دولت ترکیه فقط به زبان گلوله حرف میزند
حملات دولت ترکیه به مناطق کردنشین جنوب شرق این کشور بیوقفه ادامه دارد؛ حملاتی که با هماهنگی نیروهای ارتش و پلیس ترکیه و با استفاده از سلاحهای سنگین صورت میگیرد. به گفته منابع محلی و ناظران بینالمللی و برخلاف ادعاهای اردوغان، در این حملات عمدتا شهروندان عادی هستند که کشته میشوند. این حملات از زمانی بالا گرفت که حزب آ.ک.پ نتوانست در انتخابات پارلمان به اکثریت مطلق دست پیدا کند و به گفته تحلیلگران تلاش کرد با ایجاد شرایط جنگی، رای لازم در انتخابات مجدد را بهدست آورد. هفته پیش گروهی از اساتید دانشگاههای ترکیه در اعتراض به کشتار مردم توسط نیروهای دولتی، خواهان برقراری صلح و توقف حملات شدند. واکنش دولت، نه توقف حملات بلکه بازداشت این اساتید و وارد کردن انواع اتهامات برای مرعوب کردن آنها بود. این امر اما باعث حمایت هرچه گستردهتر آکادمسینها و سپس هنرمندان از سراسر دنیا از کردهای ترکیه شد. اتفاقی که پس از آشکار شدن حمایتهای دولت ترکیه از داعش در سوریه، مشروعیت دولت اردوغان را بیش از پیش زیر سوال برد. یادداشت زیر از یک شاهد عینی در دیاربکر، چهرهی واقعی حزبی را نشان میدهد که سالهاست پشت نقاب «عدالت» و «توسعه» دست به سرکوب مخالفان داخلی خود زده است.
سرمای آمِد کشنده است، اهالی دیاربکر خوب میدانند. دهها سانتیمتر برف روی زمین نشسته، اتفاقی که فقط هر سه یا چهار سال یکبار رخ میدهد. و دقیقا در همین روزها جنگ در محلهی قدیمی سور، یعنی آمِد، و همینطور در شهرهای جزیره و سیلوپی در استان شیرناک، بالا گرفته است.
من اینجا در روابط عمومی اداره شهرداری نشستهام، همراه با سه روزنامهنگار و پژوهشگر. این روزها شهرداری تبدیل به پایگاه غیررسمی روزنامهنگاران و پژوهشگرانی شده که از غرب ترکیه و خارج از کشور آمدهاند. در مورد آنچه در چند ماه گذشته بر این منطقه رفته گفتگو میکنیم.
رویدادهایی که اینجا اتفاق میافتد حتی برای ساکنانش، تقریبا غیرقابل درک است. هر صبح، هر عصر و هر شب موجی فرساینده تمام وجودم را فرا میگیرد؛ از شنیدن صدای شلیک گلوله، انفجار و ترکش که از سور در همین نزدیکی به گوش میرسد. بهرغم اینها، تمام طول روز سر کار هستم.
دیگران چیزهای مشابه و اغلب برانگیزانندهتری به زبان میآورند. خیلیها تمام شب را بیدار میمانند، هر شب. دیشب خمپارهای روی سقف خانه یکی از آنها فرود آمد.
در این شهر با جمعیت یک میلیونی، با وحشت شاهدیم که دولت چگونه دهها بار در طول روز با تانکها و توپخانهاش شهر قدیمی را هدف میگیرد و تلاش میکند مقاومت ۲۰۰-۳۰۰ جوانی را درهم بشکند که در حزب «غیرقانونی» YDG-H سازماندهی شدهاند. دولت ترکیه اهل گفتگو نیست، فقط به زبان گلوله حرف میزند.
بهار گذشته دولت ترکیه بهشکل یکطرفه مذاکرات صلح با حزب ممنوعهی کارگردان کردستان را متوقف کرد و بعد در پایان ماه جولای جنگی افسارگسیخته را علیه این حزب آغاز کرد. در ادامه تعدادی از جوانان، در چندین شهر «فضاهایی آزادشده» برپا کردند، فضاهایی رها از سرکوب. همزمان، شوراهای مردمی دموکراتیک محلی در دیاربکر و ۲۰ نقطه دیگر اعلام خودمختاری کردند.
