سردشت باید زنده شود
دیروز ۷ام تیر، سالروز بمباران شیمیایی سردشت به دست عراق در سال ۱۳۶۶ بود. سردشت شهری غالبا کردنشین واقع در مناطق مرزی استان آذربایجان غربی است.
در این روز، نیروی هوایی عراق، با بمبهای شیمیایی چهار نقطه پرازدحام شهر سردشت را بمباران کرد. در این حمله ۱۱۰ نفر از ساکنان غیرنظامی شهر کشته و نام بیش از ۵ هزار نفر در سازمانهای بینالمللی به عنوان مصدوم شیمیایی سردشت به ثبت رسیده است. رژیم بعث عراق در این حملات از سه نوع گاز خردل، گازهای اعصاب (تابون، سارین یا سومان) و سیانوژن علیه مردم بیدفاع استفاده کرده بود.
با وجود گذشت ۳۰ سال از این فاجعه، جنگ برای قربانیان و بازماندگان حادثه تمام نشده و آنها همچنان درگیر آسیبهای روانی و جسمی ناشی هستند.
در یادداشتی در روزنامه وقایع اتفاقیه، سلیمان محمدی به لزوم اطلاعرسانی گسترده از این فاجعه برای احقاق حقوق قربانیان میپردازد. بخشی از آن را اینجا بخوانید:
«سردشت در کجای جهان ایستاده است؟ آیا زمان در جهان هم مثل سردشت در همان هفتم تیر ۶۶ ایستاده است؟ اینها پرسشهایی است که برای هر کدام از ما سردشتیها پیش میآید. سردشتی که در ذهن ما همزاد تصویری از مرگ است، در ذهن یک نوجوان دهه هفتاد و هشتادی تهران هم همین تصویر را تداعی میکند؟ متأسفانه باید بگویم خیر.
با وجود گسترش بیمانند شبکههای اجتماعی و به تبع آن سواد رسانهای شهروندان، متأسفانه باید بگویم برای این نسل، سردشت در بهترین حالت، ممکن است یک غذای محلی در کردستان یا شهری در کنار بانه است که شاید به درد خرید جنس قاچاق بخورد.
حالا اصلا این مسئله توفیری به حال ما دارد؟ متأسفانه پاسخ باز هم مثبت است. در شرایطی که ما هنوز در سه دهه پیش و در خم همان کوچه اول ماندهایم و هنوز باید ثابت کنیم که ما قربانیان یکی از بزرگترین فجایع انسانی معاصر در دنیا شدهایم؛ آن هم در شرایطی که همه اسناد دال بر این فاجعه موجود است، اهمیت این مسئله عیان میشود. اگر بخواهیم به زبان سادهتر بیان کنیم، صورت مسئله این است که ما در ساعت مرگ متوقف شدهایم؛ نه میمیریم و نه زندهایم و ظاهرا دولت ایران به عنوان دولت متبوع ما این مسئله را آن طور که باید نپذیرفته است. نپذیرفتن به این معنا که به دنبال حقوق خود در این حادثه نمیرود و به تبع آن حقوق ما هم در این میان نادیده گرفته میشود. در چنین شرایطی، رسانه دوای درد است. رسانهها براساس خاصیت ذاتی خود میتوانند یک واقعیت را بخشکانند یا آن را به مسئله اول دنیا تبدیل کنند. البته بهتر است به کار ببریم «میتوانستند». فعل مثبت «میتوانند» با چنان سرعتی به «میتوانستند» تبدیل شد که حتی مجال نشده در کتابهای علوم ارتباطات آن را تغییر دهند. به عبارتی انقلاب دوم رسانهای که با تولد شبکههای اجتماعی شکل گرفت، با چنان سرعت شگرفی رشد کرد که قویترین دولتها و بزرگترین کمپانیهای رسانهای را هم هاجوواج و مبهوت خود کرد. تا پیشازاین در تمام جهان مرسوم بود که دولتها با تعریف سیاستهای رسانهای خاص از انتشار برخی اخبار و اطلاعات مخالف با سیاستهای کلی دولت و نهادهای اجرائی خود جلوگیری میکردند اما امروزه به لطف رشد و گسترش تکنولوژی اطلاعات هر شهروند تبدیل به یک رسانه بالقوه شده است که با یک دستگاه تلفن هوشمند و اندکی انگیزه و علاقه میتواند بزرگترین بحرانهای سیاسی، امنیتی یا سازمانی را در کسری از ثانیه خلق کند.»