skip to Main Content
مادر مجرد
جامعه

گفت‌وگو با دختری که با قانون جدید فرزندخواندگی، مادر شده است

مادر مجرد

چندی پیش قانونی به تصویب رسید که به دختران مجرد بالای ۳۰ سال اجازه می‌داد تحت شرایطی، یکی از کودکان دختر بهزیستی را به فرزندی بپذیرند. مینا یکی از پنج زن مجرد ساکن در تهران است که توانسته با کمک این قانون مادر شود.

اتاق خوابش صورتی است درست هم‌رنگ تاج پر گلی که روی سرش گذاشته. آرام در حال بازی کردن با اسباب بازی‌ و عروسک‌های رنگانگی است که از دور در اطرافش خودنمایی می‌کند. به نظر می‌رسد در حال بازیست و توجهی به حضور من در خانه ندارد اما به محض اینکه اولین سوال را از مادرش، مینا می‌پرسم سریع واکنش نشان می‌دهد و می‌پرسد این خانم کیست؟ که مادرش پاسخ می‌دهد دوستم است. هنوز چیزی نگذشته بود که از مینا پرسیدم چند سال داری که باز هم برای کودک عجیب بود و از مادرش سوال کرد چرا این خانم سن شما را می‌پرسد. در حالی که مینا با آرامش و لبخند راحیل چهار ساله را به اتاقش هدایت می‌کرد تازه دلیل اصرارهای مینا را متوجه می‌شوم که بسیار تاکید داشت زمانی که راحیل در منزل حضور ندارد به دیدارش بروم زیرا این کودک بسیار زیرک و باهوش است.

«من دختری ۴۰ ساله و مجرد هستم و از ۲۴ سالگی به صورت مستقل زندگی می‌کردم. امروز هم جشن سه ماهگی مادر شدنم را در کنار راحیل برگزار می‌کنم.»

از مینا که هنوز چشم از کودکش برنداشته می‌خواهم خود را معرفی کند: «من دختری ۴۰ ساله و مجرد هستم و از ۲۴ سالگی به صورت مستقل زندگی می‌کردم. امروز هم جشن سه ماهگی مادر شدنم را در کنار راحیل برگزار می‌کنم»، البته اشتباه نکنید داستان مادر راحیل همان داستان مریم مقدس نیست بلکه به لطف تصویب قانون جدید فرزند‌خواندگی برای دختران مجرد بالای ۳۰ سال توانسته حس مادر شدن را تجربه کند.

چندی پیش قانونی به تصویب رسید که به دختران مجرد بالای ۳۰ سال اجازه می‌داد تحت شرایطی، مادر شدن را تجربه کنند و یکی از کودکان دختر بهزیستی را به فرزندی بپذیرند. مینا هم یکی از پنج دختر مجرد ساکن در تهران است که توانسته با کمک این قانون روزهای خوش مادری را تجربه کند.

مینا، پژوهشگر اجتماعی است که از ابتدا دغدغه مسائل حوزه زنان و کودکان بی‌سرپرست ذهنش را به خود مشغول کرده بود و به محض تصویب قانون فرزندخواندگی دختران مجرد در شهریور ماه سال گذشته داوطلب پذیرش فرزند شد و نسبت به پذیرش سرپرستی یکی از کودکان بی‌سرپرست اقدام کرد که البته به گفته خودش با مراجعه به یکی از مراکز بهزیستی استان تهران و پرکردن فرم سرپرستی در لیست انتظار پذیرش فرزند قرار گرفت.

