معلمی که جان میدهد و معلمی که نان میدهد
آنهایی که مدرسه را تجربه نکردهاند تا بتوانند از معلم فداکاری که نان قسمت میکند الگو بگیرند و کودکانی که اگر سقفی و دیواری برای پناهگاه داشته باشند، در هنگام فروریختنش هیچ معلمی برای کمک به آنها نخواهد شتافت. چه کسی آنها را میبیند؟
رامین ریگی نه سوپراستار است نه مولتی میلیاردر است نه هنرمند پرآوازه. او رسانهای هم ندارد تا از او قهرمان و ستاره بسازند. جز اینکه سالهاست در حد توانش نان خود را با کودکان و دانشآموزان گرسنه قسمت میکند، و این کار را هم بیادعا انجام میداد تا اینکه عکسهایی از او در حال کارهای مختلف مانند قسمت کردن نان و صبحانه دادن به کودکان منتشر شد و در کمتر از یک روز عکس این معلم زابلی در شبکههای اجتماعی بهصورت گسترده پخش شد و مورد استقبال قرار گرفت. بی شک رامین و همکارانش که سالهاست در فقدان مسئولیتپذیری دولتها این کار را انجام میدهند، هنگام انجام این عمل صادقانه به این نکته فکر نمیکردند که چگونه عمل کنند که در صدر اخبار قرار گیرند ولی تصویر آنها میلیونها بازدید داشته است. پیش از این نیز در اردیبهشت ماه حمیدرضا گنگوزهی ریگی برای اینکه شاگردانش زیر آوار دیوار فرسوده مدرسه نمانند جانش را از دست داد. فداکاری بزرگی که بازتاب جهانی یافت و تصویر او و شاگردانش در شبکههای مجازی به کرات دیده شدند. البته اگر این تصویرها منتشر هم نمیشدند، این دو معلم و انسانهایی مانند اینها الگوی افراد پیرامون خود قرار میگرفتند؛ الگویی از جنس فداکاری و صداقت. آنها ارزشهای انسانی را در جامعهای نمایندگی میکنند که ارزشهایش هر روز بیشتر از پیش تحت سیطره ارزشهای سود و سرمایه و فردیت افسارگسیخته رنگ و بوی کالایی میگیرد، و حالا سؤال اساسی این است که چرا و چگونه این تصویرها، و به خصوص تصویر ایستادن کودکان در صف نان آقا معلم، این چنین مورد استقبال و توجه قرار میگیرند؟
برای پاسخ ابتدا باید بر بعد ارزش صداقت و فداکاری و سادگی عمل این معلم، همکاران و خانوادههایشان تاکید کرد. این تصویر بیش از هرچیز نشان از عمل انسانی و صادقانه افرادی است که خود در محرومترین نقطه کشور زندگی میکنند. یک معلم زابلی بهتر از هرکسی معنی و مفهوم درد فقر و محرومیت و تبعیض را میفهمد، اما آن چیزی که در این میان مهم است؛ این همه درد این افراد را نسبت به پیرامون خود بیتفاوت نکرده است. یک معلم، تناش را میان دیوار و دانشآموزانش قرار میدهد تا دانشآموزانش نجات یابند و دیگری نانش را با دانشآموزانش تقسیم میکند. اما پاسخ جدیتر را باید در ساختار جامعه و از دل تضادهای موجود در آن جست؛ آن چیزی که باعث جان دادن حمید رضا گنگوزهیریگی و نان دادن رامین ریگی میشود فراتر از انسانیت و فداکاری فردی این افراد، بحث محرومیت و عدم برخورداری کودکان در مناطق محروم از امکانات اولیه آموزش و زندگی است. بحث اصلی امکانات، منابع و ثروتی است که بصورت ناعادلانه تقسیم میشود؛ بحث گرسنگی و فقر کودکان است. این مسئله وقتی پررنگ میشود که ببینیم در این سالها، دولت از وظایف خود در عرصههای مختلف ازجمله آموزش و بهداشت عقبنشینی کرده است. اینجاست که ضمن یادآوری وظایف انسانی خود و تقدیر از این معلمها ، باید وظایف دولت را در تأمین استانداردهای آموزشی و معیشت و زیست کودکان یادآور شد، و این بیعملی در قبال مسئولیتها را به چالش کشید.
اما دیگر وجه پرسش این یادداشت چرایی توجه مخاطبان عام و خاص و بازنشر آن توسط افراد مختلف در تلگرام، اینستاگرام ، تلگرام و فیسبوک و … است. بهراستی چرا این مسئله تا بدین حد مورد توجه عام و خاص قرار میگیرد؟ مگر آن چیزی که در تصویر دیده میشود جدای از واقعیت مادی و عینی جامعه است؟ به نظر میرسد فضای مجازی زیست اجتماعی ما را در خود حل کرده است. ما روزانه از کنار دهها مورد از این مسائل و بدتر از آن عبور میکنیم؛ از کنار کودکان و زنان زبالهگرد، دختران و مردان کارتنخواب و معتاد، از کنار بیمارستانهایی که بیماران خود را درمان نمیکنند و… عبور میکنیم تا در اولین فرصت در شبکههای اجتماعی مجازی اینهمه مصیبت را باهم به اشتراک بگذاریم. بیشک از خوشاقبالی این کودکان ایستاده در صف نان است که این فرصت را یافتهاند که دیده شوند؛ این مسئله از دستاوردهای استفاده از شبکههای مجازی است و نباید منکر آن شد.
