بسیاری از خانوادههای ایرانی تاوان آن را پس میدهند.
آیا مردم به خط فقر رسیدهاند؟
درست مثل قطعههای یک پازل، جیب مردم هم به وضع فروش نفت، تحریمها و تعدیل قیمتها وابسته است. با این حال وضع اقتصادی خانوارهای ایرانی که برای گذران زندگیشان مجبور به صرفهجویی شدهاند باعث شده هیچ رضایتی از زندگی مالیشان نداشته باشند. با این تفاسیر از آنجایی که خط فقر در کشور به دلیل دارا بودن متغیرها و فاکتورهای متفاوت بهصورت دقیق تعریف نشده، تعداد زیادی از مردم به دلیل از دست دادن قدرت خرید، خودشان را خانوادههایی زیر خط فقر میدانند. اما در تعریف جهانی، خط فقر یا آستانه فقر حداقل درآمدی است که برای زندگی در یک کشور خاص درنظر گرفته میشود و هزینه کل و درآمد کل نیز دو شاخص بسیار مهم این محاسبهاند. اگرچه خط فقر نیز دارای انواع گوناگون است اما کلیات این مبحث به کسانی اشاره دارد که حتی قادر به فراهمکردن نیازهای اساسی سلامت جسم و تغذیه مناسب نیز نیستند.
با این تعریف اما از سال ۸۶ به بعد آمار رسمی در رابطه با تعداد افراد زیر خط فقر کشور و همچنین رقم تعیینکننده آن اعلام نشده است. اگرچه در این وقفه ۹ساله از توقف اعلام خط فقر، کارشناسان زیادی خط فقر را با توجه به نرخ تورم و برآورد آمارهای هزینه و درآمد خانوارها ارقامی بیش از دو میلیون و حتی در مرز سه و نیم میلیون تخمین زدند. اما در آخرین گزارشها مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی با استناد به اینکه مراجع غیررسمی خط فقر در سال ۹۵ را برآورد کردهاند، این رقم را یک میلیون و ۸۰۰هزار تومان اعلام کرد.
رقمی که باز هم در چرخه حسابوکتابهای ۱۳و نیم میلیون کارگر با درآمدی معادل ۸۰۰هزارتومان و هزینههایی در مرز سه میلیون تومان سوالی پیچیده را در اذهان مردم طرح میکند؛ آیا ما با احتساب همین دودوتا چهار تاهایی که در آخرین آمارهای رسمی و غیررسمی اعلام شده است، زیر خط فقر هستیم؟
۱۱درصد از مردم ایران زیر خط فقر مطلق هستند
سعید لیلاز، تحلیلگر اقتصادی به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد: اگرچه در برخی از کشورهای پیشرفته جهان محاسباتی که باعث شکاف بین درآمدها و هزینههای مردم میشود، توسط برخی از مراجع به صورت رسمی اعلام میشود اما در ایران به دلیل چالشها و متغیرهایی که در شهرها و استانهای مختلف وجود دارد نمیتوان نرخ دقیق و مشخصی را برای خط فقر اعلام کرد، به این معنی که درآمدها و هزینهها که جزو فاکتورهای اصلی برآورد خط فقر هستند، در حوزههای مختلف جغرافیایی متفاوت است، مثلا خط فقر در تهران با خط فقر در سیستانوبلوچستان یک رقم مشابه نیست. میزان درآمد در پایتخت، نرخ اجارهبها، کالا و اقلام خوراکی در این دو استان متفاوت است و نمیتوان این دو را با یکدیگر مقایسه کرد. هرچند براساس آخرین گزارشها ۱۱درصد مردم ایران زیر خط فقر مطلق و ۳۰درصد زیر خط فقر نسبی هستند. خط فقر مطلق و شدید عبارت است از مقدار درآمدی که برای تأمین حداقل نیازهای فردی در یک جامعه لازم است و عدمتأمین آن موجب میشود فرد مورد بررسی بهعنوان فقیر درنظر گرفته شود. افرادی که زیر خط فقر مطلق قرار دارند، توانایی تأمین حداقل نیازهای اساسی خود را ندارند و بهطور مطلق فقیر محسوب میشوند. خط فقر نسبی عموما به صورت درصد معینی از آمار توزیع درآمد یا هزینه جامعه در نظر گرفته میشود و افرادی که درآمد یا هزینه آنها پایینتر از این آستانه قرار میگیرد، فقیر محسوب میشوند. افرادی که زیر این خط فقر قرار میگیرند، فقیر مطلق نیستند، بلکه در مقایسه با سایر افراد جامعه که از این محاسبه عبور کردهاند، فقیر به حساب میآیند.