در حالی که به کودکش چشم دوخته و او را لحظه‌ای از نظر دور نمی‌دارد از مراحل سپردن و انتخاب راحیل از سوی بهزیستی می‌گوید: «شهریور ماه سال گذشته با مراجعه به بهزیستی استان تهران درخواست فرزندخواندگی را تکمیل کردم. پس از گذشت شش ماه از تکمیل اطلاعات و ثبت درخواست، پرونده من در بهزیستی به جریان افتاد و در نهایت مرداد ماه امسال توانستم راحیل را به فرزندی قبول کنم. البته پس از به جریان افتادن پرونده سایر مراحل آغاز می شود به طوری که آزمایشات پزشکی قانونی از جمله سنجش سلامت جسمی و روانی، مشاوره‌ها و نداشتن سوء‌پیشینه مورد بررسی بهزیستی استان تهران قرار گرفت. در صورتی که در هر مرحله از سنجش جواب تست منفی شود فرد، از روند پذیرش سرپرستی فرزند خارج می‌شود. همچنین بعد از تایید صلاحیت در تمامی موارد یاد شده شورایی تشکیل می‌شود که براساس آن و با توجه به نظر مشاور تصمیم می‌گیرند که کدام یک از کودکان سه تا پنج ساله دختر را به عنوان فرزندخوانده به دختر مجرد بسپارند.»

مینا می‌گوید هیچ کس نمی‌تواند خودش فرزند را انتخاب کند بلکه طبق روال از سوی بهزیستی انتخاب و به خانواده پیشنهاد می‌شود و مشاوران بهزیستی بر اساس ویژگی‌های روحی و روانی و بر اساس شرایطی که آن لحظه وجود دارد، فرزندی را به دختر مجرد پیشنهاد می‌کنند.

راحیل دختر زیبا و باهوشی است، موهای طلایی، چشمان روشن و پوست سفید، زیبایی این دختر را صد چندان کرده است. نحوه انتخاب راحیل از سوی مینا برایم جالب است که می‌پرسم چطور شد این دختر زیبا و موطلایی را به فرزندی برگزیدی؟ آیا زیبایی او نظرت را جلب کرد؟ که مینا می‌گوید هیچ کس نمی‌تواند خودش فرزند را انتخاب کند بلکه طبق روال از سوی بهزیستی انتخاب و به خانواده پیشنهاد می‌شود و مشاوران بهزیستی بر اساس ویژگی‌های روحی و روانی و بر اساس شرایطی که آن لحظه وجود دارد، فرزندی را به دختر مجرد پیشنهاد می‌کنند، البته در صورتی که شما نتوانید با آن کودک ارتباط بگیرید و پزشک معتمد مرکز نیز تشخیص دهد، کودک دیگری را به شما پیشنهاد می‌دهند بنابراین من تا پیش از پیشنهاد مرکز، راحیل را ندیده بودم اما زمانی که این بچه را به من پیشنهاد و نشان دادند به دلم نشست و از صمیم قلب عاشقش شدم.»

همچنین بخوانید:  ماری-کاترین، سلیا، هستی، رعنا و دیگران

در مورد اسم دخترش می‌پرسم که آیا خودش انتخاب کرده و یا از اول چنین نامی را داشته که مینا می‌گوید: «هر کودکی قبل از ورود شما نامی دارد به طوری که اگر نوزادی در بهزیستی پرورش یافته مسلما بهزیستی برای وی نامی را در نظر گرفته است اما حتی اگر در خانواده نیز بزرگ شده و بعدا رها شده باشد، اسمی در شناسنامه این کودک وجود دارد بنابراین اسم کودک را به شما می‌گویند اما به شما نیز اجازه می دهند که اگر مایل بودید این اسم را تغییر دهید. به همین خاطر من تصمیم گرفتم اسم کودک را تغییر دهم اما نزدیکترین اسم را به اسم خودش انتخاب کردم تا بعدها از این لحاظ دچار بحران بزرگی نشود زیرا تغییر فضای زندگیش به اندازه کافی ماجرای پیچیده‌ای است. بر همین اساس اسم شناسنامه‌ای راحله را به راحیل تغییر دادم.»

