skip to Main Content
تاملات ‌کتابی
فرهنگ

درباره مفهوم «کتاب»:

تاملات ‌کتابی

نویسنده: تئودور آدورنو |‌ تجربه مواجهه با كتاب به مثابه شيئي كه ظاهرش در انطباق با نيازهاي خوانندگان تغيير مي‌يابد و ديگر واجد آن «سادگي فروتنانه»اي نيست كه «آدورنو» آن را در تقابل با زرق‌وبرق بازاري بخش اعظم كتاب‌ها مي‌داند، امري است كه گويي امروزه حتي بيش از زمانه خود او در كار تداوم و تحكيم خويش است. تقديس بيمارگونه اشعار كلاسيك در هيات كتاب‌هايي با قطع‌هاي عجيب‌وغريب، طرح جلدهاي گل‌وبلبلي و حاشيه‌نويسي‌هاي طلاكوب، قلع‌وقمع كردن همين اشعار در قالب كتاب‌دستي‌هايي كه صرفا به درد كادوي شب «والنتاين» مي‌خورند، نمونه‌اي از پيامدهاي رويه كالايي‌شدن همه چيز در عصر ما است كه، در نمونه خاص كتاب، سعي در از ميان‌بردن و رفع آن سويه حقيقي ‌و كلي‌اي ‌دارند كه كتاب‌هاي راستين حامل آنند. براي آدورنو، كتاب نه شيئي در ميان ديگر اشيا بلكه تجسد مطلق ايده هگلي است. قطعات زير برگرفته از مقاله «تاملات كتابي» است كه در مجموعه يادداشت‌‌‌‌هاي آدورنو در باب ادبيات آمده است.

طی دیداری از یک نمایشگاه کتاب، احساس غریبی از هوشیاری و اندیشناکی بر من مستولی شد. وقتی کوشیدم معنا و علت این احساس را درک کنم، دریافتم که کتاب‌ها دگر به کتاب نمی‌مانند. تطابق با آنچه- درست یا نادرست- نیازهای مصرف‌کنندگان تلقی می‌شود، ظاهر آنها را تغییر داده است. در سراسر جهان، جلدها به آگهی‌های تبلیغاتی برای کتاب‌ها بدل شده‌اند. آن وقاری که وجه مشخصه چیزی فی‌نفسه مستقل، پایا و جادویی (hermetic) است- چیزی که خواننده را در خود جذب می‌کند و به عبارتی، پوششی بر او می‌افکند، همان‌طور که جلد کتاب متن [آن] را می‌پوشاند- به منزله امری نامناسب برای زمانه ما، کنار گذاشته شده است. [اکنون] کتاب خواننده را اغوا می‌کند و به عوض امری فی‌نفسه موجود، خود را همچون امری که موجودیتش معطوف به چیز دیگری است، به خواننده عرضه می‌کند؛ و خواننده نیز درست به همین دلیل حس می‌کند فریب خورده و بهترین بخش آن از وی دریغ شده است. البته نزد آن دسته از بنگاه‌های انتشاراتی که معیارهای دقیقی دارند، هنوز هم استثنائاتی به چشم می‌خورد و برخی بنگاه‌ها نیز با وضع موجود کنار نیامده‌اند و یک کتاب واحد را به دو صورت متفاوت چاپ می‌کنند؛ یکی مغرور از سادگی و وقار خویش و دیگری پوشیده از طرح‌های قالبی و تصاویر کوچکی که به خواننده هجوم می‌آورند. حتی این‌گونه طرح‌ها و تصاویر هم [برای جلب مشتری] همواره ضروری نیستند. در اغلب موارد کل عوامل لازم عبارتند از قطع‌ها و اندازه‌های گزاف و مجلل، همچون ماشین‌های شش‌در عریض و طویل، یا رنگ‌های بیش از حد براق و تند پوسترمانند و عواملی از این قبیل؛ عنصر یا عاملی نامعین که به مفهوم‌پردازی تن نمی‌سپارد؛ نوعی کیفیت کلی و قالبی (گشتالت) که به واسطه آن کتاب‌ها خود را باب روز و آماده خدمت به مصرف‌کنندگان جلوه می‌دهند؛ تا از این طریق بتوانند سرشت کتابی (bookness) خود را به منزله جامه‌ای ازمدافتاده و واپس‌گرا به دور افکند. البته ضرورتی ندارد که تبلیغات همواره به شیوه‌ای خام و مبتذل دنبال شود، یا ضرورتا با ذوق خوش ناسازگار باشد. برای آنان که با تکنولوژی کتاب به خوبی آشنا نیستند، ظاهر کالایی کتاب، صرف‌نظر از هر آنچه موجد آن است، کتاب را با شکل کتاب، یعنی با شکلی که همزمان مادی و معنوی است، در تناقض قرار می‌دهد- تناقضی که صورت‌بندی آن دشوار است ولی دقیقا به سبب همین ژرفا و ابهام بی‌حدش امری مساله‌ساز است.

