به مناسبت هفتۀ جهانی ناشنوایان
شعار جهانی امسال برای گرامیداشت هفتۀ جهانی ناشنوایان (۲ تا ۸ مهرماه) این است: «زبان اشاره که باشد، من هم با دیگران برابر هستم». هدف از هفته جهانی ناشنوا و این شعار آگاهی بخشی درباره فرهنگ و زبان ناشنوایان است. این یادداشت مروری است بر کارنامۀ ایران در امور ناشنوایان با تمرکز بر توافقنامهای که سال گذشته میان سازمان بهزیستی و توانبخشی با سازمانهای غیردولتی ناشنوایان منعقد شد.
در اسفندماه سال گذشته ناشنوایان استانهای تهران و البرز تجمع اعتراضآمیزی مقابل سازمان بهزیستی و توانبخشی برگزار کردند و خواستههای خود را در امور آموزش و اشتغال اعلام کردند. آنها به نبود فرصتهای شغلی برای ناشنوایان، مشکل نبود زیرنویس یا مترجم زبان اشاره برای برنامههای تلویزیونی، مشکلات مالی مربوط به ازدواج و مسکن و سمعک و تجهیزات دیگر و همچنین کم شدن تعداد مدارس ناشنوایان (که البته در حوزۀ خدمات سازمان آموزش و پرورش استثنایی است و نه سازمان بهزیستی) اعتراض داشتند. پس از پایان تجمع، نشستی با حضور آقای نحوینژاد، معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی برگزار شد و ناشنوایان مشکلات را با وی درمیان گذاشتند. سپس توافقنامهای میان سازمانهای غیردولتی ناشنوایان (کانون ناشنوایان و انجمن خانوادههای ناشنوا) و بهزیستی امضا شد که در بندهای مختلف این توافقنامه در مورد مسائل مختلف توافقهایی با سازمان منعقد شد.
ذهنیت غالب این است که ناشنوایان تنها مناسب فعالیتها و مشاغل فنی و هنری هستند. در حالیکه در گذشته و پیش از تعطیلی مدارس ناشنوایان، بسیاری از آنان دورههای تربیت معلم و مدرس را گذرانده و در سمتهای آموزشی چون مدیر و ناظم و معلم مدارس خدمت میکردند.
بررسی بندهای این توافقنامه نشان میدهد که توافقنامۀ مذکور به نوعی خدمات قانونی جاری یا معوق را بار دیگر تکرار کرده و طرح و برنامۀ تازهای در آن اعلام نشده است. مثلاً به کارآموزی و ارزشیابی حرفهای ناشنوایان اشاره شده است که سازمان خود را متعهد به انجام آن دانسته است. کارآموزی در حرفه های تراشکاری و معرق و گلدوزی و خیاطی ۳۹ سال است که در مدرسه حرفهای شهید آیت (مرکز سابق حرفه آموزی سازمان ملی رفاه ناشنوایان) انجام میشود.
جدای از این امر، بندهای توافقنامه بیش از هر چیز نشاندهندۀ این حقیقت است که این سازمان تا چه حد از درک و تعریف مسائل و بحرانهای ناشنوایان فاصله دارد. به طور مثال در این توافقنامه هرجا مبحث اشتغال مطرح است، تنها به مهارتهای فنی و هنری همچون تراشکاری، معرق و چرم اشاره شده است که سازمان متعهد میشود ناشنوایان را در این رشتهها مورد ارزیابی قرار دهد و راههایی برای اشتغال آنان فراهم کند.
ذهنیت غالب این است که ناشنوایان تنها مناسب فعالیتها و مشاغل فنی و هنری هستند. در حالیکه در گذشته و پیش از تعطیلی مدارس ناشنوایان، بسیاری از آنان دورههای تربیت معلم و مدرس را گذرانده و در سمتهای آموزشی چون مدیر و ناظم و معلم مدارس خدمت میکردند. اما اکنون از استخدام ناشنوایان در مشاغل آموزشی سرسختانه امتناع میشود. و این کاملاً بر خلاف کنوانسیون حقوق معلولان است که ایران در سال ۱۳۸۶ به عضویت آن درآمد. به علاوه، چه کسی بهتر از ناشنوایان میتواند امور مربوط به آموزش کودکان ناشنوا را به عهده بگیرد؟ البته در این مورد سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور مسئول است. زیرا استفادۀ آموزشی از زبان اشاره و استخدام ناشنوایان در مشاغل آموزشی را به طور کامل از برنامه کاری خود حذف کرده است.
