رئیسجمهوری ترامپ؛ آمریکا، ایران و افول دهکده جهانی
اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد و در میان بهت و ناباوری همگان دونالد ترامپ برای ریاست جمهوری قدرتمندترین کشور دنیا انتخاب شد. پس از هفتاد سال تلاش برای شکلدهی سیستم لیبرال جهانی برپایه تجارت آزاد و پیمانهای امنیتی همانند ناتو، ایالات متحده آمریکا برای اولین بار رئیسجمهوری را انتخاب کرد که آشکارا منتقد تجارت آزاد و انزواطلب است.
رئیس جمهور جدید آمریکا خواهان عقبکشیدن این کشور از اداره سیستم لیبرالی است که بعد از جنگ جهانی دوم با توافقی مثال زدنی توسط الیتهای نخبگان حاکم دو حزب حاکم دمکرات و جمهوریخواه در طی دههها ایجاد شد. هژمونی و رهبری آمریکا از پایان جنگ جهانی دوم تا به امروز بر این اساس پایهریزی شده که کشور استثنایی آمریکا (Indispensable nation) بر خلاف باقی کشورها در سیاستهای کلی خود منافع کل سیستم و سرمایهداری جهانی را نمایندگی میکند. مواقعی که منفعت سیستم در تضاد با منافع کوتاه مدت ملی آمریکا قرار میگیرد سیاستمداران حاکم ابایی از ترجیح اولی به دومی نداشتهاند و به انواع روشها به مخالفتهای داخلی غلبه کردهاند.
در دهههای اخیر ایدئولوژی غالب در واشنگتن بر این اساس بوده که منفعت درازمدت آمریکا در گسترش و تعمیق سرمایهداری و بازار جهانی در اقصی نقاط دنیاست فارغ از نتایج منفی چنین تحولاتی بر زندگی عامه مردم آمریکا. اتخاذ چنین استراتژیای از سوی آمریکا در بازسازی اروپا و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم و ادغام چین در اقتصاد جهانی نقشی پایهای داشته است. این استراتژی در دهههای پس از جنگ جهانی دوم در قالب مارشال پلن و تعرفههای وارداتی که به نفع کشورهای اروپایی/ژاپن بودند و در دهههای اخیر در کسری تجاری هنگفت آمریکا در برابر چین تجلی یافتهاست.
بر اساس چنین تاریخچهای است که پس از انتخاب ترامپ نخبگان حاکم جهان از مکزیکوسیتی تا پاریس و توکیو تا پکن و ریاض به تکاپو افتادند که جایگاه کشورشان را در دنیای جدید ترامپی با شعار «اول آمریکا» دوباره تعریف کنند. بسته به اینکه دونالد ترامپ تا چه اندازه به شعارهای انزواطلبانه خود وفادار باشد چنین تغییر رویه استراتژیکی از جانب آمریکا نتایجی عمیق در مقیاسی جهانی خواهد داشت: امپراطور تصمیم به ترک امپراطوری غیررسمی خود را دارد.
بسته به اینکه دونالد ترامپ تا چه اندازه به شعارهای انزواطلبانه خود وفادار باشد چنین تغییر رویه استراتژیکی از جانب آمریکا نتایجی عمیق در مقیاسی جهانی خواهد داشت: امپراطور تصمیم به ترک امپراطوری غیررسمی خود را دارد.
در بعد ژئوپولیتیکی در بیمیلی آمریکای ترامپ برای ایفای نقش حافظ قوانین بینالمللی و حفاظت از همپیمانان خود در اروپا و خاور دور کشورهایی همانند روسیه فرصتی برای افزایش نفوذ و سیاست تهاجمی خود خواهند دید. از سوی دیگر کشورهایی همانند ژاپن، کره جنوبی و کشورهای حوزه خلیج فارس که برای محافظت از خود در برابر کشورهای متخاصم همسایه به حمایت بیقید و شرط «امپراطور» وابسته بودند به دنبال راههای جدیدی برای محافظت از خود خواهند بود.
در صورت عملی شدن وعدههای انتخاباتی ترامپ تجارت آزاد، بازارهای مالی جهانی که برپایه دلار آمریکا ساخته شدهاند و پیمانهای تجارت آزاد میان کشورها – که در دهههای پس از جنگ جهانی دوم که با رهبری و معماری آمریکا شکل گرفتند – با گردش آمریکا به ملیگرایی راستگرا که در شعار «اول آمریکا» ترامپ تجلی یافته تضعیف خواهند شد. تضعیف و تشکیک در پایداری بازار جهانی به نوبه خود با شدت بخشیدن به رکود اقتصاد جهانی این روزها و تقویت جریانهای مخالف جهانی شدن به هرج و مرجهای منطقهای دامن خواهد زد. در چنین فضای پر آشوبی حکومت ایران نیز ناچار از بازتعریف جایگاه خود در دنیای جدید ترامپی خواهد بود.