گاهی اوقات انحلال [شکل] کتاب به لحاظ زیباشناختی حتی موجه نیز هست، فی‌المثل در مقام دلزدگی نسبت به تزیینات، تمثیل‌ها و تذهیب‌های فرسوده و مستعمل قرن نوزدهمی بی‌شک دوره همه اینها به سر رسیده است، ‌ولی گاهی اوقات به نظر می‌رسد که تصاویر فرشتگان، الهگان هنر، عودها و دیگر تزیینات صفحه عنوان چاپ‌های [قدیمی پیترز] یا یونیورسال را محو کرده‌اند. فی‌الواقع بخشی از سعادتی را نیز که زمانی از این تزیینات عوامانه ساطع می‌شد، محو و نابود کرده‌اند. زمانی که تصویر عود به منزله پیش‌درآمد یک موسیقی عمل می‌کرد که خود عوامانه نبود، این تزیینات عوامانه نیز دگرسان می‌شد. در کل ناچاریم اذعان کنیم که امروزه کتاب‌ها از اینکه هنوز کتاب‌اند و نه کارتون تلویزیونی یا ویترین‌های مجهز به چراغ‌های نئون، شرمنده‌اند. آنها می‌خواهند آخرین نشانه‌ها و آثار استادکاری و صناعت نهفته در تولید خود را محو سازند، آن هم به این امید که دیگر ناسازگار با زمان به نظر نرسند و بتوانند همپای آن عصر یا دوره‌ای به پیش روند که خود در دل از آن بیمناک‌اند، زیرا حدس می‌زنند که این دوره دیگر وقت و حوصله‌ای برای آنها ندارد. تغییری که در شکل کتاب رخ داده است، نوعی فرآیند سطحی نیست که جلوگیری از آن ممکن می‌بود؛ اگر فی‌المثل کتاب‌ها به سرشت حقیقی خود وفادار می‌ماندند و صرفا آن شکلی را طلب می‌کردند که با این سرشت خواناست. تلاش‌های گوناگون برای ایجاد مقاومت درونی در برابر این تحول بیرونی به یاری نوعی نرم کردن ساختار ادبی، تا حدی واجد سترونی تلاش‌های بی‌فایده کسانی است که می‌خواهند با سربلندی و بدون از دست دادن هیچ چیز [با دشمن] سازش کنند.