از سوی دیگر، مسئولان امور آموزشی ناشنوایان عدم راهیابی ناشنوایان به رشتههایی غیر از رشتههای فنی را به عنوان واقعیتی همیشگی پذیرفتهاند و هیچ فضا یا امکانی برای ناشنوایی که شاید علاقه و استعداد در رشتههایی همچون زبان، علوم انسانی، علوم تجربی و پیراپزشکی و حقوق داشته باشد، متصور نیستند. زیرا نظام آموزشی در آموزش و هدایت دانشآموزان ناشنوا برای راهیابی به این رشتهها برنامه و ظرفیتی ندارد. تنها در دانشگاههای کمتر رقابتی همچون دانشگاه آزاد، سوره یا علمی-کاربردی آن هم در رشتههای محدود فنی و هنری و در مقاطع محدودی تعداد انگشت شماری دانشجوی ناشنوا پذیرش میشود. ورود یک ناشنوا- هرچقدر هم باهوش و با پشتکار و علاقمند و هر چقدر هم دارای تمکن مالی- به دانشگاههای مهم دولتی یک امر ناممکن است، زیرا به سبب ضعیفتر بودن زبان فارسی آنان امکان عبور از سد کنکور را ندارند، چرا که سرعت عمل در کنکور دانشگاه شرط اساسی موفقیت است. معدود ناشنوایانی هم که به دانشگاههای دیگر وارد شدهاند اغلب کسانی هستند که در سنین بالاتر از دوران خردسالی ناشنوا شدهاند و در نتیجه سطح زبان فارسی آنان تقریباً با افراد شنوا برابر است.
ناشنوایان تنها یک تفاوت با دیگر شاغلان دارند و آن مشکل در برقراری ارتباط شفاهی با افراد شنواست که با به کارگیری یا در دسترس قرار دادن مترجمان زبان اشاره در سازمانها و دفاتر مختلف این مشکل تا حد زیادی حل میشود.
بیش از پانزده سال است که با تلفیق دانشآموزان ناشنوا در مدارس شنوا سعی شده است به همگون شدن آنان در جامعه کمک شود ولی در عوض، تنها نتیجۀ این سیاست تضعیف زبان اشاره و جدا ماندن کودکان و نوجوانان ناشنوا از یکدیگر بوده است. راهیابی به دانشگاه در بیشتر رشتهها همچنان برای ناشنوایان غیرممکن است. البته همانطور که اشاره شد، امور آموزشی ناشنوایان به سازمان بهزیستی و توانبخشی ارتباطی ندارد و سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور مسئول این امر است. اما این دو سازمان گویا با یکدیگر تعاملی برای حل این معضل ندارند.
در صورت راهیابی یک فرد ناشنوا به دانشگاه نیز هیچ مترجمی در اختیار او قرار نخواهد گرفت و در طول تحصیل همواره با مشکل درک دروس در کلاسها روبروست. بعضی از آنها که وسع مالی بیشتری دارند خود مترجم استخدام میکنند که با آنها به سر کلاسها بیاید یا اینکه از دوستان و آشنایان خود کمک میگیرند. اگر این امکانات نباشد، دانشجوی ناشنوا از استفاده از فضای آموزشی کلاس محروم است. این امر خود یکی از دلایلی است که در مواردی که در دانشگاههای کمتر رقابتی امکان ورود به دانشگاه داشته باشند، صرفاً در رشتههای فنی و هنری وارد میشوند که حداقل بتوانند از کلاسهای کارگاهی استفاده کنند و آموزش ببینند.
در بند دیگری از این توافقنامه آمده است که سازمان بهزیستی با پرداخت سهم حق بیمه کارفرما برای «جبران عدم کارآیی»، زمینۀ اشتغال را برای ناشنوایان فراهم آورد. در حقیقت، پرداخت حق بیمه سهم کارفرما برای کارکنان معلول جزء بندهای قانون حمایت از حقوق معلولین است و اگر سازمان بهزیستی خود را متعهد به به این پرداخت میداند، بخشی از وظایف قانونی خود را انجام داده است. این نوع نگاه به معلول شاغل که در عبارت «جبران عدم کارآیی» دیده میشود، نوعی تحقیر، ترحم یا صدقه را به ذهن متبادر میکند که ناامید کننده است. ناشنوایان تنها یک تفاوت با دیگر شاغلان دارند و آن مشکل در برقراری ارتباط شفاهی با افراد شنواست که با به کارگیری یا در دسترس قرار دادن مترجمان زبان اشاره در سازمانها و دفاتر مختلف این مشکل تا حد زیادی حل میشود. همچنین ناشنوایان با کمک نوشتن و لبخوانی و گفتاردرمانی به خوبی با همکاران خود ارتباط برقرار میکنند. نکتۀ دیگر همان است که پیش از این گفته شد: در امور مربوط به ناشنوایان، خود این گروه کارآتر از افراد شنوا هستند. وقتی از ناشنوایان دربارۀ تجربۀ تحصیلشان سوال کنید خواهند گفت بهترین معلمانشان آنهایی بودهاند که زبان اشاره را بهتر حرف میزدند و معلمان ناشنوا کارآترین گویشوران زبان اشاره هستند. که متأسفانه در سیاستهای اخیر سازمان آموزش و پرورش استثنایی از به کارگیری آنان امتناع میشود.