تصاویری از این دست تنها چشمانداز مسئلهای که با آن روبرو هستیم نیستند؛ فراتر از این تصویرها، کودکان طرد شدهای هستند که از چرخه تحصیل و جامعه جا ماندهاند؛ کودکانی که به ندرت دیده میشوند. آنهایی که مدرسه را تجربه نکردهاند تا بتوانند از معلم فداکاری که نان قسمت میکند الگو بگیرند. کودکانی که اگر سقفی و دیواری برای پناهگاه داشته باشند، در هنگام فروریختنش هیچ معلمی برای کمک به آنها نخواهد شتافت. چه کسی آنها را میبیند؟اما شاید یکی از دلایل این واکنشها، ارزش نهفته در این تصویرها در مقابل ارزشهای مادی شده در زندگی روزمره و واقعی است؛ این ارزشها مورد توجه قرار میگیرد چون ارزشهای واقعی در زندگی و مناسبات جاری در جامعه چیز دیگری است که توسط طبقه و قدرت مسلط رقم میخورد. پس افراد به ناچار به ارزش های انسانی در فضای مجازی واکنش نشان میدهند تا قسمتی از آن حس دیگرخواهی را ارضا کنند؛ چرا که در مناسبات عینی و واقعی تحت سیطره همان ارزشهای مسلط هستند؛ ارزشهایی که عاری از وجه انسانی تحت تاثیر رقابت و ارزشهای بازار و معادلات سود و سرمایه رقم میخورد. واکنش مجازی به این تصایر یک واکنش فرعی، انحرافی و حاشیهای به اصل مسئله است. گویی آنجا که پراتیک اجتماعی ما به نقطه صفر و انفعال میرسد، درست همان جایی است که ارزشهای طبقه مسلط زیست اجتماعی ما را بلعیده است. جایی که واکنش در فضای مجازی غالب میشود.
بخشی از این واکنشها اما در فضای مجازی محدود نمیماند و به فضای واقعی نیز سرایت میکند. ممکن است تعدادی از انسانها با هدف کمک و بصورت صادقانه به افراد فداکار و کودکان آسیبدیده کمک کنند و برخی موسسات و خیریهها برای کمک به محرومان و فقرا اعلام شماره حساب کنند و بکوشند قسمتی از حل مسئله باشند؛ این واکنشهای خیریهمحور در بهترین حالت به حل مسئله به صورت محدود و در لحظه میانجامد، تازه به شرط اینکه از مجرای درست و اصولی صورت گیرد اما این راهحل خیریه محوری، راه حل فرعی و حاشیهای است. اصل مسئله این است که هیچ کودکی نباید گرسنه به مدرسه برود و دیوار هیچ مدرسهای نباید روی کودکان آوار شود. این وظیفه فرادستان در قدرت و مسئولان آموزش و پرورش است که یک آموزش با کیفیت و زندگی شرافتمندانه را برای همگان، بهخصوص کودکان مناطق محروم تأمین کنند. کاری که با خیریهمحوری ممکن نیست. تراژدی آنجاست که جای اصل و فرع تغییر کند؛ جایی که خیریهمحوری ابزاری برای خروج دولت از مدار وظایفش شود. فیشهای حقوقی نجومی و اختلاسهای میلیاردی از دل این تراژدیها زاده میشوند.
تصاویری از این دست تنها چشمانداز مسئلهای که با آن روبرو هستیم نیستند؛ فراتر از این تصویرها، کودکان طرد شدهای هستند که از چرخه تحصیل و جامعه جا ماندهاند؛ کودکانی که به ندرت دیده میشوند. آنهایی که مدرسه را تجربه نکردهاند تا بتوانند از معلم فداکاری که نان قسمت میکند الگو بگیرند. کودکانی که اگر سقفی و دیواری برای پناهگاه داشته باشند، در هنگام فروریختنش هیچ معلمی برای کمک به آنها نخواهد شتافت. چه کسی آنها را میبیند؟ چه کسی کودکان بیشناسنامه نیمروز را در سیستان و بلوچستان خواهد دید؟
درودبرشما
درودبراینگونه انسان ها،نیازی نیست که کسی ازرفتارهای انسانی ما باخبرشوند.آرزوی سلامت برای این انسان های پاک طینت دارم.
چه کسی آنها را میبیند؟