در حال حاضر، پیش‌فرض‌های عینی [تحقق] شکل‌هایی نظیر بیانیه، شب‌نامه یا اعلامیه که می‌توانند الگوهایی برای این برنامه نرم ساختن ادبی تلقی شوند موجود نیست. کسانی که از این الگوها تقلید می‌کنند صرفا در مقام چاکران پنهان قدرت عمل می‌کنند؛ اینان سترونی خویش را در ملاءعام به نمایش می‌گذارند. هنگامی که ناشران به نویسندگان سرکش و ستیزه‌جو، که خود نیز چون دیگران محتاج نان و آب‌اند هشدار می‌دهند که هرچه تطابق کتاب‌هایشان با پسند غالب کمتر باشد، بحث موفقیت آنها نیز کمتر خواهد بود، بی‌تردید حق با ناشران است. می‌توان کلکسیونرهای کتاب را متهم کرد که از دید آنان تملک کتاب مهم‌تر از خواندن آنهاست. بی‌شک رفتار کلکسیونر به ما نشان می‌دهد که کتاب‌ها بی‌آنکه خوانده شوند، حرفی برای گفتن دارند و اینکه گهگاه این حرف کم‌اهمیت‌ترین سخن آنها نیست. به همین دلیل آن کتابخانه‌های خصوصی که عمدتا از ‍[ردیف‌های یک شکل] کلیات آثار مولفان گوناگون تشکیل شده‌اند، به راحتی جلوه و نمودی عامیانه به خود می‌گیرند. نیاز به کامل بودن که در مواردی نظیر تلاش برای تمییزبخشی ماندگار کلیات آثار یک مولف از مابقی، نیازی حقیقتا موجه است، غالبا به سادگی با غریزه تملک و تصاحب یا حرص به جمع‌آوری کتاب همدست می‌شود. این غریزه یا حرص، کتاب‌ها را از آن تجربه‌ای بیگانه و جدا می‌سازد که دقیقا با ور رفتن و نابود کردن مجلدات منفرد، نقش آنها را بر خود حک می‌کند… [این‌گونه مجموعه‌های متشکل از کلیات آثار] اندکی شبیه به آن کتابخانه عریض و طویلی‌اند که من در خانه یک خانواده قدیمی آمریکایی در ماین، با آن روبه‌رو شدم. این کتابخانه به واقع نمایشگاهی بود از همه کتاب‌ها و عناوین قابل تصور. اما وقتی سرانجام تسلیم وسوسه درونی خویش شدم و به سوی یکی از آنها دست بردم کل آن بنای باشکوه با صدای خفیفی فروریخت. کتابخانه سراپا قلابی بود. کتاب‌های واقعی همان کتاب‌های آسیب‌دیده‌اند؛ کتاب‌هایی که بارها جابه‌جا شده‌اند و رنج این سرگردانی را به جان خریده‌اند.

همچنین بخوانید:  قتل ِ کتاب‌های محمدجعفر پوینده در بازار کتاب
رابطه درست با کتاب‌ها نوعی رابطه خودانگیخته است، نوعی تن سپردن به غایات زندگی دوم و غیررسمی کتاب‌ها، به عوض چسبیدن به زندگی نخست آنها که خود معمولا چیزی نیست مگر آنچه خواننده به دلخواه خود ساخته و پرداخته است. کسی که می‌تواند در ارتباط خود با کتاب‌ها به این خودانگیختگی دست یابد، غالبا به صورتی غیره‌منتظره همان چیزی را به دست می‌آورد که در جست‌وجویش بوده است. موفق‌ترین نقل قول‌ها معمولا همان‌هایی‌اند که از چنگ کاوش‌های ما می‌گریزند و صرفا از سر نیکوکاری خود را به ما عرضه می‌کنند. 