در بند دیگر توافقنامه از اختصاص بودجه برای تربیت مترجم حرفهای زبان اشاره سخن گفته شده است. اختصاص بودجه برای تربیت مترجم نیز در دستور کار این سازمان و در ردیف بودجۀ آن سالهاست که تعریف شده است. اما حتی در تهران، هیچ مرکزی که به طور مداوم به تربیت مترجم زبان اشاره بپردازد و گواهی مترجم حرفهای ارائه دهد وجود ندارد. اکنون یکی از بحرانهای اصلی ناشنوایان نبود مترجم حرفهای است. ناشنوایان در امور مختلف اداری، آزمون رانندگی و آزمونها و مصاحبههای سازمانهای مختلف و به خصوص امور حقوقی و دادگاه با سد بزرگ نبود مترجم روبرو هستند و در نتیجه همواره از یک «آشنا» که اغلب از اعضای خانوادۀ آنان است برای رفع نیازهای حقوقی و اداری خود استفاده میکنند و البته همواره با مشکلات زیادی روبرو هستند. در بعضی موارد تصمیمات اداری و حقوقی مربوط به شخص ناشنوا بدون آگاهی وی گرفته میشود.
سکوت کامل سازمانهای مسئول در مورد تقویت، آموزش و استفادۀ گسترده از زبان اشاره و مترجم زبان اشاره در امور ناشنوایان نشان میدهد ایران علیرغم پیوستن به کنوانسیون حقوق معلولین هیچ اقدامی در این زمینه انجام نداده است.
به طور خلاصه سکوت کامل سازمانهای مسئول در مورد تقویت، آموزش و استفادۀ گسترده از زبان اشاره و مترجم زبان اشاره در امور ناشنوایان نشان میدهد ایران علیرغم پیوستن به کنوانسیون حقوق معلولین هیچ اقدامی در این زمینه انجام نداده است.
در کنوانسیون حقوق معلولین که ایران در بهار سال ۱۳۸۶ به طور رسمی به آن پیوست در هفت مورد به طور مشخص ایجاد تسهیلات مشتمل بر استفاده از زبان اشاره برای ناشنوایان توضیح و تصریح شده است. در کنوانسیون مذکور راجع به زبان اشاره و تأمین خدمات مترجمی زبان اشاره مصرحات زیر وجود دارد:
– در ماده ۲ زبان اشاره به عنوان یک زبان به رسمیت شناخته شده است.
– در بند c ماده ۹ تأمین مترجم حرفهای زبان اشاره برای دسترسی و استفاده ناشنواها به امکانات و خدمات پیشبینی شده است.
– در بند ب ماده ۲۱ پذیرش و تسهیل استفاده از زبان اشاره به عنوان یک وسیله جایگزین ارتباطی برای ناشنواها تکلیف دولتها دانسته شده است.
– به موجب بند ای ماده ۲۱ به رسمیت شناختن و گسترش استفاده از زبان اشاره تکلیف دولتها دانسته شده است.
– به موجب بند ب قسمت ۳ ماده ۲۴ ، دولتها برای تأمین حق آموزش کودکان ناشنوا به ایجاد امکانات برای تسهیل یادگیری زبان اشاره ملزم میباشند.
– به موجب قسمت ۴ ماده ۲۴ به منظور حصول اطمینان به اینکه حق آموزش کودکان ناشنوا و یا نابینا / ناشنوا ایفا میشود دولتها به اتخاذ تدابیر مناسب از جمله استخدام معلمان ناشنوا که در زبان اشاره صلاحیت دارند ملزم شدهاند.
– به موجب قسمت ۴ ماده ۳۰ هویت فرهنگی و زبانی اشخاص ناشنوا شامل زبانهای اشاره و فرهنگ ناشنوا بر مبنای تساوی با دیگران مورد شناسایی و حمایت قرار گرفته است.
چه قدر این سازمان ها کم کاری میکنند! و چه قدر ما افرادی که از نزدیک با زندگی ناشنوایان آشنایی نداریم خبر نداریم که چه قدر مشکلات زیاده و میتونیم به کمک همدیگر این مشکلات رو کمتر کنیم.
تشکر می کنم به خاطر مطالبی که نوشتید ولی یه نکته است که دوست دارم دوستانه یادآوری کنم که خیلی از کلمات به هم چسبیده نوشته نمی شوند مثل برنامه های … که در ابتدای متن هست و همینطور این گونه کلمات به هم چسبیده نوشته شده اند.البته که منظورم این نیست که اصل رو رها کردم و به فرع چسبیدم، بلکه وقتی که متنی نوشته میشه جدا از مضمون درست نویسی خیلی خوبه که رعایت بشود.
باز هم تشکر می کنم از مطالبی که درج کردید.