ترامپ و توافق هستهای ایران
پس از توافقنامه هستهای، دولت یازدهم وعده داد سیل سرمایهگذاری خارجی به سمت ایران روانه خواهد شد و در صنایع نفت و گاز ایران بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری خواهد شد.اما با گذشت نزدیک به یک و نیم سال از توافقنامه هستهای، ایران تنها موفق به جذب ۳ میلیارد دلار سرمایهگذاری از جانب توتال فرانسه در میدان گازی پارس جنوبی شده است. ناتوانی ایران در جذب سرمایه خارجی به حدی بوده که حکومت ایران را به گلایههای مکرر در مورد خلف وعده و نامطمئن بودن آمریکا واداشته است. مشکل اساسی سرمایه گذاری خارجی ایران در دوران پساتحریمی مطمئن نبودن بانکهای بینالمللی به واکنش وزارت دادگستری آمریکا در برابر فعالیت آنها در ایران است. بانکهایی که بدون فراهم کردن اعتبار از جانب آنها شرکتهای بینالمللی توان فعالیت گسترده در ایران را نخواهند داشت.
پس از توافق هستهای، ایران همچنان به علت تحریمهای باقیمانده دولت آمریکا اجازه دسترسی به دلار ندارد و همکاری با کمپانیهای ایرانی دارای ارتباط با نهادهای نظامی میتواند موجب جریمههای سنگین مالی شود. از سال ۲۰۱۰ میلادی وزارت دادگستری آمریکا بانکهای غیرآمریکایی را بیش از ۱۵ میلیارد دلار برای مراوداتشان با ایران جریمه کردهاست. بزرگترین جریمه در سال ۲۰۱۴ با نزدیک به ۹ میلیارد دلار نصیب بانک «بیانپی باریپاس» فرانسه شد و این بانک را به تنگنای سخت مالی انداخت. با توجه به چنین تاریخچهای حتی با وجود تضمینهای شفاهی جان کری وزیر امور خارجه آمریکا، هیچ کدام از بانکهای بین المللی تا امروز جرات تامین مالی پروژههای ایرانی را نداشتهاند.
بسیاری از این بانکها موضع دولت آمریکا را در این زمینه متناقض مییابند: در شرایطی که در ایالات متحده قوانینی وجود دارند که همچنان بانکهای فعال در ایران را به جریمه تهدید میکنند وزیر امور خارجه آمریکا صحبت از بیخطر بودن فعالیت در ایران میکند. هراس بانکهای بین المللی از حضور در ایران به حدیاست که توتال فرانسه برای پروژه جدید خود در پارس جنوبی، ناتوان از جذب اعتبار از شبکه بانکی بینالمللی ناچار شد یک میلیارد دلار هزینه اولیه را از ذخایر پولی خود تامین کند.
با توجه به آنچه گفته شد ریاست جمهوری ترامپ، انتقادات سخت او به توافقنامه هستهای و انتخاب سیاستمداران ضدایران همانند مارک پمپیو به ریاست سیا حتی اگر منجر به لغو این توافق نشود اندک اشتهای شرکتهای بینالمللی برای ورود به بازار ایران را از میان خواهد برد. با توجه به تسلط جمهوریخواهان بر کنگره و سنای آمریکا و قدرت لابی اسرائیل (آیپک) در جمع آنها دولت جدید آمریکا بدون نیاز به لغو یا تغییر توافق هستهای و فقط با فراهم نکردن ضمانت مجازاتنشدن بانکهای فعال در ایران میتواند ورود سرمایه خارجی به ایران را بلوکه کند. بدین ترتیب اگر مواضع ترامپ در مورد ایران تغییری ۱۸۰ درجهای نکند شانس موفقیت توافق هستهای ایران را باید اندک تلقی کرد.
با توجه به آنچه گفته شد ریاست جمهوری ترامپ، انتقادات سخت او به توافقنامه هستهای و انتخاب سیاستمداران ضدایران همانند مارک پمپیو به ریاست سیا حتی اگر منجر به لغو این توافق نشود اندک اشتهای شرکتهای بینالمللی برای ورود به بازار ایران را از میان خواهد برد.