مینا، لیوان چای را در دستش می‌گیرد، چند دقیقه‌ای نگه می‌دارد و یک جرعه می‌نوشد و از نگاه‌های اطرافیان می‌گوید: «از اطرافیانم هر کس چیزی به من می‌گفت، یکی می‌گفت چرا خودت ازدواج نمی‌کنی، دیگری می‌گفت چرا نمی‌خواهی اولین بار فرزند خودت مادر صدایت بزند، یکی می‌گفت اگر عاشق شدی و خواستی ازدواج کنی چه می کنی؟ اما من هیچ یک از این حرف‌ها و نظرها را جدی نگرفتم زیرا از ابتدا زندگی مستقلی داشتم و می‌دانستم که از صمیم قلب می‌خواهم که سرپرستی یکی از فرزندان بهزیستی را به عهده بگیرم. حتی اگر خودم هم ازدواج کرده بودم و بچه داشتم باز هم این کار را می‌کردم زیرا معتقدم هر یک از ما در قبال کودکان بی سرپرستی که در مراکز بهزیستی نگهداری می‌شوند مسئولیت داریم و نگهداری و حمایت از این کودکان فقط وظیفه نهادهای دولتی و رسمی نیست.»

از اطرافیانم هر کس چیزی به من می‌گفت، یکی می‌گفت چرا خودت ازدواج نمی‌کنی، دیگری می‌گفت چرا نمی‌خواهی اولین بار فرزند خودت مادر صدایت بزند، یکی می‌گفت اگر عاشق شدی و خواستی ازدواج کنی چه؟

مینا از روزهایی خوش زندگی‌اش پس از حضور راحیل در خانه حرف می‌زند از اینکه راحیل دختر پر احساس و پر انرژی است و با آمدن این بچه روزهایش رنگ دیگری به خود گرفته، زیرا :«بهترین زمان‌های من در حال بازی و نقاشی و حرف زدن با راحیل می‌گذرد آنقدر احساس خوب و شادی در کنار هم داریم که من حتی نمی‌توانم یک هزارم این احساس را به کسی ابراز کنم چون هیچ وقت احساس نمی‌کنم که این بچه از من نیست و روزهایی از من جدا بوده است. وقتی برای اولین بار در نقاشی مرا به تصویر کشید یا مادر صدایم زد بهترین و بزرگترین شادی دنیا را به من هدیه کرد.»

بزرگترین و زیباترین اتفاق زندگی مینا از روزی آغاز شد که راحیل به زندگیش قدم گذاشت به طوری که مینا می‌‌گوید: «از وقتی راحیل به خانه من آمده کل مسیر و سبک زندگی به طور اساسی تغییر کرده است از ساعت خواب گرفته تا سبک غذا خوردن و تفریح کردن؛ همه چیز به طور کلی با زندگی قبل از حضور راحیل تفاوت دارد، اصلا زندگی من به دو قسمت قبل از حضور فرزند و بعد از آن تقسیم شده است.»

همچنین بخوانید:  ۸۰درصد نابینایان ایران بیکارند

جرعه‌ای دیگری از چایش را می‌نوشد و با آرامشی که از اعماق چشمانش پیداست در مورد آینده فرزندش حرف می‌زند. اینکه دوست دارد شرایطی را برای راحیل فراهم کند که بتواند در آینده حق انتخاب داشته باشد و فارغ از زندگی گذشته و تولدش بتواند برای زندگیش تصمیم‌گیری و زندگی شایسته هر را انسانی تجربه کند.

هنوز برایم سوال است که اگر مینا در آینده روزی عاشق شد و همسرش با نگهداری راحیل کنار نیامد چه خواهد کرد و چه بر سر آینده این کودک می‌آید که مینا رشته افکارم را پاره می‌کند و می‌گوید: «قبل از این که راحیل را به فرزندی بپذیرم خیلی خوب به ازدواج فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که هیچ کس به ما اجباری نکرده که فرزندی را به سرپرستی بپذیریم اما وقتی این راه را انتخاب می کنیم باید پای همه این تلخی‌ها و شیرینی‌های کار بایستیم بنابراین اگر روزی کسی مرا برای ازدواج انتخاب کرد باید مرا با همه ویژگی‌ها و شرایطم بپذیرد، بنابراین اولویت اول من زندگی با راحیل است و اگر کسی به بلوغ کافی نرسیده باشد که بتواند شرایط زندگی مرا آنگونه که هست بپذیرد و درک کند، فکر می‌کنم اصلا شایستگی زندگی مشترک را ندارد.»