امیدوارم مغول‌صفتان هرگز از این امر باخبر نشوند و با انبار کتاب‌های نونوار خود به شیوه همان کافی‌چی‌های زرنگ و حیله‌گری رفتار کنند. آن کتاب‌هایی که سالیان سال همدم ما بوده‌اند، در قالب نظم تحمیلی و تعیین جایگاه مقاومت و مصرانه جایگاه باب‌طبع خود را طلب می‌کنند. آن ‌کس که حق بی‌نظمی را به ایشان اعطا می‌کند، نسبت به آنها بی‌اعتنا و بی‌توجه نیست، بلکه در واقع هوس‌های آنها را ارضا می‌کند و البته غالبا نیز برای همین کار مجازات می‌شود، زیرا این دسته از کتاب‌ها بس گریزپای‌اند و احتمال فرارشان بیش از همه است. مهاجرت، زندگی درب و داغان، کتاب‌های مرا بدریخت کردند؛ کتاب‌هایی که همسفر من بودند، یا بهتر بگویم، بارها و بارها در پی من به لندن، نیویورک، لس‌آنجلس و دست آخر مجددا به آلمان، خرکش شدند. رانده‌شده از قفسه‌های آرام خویش، پرتاب‌شده به این سوی و آن سوی، محبوس در جعبه‌ها، چیده‌شده در قفسه‌های موقت – بسیاری از آنها لاجرم پاره‌پاره شدند. شیرازه‌ها از کتاب‌ها جدا شدند، غالبا تکه‌هایی از متن را همراه خویش بردند. تولید و ساخت آنها از آغاز معیوب بود؛ همان‌طور که بازار جهانی در دوره شکوفایی سرمایه‌داری دریافت، کیفیت عالی محصولات آلمانی از مدت‌ها پیش امری مشکوک بوده است. این فروپاشی نمودی تمثیلی از زوال لیبرالیسم آلمانی بود: یک فشار کافی بود تا این [محصول سیاسی] نیز تکه‌تکه شود. با این حال، شخصا قادر نیستم از شر کتاب‌های ویران‌شده خلاص شوم؛ آنها بارها و بارها به نحوی تعمیر می‌شوند. بسیاری از این مجلدات پاره‌شده، اکنون در هیات کتاب‌های جلد مقوایی، کودکی دوم خویش را تجربه می‌کنند. خطرات کمتری آنها را تهدید می‌کند: آنها، به مفهوم رایج، اموال واقعی محسوب نمی‌شوند. باری، آنها که ظریف و آسیب‌پذیرند، اسناد و مدارکی مبین وحدت و همچنین گسست‌های یک زندگی‌اند؛ همان زندگی‌ای که [چونان گرد و غبار و لکه و… ] به آنها چسبیده است. البته نباید ماهیت اتفاقی و تصادفی این شیوه نجات را از یاد برد، همچنین علایم مشیتی نامحسوس را که به واسطه تحقق آن برخی از کتاب‌ها حفظ شدند، حال آنکه برخی دیگر برای همیشه ناپدید شدند. از میان مجلدات آثار کافکا که در زمان حیات وی منتشر شدند، هیچ یک همراه من سالم به آلمان بازنگشت.

… رابطه درست با کتاب‌ها نوعی رابطه خودانگیخته است، نوعی تن سپردن به غایات زندگی دوم و غیررسمی کتاب‌ها، به عوض چسبیدن به زندگی نخست آنها که خود معمولا چیزی نیست مگر آنچه خواننده به دلخواه خود ساخته و پرداخته است. کسی که می‌تواند در ارتباط خود با کتاب‌ها به این خودانگیختگی دست یابد، غالبا به صورتی غیره‌منتظره همان چیزی را به دست می‌آورد که در جست‌وجویش بوده است. موفق‌ترین نقل قول‌ها معمولا همان‌هایی‌اند که از چنگ کاوش‌های ما می‌گریزند و صرفا از سر نیکوکاری خود را به ما عرضه می‌کنند. هر کتاب ارزشمندی با خواننده خویش بازی می‌کند. خواندن خوب همان خواندنی است که قواعد این بازی را کشف می‌کند و بی‌هیچ خشونتی به آنها گردن می‌نهد… زندگی خصوصی کتاب‌ها را می‌توان با آن نوع حیاتی مقایسه کرد که طبق باوری رایج و سرشار از احساسات، غالبا از سوی زنان به گربه‌ها نسبت داده می‌شود. کتاب‌ها نیز چون گربه‌ها جانوران خانگی اهلی‌نشده‌اند. هر چند در مقام اموال و دارایی‌ها مشهود و در دسترس، به نمایش گذاشته می‌شوند، ولی همواره به کنار‌ه‌گیری تمایل دارند. اگر ارباب و صاحب کتاب‌ها از سازماندهی آنها در قالب یک کتابخانه سر باز زند- و هر آن کس که با کتاب‌ها تماس درست دارد به احتمال قوی در هیچ کتابخانه‌ای، از جمله کتابخانه خودش، احساس راحتی نخواهد کرد- آن کتاب‌هایی که بیش از همه مورد نیاز اویند، بارها و بارها حاکمیت و فرمانروایی وی را نفی می‌کنند، پنهان می‌شوند و بازگشت‌شان تماما منوط به بخت و تصادف است. برخی از آنها چونان اشباح ناپدید می‌شوند، آن هم درست در لحظاتی که حضورشان واجد معنایی خاص است. ولی از این بدتر، مقاومت ناگهانی کتاب‌ها در لحظه‌ای است که آدمی چیزی را در آنها جست‌وجو می‌کند: تو گویی آنها قصد دارند از نگاه واژگانی (Lexical) ما انتقام بگیرند؛ همان نگاهی که اندرون آنها را برای یافتن قطعات و عبارات خاص می‌کاود و از این طریق مسیر مستقل زندگی آنها را- که قرار نیست تابع امیال این و آن باشد- مورد هجوم قرار می‌دهد. به ظن غالب فن صحافی مسوول و عامل این واقعیت است که برخی از کتاب‌ها همواره در صفحه‌ای خاص گشوده می‌شوند.