مرگ توافق هستهای ایران به نوبه خود اثرات عمیقی بر سیاست داخلی و خارجی حکومت ایران خواهد گذاشت و خوشبینی و امید پس از توافق در میان گروههای رفرمیست جای خود را به اضطراب و عقب نشینی خواهد داد. محافظهکاران حکومت ایران با یادآوری درست بودن بدبینیشان به آمریکا فضای خالی سیاستگذاری داخلی و خارجی حکومت ایران را به سرعت پر خواهند کرد. حتی اگر حسن روحانی بار دیگر به ریاست جمهوری ایران انتخاب شود حرفی برای گفتن در سیاستهای استراتژیک داخلی/خارجی نخواهد داشت و وظیفه اداره کشور در شرایط پرتلاطم جهانی را به عهده خواهد گرفت.
خاورمیانه بدون آمریکا
امنیت مناطق و شاهراههای حساس جهان که مستعد بحران و جنگاند همانند خلیج فارس، شبه جزیره کره و دریای جنوب چین در دهههای پس از جنگ جهانی دوم و پس از پایان جنگ سرد با حضور نظامی پررنگ آمریکا تامین شدهاست. بیش از ۲۰ درصد نفت مصرفی روزانه جهان (بالغ بر ۱۷ میلیون بشکه در روز) از تنگه ۵۰ کیلومتری هرمز عبور میکند و حضور ناوگان دریایی آمریکا جریان روزانه بدون توقف نفت از این تنگه را ضمانت میکند. در سایه حضور و برتری مطلق نظامی آمریکاست که در دهههای گذشته از یک سو کشورهای حوزه خلیج فارس از سیاستهای نظامیگرایانه فاصله گرفته و برای تامین امنیت خود به آمریکا تکیه کردهاند و از سوی دیگر کشورهای به اصطلاح «یاغی» با علم به برتری مطلق نظامی آمریکا از ماجراجوییهای نظامی فاصله گرفتهاند. نتیجه این امر در کنار وابستگیهای متقابل اقتصادی در سیستم تجارت آزاد تحت رهبری آمریکا، دورهای طولانی از ثبات نسبی ژئوپولیتیک به استثنای جنگهای ویتنام و عراق بودهاست.
در سالهای اخیر در سایه بهار عربی و بیعلاقگی آمریکا به دخالت نظامی در نزاعهای منطقهای، کشورهای خاورمیانه و در راس آنها عربستان سعودی به سمت نظامیگری و سیاست امنیتی مستقل منطقهای با اتکای کمتر به قدرت آمریکا سوق داده شدهاند که نتیجه آن را در سوریه و یمن میتوان دید. عقب کشیدن بیشتر آمریکا از خاورمیانه در نتیجه سیاست خارجی انزواطلبانه مورد نظر ترامپ سبب سرعت گرفتن رقابت میان ایران و عربستان برای پرکردن جای خالی آمریکا خواهد شد. عاملی که چه در ایران و چه در عربستان میتواند بستری برای رشد بیشتر نئوملیگرایی شود.
اینکه دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور تا چه اندازه به شعارها و مواضع انتخاباتیاش وفادار باشد، موضوعی است که در آینده مشخص میشود. ملیگرایی انزواطلبانه آمریکاییِ مدل ترامپ و استراتژیست ارشد جدید کاخ سفید «استیون بنن» اگر به واقعیت بپیوندد زمینهساز جهان جدیدی خواهد بود. جهانی که در آن اشتیاق برای تعمیق و گسترش جهانی شدن و گردش آزاد کالا، سرمایه و نیروی کار جای خود را به پوپولیسم ملیگرای راستگرا خواهد داد. ملیگرایی که در شعار «دوباره به دست گرفتن حاکمیت ملی» کمپین برگزیت و «اول آمریکا»ی ترامپ متجلی میشوند. در چنین جهانی رفرمیستهای خواهان جهانیشدن از جنس دولت یازدهم حرف کمتری برای گفتن در برابر ملیگرایی با چاشنی رهبران قدرتمند و ژنرالها خواهند داشت. جهانی پرخطر که در اقصی نقاط آن در غیاب نیروهای آلترناتیو پیشرو که مدل جدیدی از دهکده جهانی را توسعه دهند، لیبرالها جای خود را به ملیگرایان راستگرا خواهند داد.
ممنون بابت این نوشته خوب. فقط ای کاش یک ویراست هم بفرمایید. فارغ به اشتباه با ق نوشته شده است و از آنجا که سایت شما معمولاً فارسی را پاکیزه مینگارد چنین اشتباهی سبب تسرّی اشتباه به خوانندگان هم میشود.
ممنون از تذکری که دادید. تمامی مطالب ویراستاری میشوند. اشتباه رخ داده از چشم ما دور مانده بود که با تذکر شما اصلاح شد.