بر اساس آخرین گزارشها ۱۱درصد مردم ایران زیر خط فقر مطلق و ۳۰درصد زیر خط فقر نسبی هستند. خط فقر مطلق و شدید عبارت است از مقدار درآمدی که برای تأمین حداقل نیازهای فردی در یک جامعه لازم است و عدمتأمین آن موجب میشود فرد مورد بررسی بهعنوان فقیر درنظر گرفته شود.
با این حال، فرمول به دست آوردن خط فقر در وزارت راه موجود است اما بهطورکلی کسانی که حداقل معیشت روزانه خوراک را به دست نیاورند در زمره خط فقر مطلق قرار میگیرند و کسانی که برای اداره زندگیشان از نظر مالی به تنگنا میافتند، دچار فقر نسبی شدهاند.
خط فقر و تعیین میزان آن در کشور یک موضوع بسیار چالشبرانگیز است. این پدیده ابعاد گستردهای دارد که اگرچه در رابطه با یک خانوار تعریف میشود اما درآمدها و هزینههای این خانوار به اقتصاد کل کشور وابسته است. درواقع میتوان به این موضوع نیز اشاره کرد که اگر درحالحاضر تولید ناخالص داخلی(GDP) ایران ۴۵۰هزارمیلیارد دلار است اما در ایالاتمتحده آمریکا این رقم براساس برابری قدرت خرید (Purchasing power parity) ایران است. این تفاوت باعث میشود که تولید ناخالص داخلی کشور هزار و ۳۰۰میلیارد دلار برآورد شود. این رقم تقریبا ۲و نیم برابر کمتر از رقمی است که در ایران برآورد شده، چراکه درواقع ارزش قیمت دلار و برابری قدرت خرید در ایران با آمریکا متفاوت است. همانطور که در ظرف ۳سال گذشته بخش بهداشت تقریبا برای مردم ایران رایگان شده و وضع بهداشت در کشور کاملا از زیر خط فقر بیرون آمده است، بنابراین شاید براساس دادهها و اطلاعات موجود از متغیرها و فاکتورهایی که در هزینههای مردم وجود دارد، درواقع این خط حاصل نوسانات درآمد ایرانیها نسبت به خودشان است. مثلا آمارهای رسمی نشان داد فاصله بین سالهای ۸۴ تا ۹۲ قدرت خرید کارمندان ۷۳درصد و در فاصله بین سالهای ۸۹ تا ۹۲ قدرت خرید کارگران ۳۵ تا ۴۰درصد کاهش داشته است. اما این محاسبه نمیتواند به همه حوزههای جغرافیایی کشور تعمیم داده شود، چرا که مثلا کیفیت برخی از کالاها در تهران با زابل یکسان نیست یا مثلا خانههای زابل ممکن است برای افراد آن منطقه خانه خوبی محسوب شود اما همان خانه در تهران خانه فقیرانهای محسوب شود. این اختلافات باعث میشود در رابطه با خط فقر معیارهای متفاوتی وجود داشته باشد و بهخاطر عدمتفاهم دستگاههای مختلف بر سر مقایسه و جامعه آماری زیر خط فقر نزدیک به یک دهه است که آمار رسمی اعلام نشده است.