آناتول فرانس که آداب ولتری وی بر نبوغ متافیزیکی‌اش سایه افکنده است و هنوز هم به این دلیل نکوهش می‌شود، در اثر خود، تاریخ معاصر، به شیوه‌ای خاص از این امر سود جسته است. موسیو برژره [شخصیت اصلی رمان آناتول فرانس] برای فرار از ملال شهرستان، به کتابفروشی موسیو پالو پناه می‌برد. او هر بار که به کتابفروشی می‌رود، بدون هیچ علاقه یا نیت خاصی، کتاب تاریخ سفرهای اکتشافی را برمی‌‌دارد و این کتاب نیز با سماجتی عجیب جملات زیر را پیش چشم او می‌نهد: «…گذرگاهی شمالی. به گفته او، دقیقا به لطف همین اقبال بد بود که ما توانستیم به جزایر ساندویچ بازگردیم و سفرمان به زینت کشفی آراسته شد که هرچند آخرین کشف ما بود، مع‌هذا به نظر می‌رسد که از بسیاری لحاظ مهم‌ترین کشفی است که اروپاییان تا به حال در اقیانوس آرام به آن دست یافته‌اند…» قرائت این قطعه با تداعی معانی‌های برخاسته از تک‌گویی درونی این ضد اومانیست مودب و آرام، درهم می‌آمیزد. به دلیل همان اصلی که بر ترکیب رمان حاکم است، هنگام قرائت این قطعه، که در ظاهر هیچ ربطی به ماجرای رمان ندارد، آدمی نمی‌تواند خود را از قید این احساس عجیب خلاص کند که علم به چگونگی تفسیر این قطعه، کلید اصلی فهم کل کتاب است. در دل برهوت بی‌آب و علف زندگی شهرستانی، به نظر می‌رسد که پافشاری سطحی کتاب بر این قطعه خاص، به واقع آخرین بقایای معنایی فرسوده و پاک‌شده است که اکنون صرفا اشارات و سرنخ‌هایی سترون را در اختیار ما می‌گذارد؛ اشاراتی نظیر وضع هوا یا آن حس انتقال‌ناپذیری که در دوران کودکی یک روز ناخودآگاه به سراغ ما می‌آید، تا با خود بگوییم: خودش است، یگانه امر واقعا مهم و سپس آنچه تنها لحظه‌ای پیش عیان شده بود، بار دیگر ناگهان تیره و مبهم می‌شود. تاثیر سودایی این نوع تکرار صحافانه، از آن رو چنین ژرف است که احساس چشم‌پوشی و ناکامی همیشگی برخاسته از دل آن، تا این حد به احساس کامیابی و تحقیق آنچه وعده داده شده بود، نزدیک است. این واقعیت که کتاب‌ها بارها و بارها به میل خود در همان صفحه خاص گشوده می‌شوند، موجد شباهت بدوی و ریشه‌ای آنها با کتب رموز غیبی و خود کتاب زندگی است؛ همان کتابی که اکنون فقط در شکل تمثیل‌های اندوهگین سنگی بر گورهای قرن نوزدهم گشوده و خوانده می‌شود. کسی که این یادبودها را به شیوه‌ای درست قرائت کند، احتمالا می‌تواند قطعه «گذرگاه شمالی» در کتاب تاریخ سفرهای اکتشافی را رمزگشایی و تاویل کند.