«اگر روزی کسی مرا برای ازدواج انتخاب کرد باید مرا با همه ویژگی‌ها و شرایطم بپذیرد، بنابراین اولویت اول من زندگی با راحیل است و اگر کسی به بلوغ کافی نرسیده باشد که بتواند شرایط زندگی مرا آن‌گونه که هست بپذیرد و درک کند، فکر می‌کنم اصلا شایستگی زندگی مشترک را ندارد.»

راحیل با لحن کودکانه و شیرینش صدا می‌زند مامان مینا، مامان مینا، آن وقت متوجه می‌شوم که این کودک، مینا را به عنوان مادر اصلی خود پذیرفته و چنان عشق و صمیمتی بین این دو مادر و کودک وجود دارد که هیچ کس متوجه فرزندخواندگی نمی‌شود. نمی‌دانم در آینده مینا چطور می‌خواهد به راحیل تفهیم کند که مادرش نیست و او را به دنیا نیاورده است؛ نمی‌دانم اصلا می‌خواهد این موضوع را با کودکش در میان بگذارد. اما مینا می‌گوید: «راحیل از روز اول خودش همه چیز را راجع به اینکه از بهزیستی آمده و من به فرزندی پذیرفتمش می‌دانست. چون مدت کمی در بهزیستی زندگی کرده بود و مشاوران بهزیستی قبل از خروج کودکان واقعیت‌های زندگی را با آنان در میان می‌گذارند و به آنها می‌گویند که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت به همین خاطر راحیل از زندگی گذشته خود اطلاعاتی دارد و حتی گاهی اوقات برای من هم از زندگی گذشته خود مطالبی را تعریف می‌کند و می‌گوید که چه روزهایی را سپری کرده است. »

براساس این گزارش در حالی که روز به روز به آمار دختران مجرد افزوده می‌شود، باید با فرهنگ‌سازی و تسهیل قانون شرایطی را ایجاد کنیم که دختران مجردی که شرایط لازم برای مادر شدن را دارند بتوانند فرزندان بی‌سرپرست را از سازمان بهزیستی تحت پوشش خود گرفته و در کنار هم زندگی کنند چون به هر حال تک والد بودن بهتر از نداشتن خانواده و والد است البته این موضوع در برخی از کشورهای توسعه‌یافته پذیرفته شده است که کودکی دارای مادر مجرد یا پدر مجرد باشد اما هنوز این موضوع در کشور ما فضای غالب نیست و باید در این زمینه از مشاوران و مددکاران سازمان بهزیستی کمک بگیریم تا فرهنگ فرزندخواندگی از سوی دختران مجرد بالای ۳۰ سال را ترویج کنیم زیرا این نگاه که فقط از فرزندانی که خودمان متولد کردیم حمایت و نگهداری کنیم راه و رسمی مناسب نیست.

This Post Has 2 Comments
  1. من به شدت با فرزند خواندگی موافقم اما این درست نیست که این مساله رو جوری به اذهان عمومی القا کنیم که همه بچه ها زیبا و با هوش هستند و زندگی ما رو بهتر خواهد کرد. من خودم بچه ای رو به فرزندی قبول کردم که از نظر ذهنی عقب مونده است و مشکلات عدیده جسمی و ذهنی داره و بخوام بی طرف باشم اصلا زیبا نیست.
    کسی که میخواد بچه ای رو به فرزندی قبول کنه باید با این دید وارد بشه که ممکنه بچه ای نسیبش بشه که هر مشکلی ممکنه داشته باشه. اما با این فرهنگ که به این فکر کنیم که ممکن بود خودمون ازدواج کنیم و خدا بچه ای بهمون بده که همه این مشکلات رو حتی بد تر داشته باشه… این طوری بچه ای که بهمون واگذار میشه رو خیلی بهتر میتونیم بپذیریم. اما همیشه دنیای بعد از سرپرستی رنگارنگ و بی نقص نیست

  2. خیلی عالی بود.واقعا احساس کردم اون لحظه کنار این مادر و دختر نشستم. خداروشکر که یه بار مجلس قانونی را تصویب کرد که بچه های بی پناه دارای خانواده بشن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