راهحل خروج از خط فقر
حسین راغفر، اقتصاددان و پژوهشگر فقر و عدالت اقتصادی هم در پاسخ به این پرسش میگوید: خط فقر درواقع رابطهای است که به کمک آن میتوانیم خانوارها را از یکدیگر تفکیک کنیم. خانوارهایی که دچار محرومیتهایی هستند که حتی سلامتشان نیز به خطر افتاده است. با این تعریف باید گفت کشورهای مختلف دنیا خروج از فقر را در دستور کارشان قرار دادهاند و خط فقر تنها یک تعریف برای تفکیک خانوارهای مختلف یک جامعه است.
فقر چالش مهمی برای همه کشورهای دنیاست در کشور ما نیز متاسفانه دولتهای مختلف از اعلام خط فقر خودداری کردهاند. البته یکی از اصلیترین دلایل این امر این است که افزایش فقر نشانه شکست دولتها و کاهش فقر نشانه موفقیت دولتها خواهد بود. با این حال، سیاستهای اقتصادی که بهخصوص بعد از جنگ تحمیلی عراق با ایران در کشور اتخاذ شد و همچنین فسادهای گستردهای که در دولت نهم و دهم پیش آمد، فقر را در کشور افزایش داد. اتفاقی که چنان در کشور ریشه دوانده که حتی با تغییر دولت نیز همچنان دامنگیر کشور است و روند افزایشی را پشت سر میگذارد. بنابراین ریشه اصلی فقر را باید در سیاستهای اصلی دولتها بررسی کرد.
موثرترین راهحل برای مبارزه با فقر، ایجاد شغل و اشتغالزایی است. درواقع باید گفت به جای اینکه منابع زیادی اتلاف شوند و فرآیندهایی مثل پرداخت یارانه در کشور به کمک مردم بیاید باید راهحلی منطقیتر را در پیش گرفت.
هر چند خط فقر یک مسأله عمومی است و در همه جای دنیا بهخصوص کشورهای جهان سوم یا درحال توسعه وجود دارد اما راهکارها و سیاستهای زیادی برای خروج از این مرز نیز وجود دارد که هر دولتی باید به آنها توجه کند. اما اتفاق سادهای که در برابر همه پیچیدگیهای محاسباتی خط فقر و تعیین میزان درآمدها و هزینههای ناخالص خانوارهای ایرانی وجود داد، راهحل ساده خروج از فقر است. درواقع راهحل خروج از تله فقر کاملا روشن است. موثرترین راهحل برای مبارزه با فقر، ایجاد شغل و اشتغالزایی است. درواقع باید گفت به جای اینکه منابع زیادی اتلاف شوند و فرآیندهایی مثل پرداخت یارانه در کشور به کمک مردم بیاید باید راهحلی منطقیتر را در پیش گرفت. به این معنی که شاید یارانه تنها باید به گروهی تعلق میگرفت که توانایی انجام کار را ندارند، در غیراین صورت یارانهها باید صرف اموری برای خلق شغل و ایجاد فرصتهای شغلی شوند. از این طریق افراد زیادی وارد بازار کار میشوند و با اتکا به توان و تلاش خودشان میتوانند نیازهایشان را رفع کنند، نه اینکه وابسته به سیاستهای حمایتی باشند. چنانچه امروزه با مبتنی بودن به این روش میبینیم که در آمارهای رسمی فاصله بین هزینه و درآمد خانوارها زیاد نیست. با این تفاسیر کشورهایی که سیاستهای حمایتی از فقرا را با پرداخت شیوههایی مثل یارانه به مردم در پیش گرفتهاند، عملا شکست خوردهاند و برعکس کشورهایی که برای اقشار مختلف جامعه شغل ایجاد کردهاند و تأکید بیشتری به اشتغالزایی داشتهاند، توانستهاند فقر را در کشورشان کاهش دهند.