همچنین بخوانید:  خصوصی‌سازیِ سانسور

فقط در نسخه‌های مستعمل است که حرفی در باب آن مهاجرنشین‌های هولدرلینی که تاکنون کسی به آنها قدم ننهاده است، گفته می‌شود. نوعی ناخرسندی دیرینه نسبت به کتاب‌هایی که عناوین آنها به صورت عمودی در درازای عطف چاپ شده است وجود دارد. هر عنوان شایسته و درخوری باید به صورت افقی چاپ شود. اشاره [انتقادی] به این نکته که هرگاه کتاب قائم ایستاده باشد، برای تشخیص هویت کتاب‌های دارای عنوان عمودی، آدمی باید سر خود را کج کند، صرفا دلیل‌تراشی محض است. در واقع، چاپ افقی عنوان روی عطف، ظاهری حاکمی از استحکام و ثبات به کتاب‌ها می‌بخشد: آنها قرص و محکم روی پای خود می‌ایستند و عنوان خوانای قسمت فوقانی در حکم چهره آنهاست. ولی آن کتاب‌هایی که عنوان عمودی دارند، وجودشان حاصلی ندارد مگر افتادن در گوشه و کنار، تا روزی سرانجام جارو و به دور ریخته شوند. حتی شکل فیزیکی آنها نیز متاثر از این واقعیت است که برای ماندن و دوام آوردن طراحی نشده‌اند. به ندرت می‌توان کتابی را با جلد شومیز یافت که عنوانش به صورت افقی چاپ شده باشد. آنجا که هنوز نشانی از عناوین افقی باقی است، آنها را نه چاپ می‌کنند و نه حتی مهر می‌زنند، بلکه در عوض برچسبی به کتاب می‌زنند که فی‌الواقع ظاهری موهوم و خیالی دارد.

آرزوی من برای چاپ افقی عناوین فقط در مورد معدودی از کتاب‌هایی که نوشتم برآورده شد؛ ولی زمانی که چاپ عمودی عنوان رواج کامل یافت، برای مخالفت با آن حرف قطعی و معینی نداشتم. تقصیر این وضع احتمالا به گردن مقاومت خودم در برابر کتاب‌های ضخیم است. بدون‌ آن تجربه سودایی که از بیرون به کتاب‌ها می‌نگرد، برقراری هرگونه رابطه با آنها، نظیر گردآوری کلکسیون کتاب یا حتی پایه‌ریزی ایجاد یک کتابخانه، ممکن نخواهد بود. هر کسی که شمار کتاب‌هایش از یک قفسه بیشتر است، فقط بخش اندکی از مطالب مورد علاقه خویش را می‌خواند. این تجربه ماهیتی جسمانی (فیزیونومیک) دارد و همان‌قدر انباشته از لطف و قهر و تزلزل و بی‌انصافی است که تجربه جسمانی (فیزینومیک) ما از آدمیان. ریشه و مبنای سرنوشت کتاب‌ها در این واقعیت نهفته است که آنها صاحب چهره‌اند و احساس اندوه ما نسبت به کتاب‌هایی که امروزه چاپ می‌شوند، از این واقعیت ناشی می‌شود که آنها رفته‌رفته چهره خویش را از دست می‌دهند. اما نگرش جسمانی نسبت به ظواهر بیرونی کتاب‌ها، به واقع نقطه مقابل نگرش مبتنی بر کتاب‌دوستی است. نگرش نخست معطوف به سویه تاریخی است. در مقابل، از دید نگرش مبتنی بر کتاب‌دوستی، کتاب ایده‌آل کتابی بری و معاف از تاریخ است که در همان روز نخست ظهورش برگزیده می‌شود و از آن پس با تکبر بسیار حفظ و نگهداری می‌شود. توقع فرد کتاب‌دوست از کتاب‌ها زیبایی بدون رنج است؛ کتاب‌ها باید همواره نونوار باشند، حتی کتاب‌های قدیمی کیفیت سالم و دست‌نخورده آنها ضامن ارزش آنهاست؛ در این معنا، نگرش کتاب‌دوستانه به کتاب‌ها نگرشی به غایت بورژوایی است- ناتوان از روییت بهترین نکات. در (قلمرو) کتاب‌ها، رنج همان زیبایی حقیقی است؛ بدون آن، زیبایی هیچ نیست مگر فساد و نمایش صرف. دوام ابدی، جاودانگی ادعا شده، نافی خویش است. هر آن کسی که بدین‌نکته وقوف دارد، نسبت به کتاب‌هایی که لای‌شان باز نشده بی‌میل است؛ کتاب‌های باکره نیز هیچ لذتی نمی‌بخشند.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