پس از آن دولت شروع کرد به دستگیری سازماندهیشدهی فعالین سیاسی در شمال کردستان، و تنها در یک هفته ۱۰۰۰ نفر را دستگیر کرد. در فاصله سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ و بهشکل متناوب، بیش از ۹۰۰۰ نفر بازداشت شدهاند. بسیاری از مردم اینجا میخواهند نبرد مسلحانه طولانیمدت در کوهستانها به سرانجامی برسد. عملکرد آکپ اردوغان در عدم پذیرش موفقیت انتخاباتی حزب HDP در ماه ژوئن گذشته و برگزاری انتخابات مجدد تحت شرایطی سرکوبگرانه، به نفرت مردم از اردوغان و حزبش انجامیده است.
یک فیلم بد؟
در راه خانه هستم و هنوز برف میبارد. تانکها پشت سرم در حرکتند و به سمت شهر قدیمی میروند. آنچه بر سر شهر آوردهاند، دهشتناک است. چنین وضعیتی غیرقابل تحمل است. بهار گذشته روحیهای سرکشانه بر شهر مستولی شد، بعد از آنکه شهر کوبانی در کردستان سوریه آزاد شد. انقلاب در رژاوا پرتو درخشانش را به اطراف گستراند. اکنون گویی سالها از آن زمان گذشته. صلح به آخر خط رسیده، و حالا جنگ در میان است و پایش به شهر هم باز شده.
این روزها دستهبندیهای ذهنم به مکانهای «امن» و «خطرناک» محدود شده. حس میکنم انگار در فیلمی بد هستم که مدام دارد بدتر میشود. و چیزی را به یاد میآورم که زمانی یک دوست آرژانتینی، حین ساخت فیلمی در اینجا به من گفته بود؛ «دو جای سوررئال روی کره زمین وجود دارد؛ مکزیک و کردستان».
تا ماه اکتبر، خواستِ خودمختاری و همهی خندقها و سنگرهایی که جوانان ساخته بودند برای بسیاری از اعضای HDP در آمِد سوالبرانگیز بود، یعنی جاییکه این حزب موفق به کسب ۷۸ درصد آراء شد. آنها متحیر بودند. و سیاسیترین افراد از میان آنها- آمِد شهری بهشدت سیاسی است- نمیتوانستند تحلیلی منطقی ارائه دهند. بسیاری از من میپرسیدند «این وضع تا کِی ادامه داره؟ اونها ماه دیگه بیخیال میشن یا چی؟»
فکر میکنم آنها حالا از رویای خوششان بیدار شدهاند و در حالت شوک به سر میبرند. برای یک قرن، ما کردها مردمانی متعلق به طبقه فرودست بودهایم. ما خواهان صلح هستیم، من این را لمس میکنم، اما صلحی عادلانه. حتی آنهایی که خواهران و برادارن یا فرزندانشان را- چه بهعنوان چریک چه شهروند عادی- در ترورهای دولتی ۳۰ سال اخیر از دست دادهاند، آنچنان آرزومند صلح هستند که مشتاقانه به هر بارقهای از امید دل میبندند.
بسیاری نسبت به دولت بدبین هستند، دولتی که از تابستان امسال هر چه بیرحمانهتر عمل کرده است. اعمال بیرحمانه دولت با وضعیت حکومت نظامی که هر چند وقت یکبار حاکم میشود- در سور از اول دسامبر- به تدریج منجر به بیداری مردم شده است. اول فقط فعالین سیاسی بودند و حالا ساکنان شهر هم چنین چیزهایی را به زبان میآورند: «مقاومت آغاز شده است» و «تنها چیزی که برایمان باقی مانده، جنگیدن با افتخار است».
شوربختانه رئیسجمهوری داریم که بهشکلی بیسابقه تمامی کردهای هوادار صلح و دیگر دموکراتهای غیر کردِ غرب ترکیه- که شاید بیش از ما دچار شوک باشند- را سرکوب و تعقیب میکند تا خود را در جایگاه حاکم ابدی قرار دهد. ما باید مقاومت کنیم! این حرفها شاید پروپاگاندا یا شعارهایی روحیهبخش به نظر برسد. اما منتقدان چه راهحل دیگری پیش پای ما مینهند؟ در گذشته فقط مقاومت اثرگذار بوده است.
ضمنا دولتهای اروپایی دارند چه غلطی میکنند؟ برای اردوغان پول میفرستند تا پناهندهها را در ترکیه محبوس کند و آنها هم چشمان خود را میبندند. اتحادیه اروپا یکبار دیگر در حال گفتگو درباره ورود ترکیه به اتحادیه است تا مانع از فاصله گرفتن ترکیه شود. ناگهان تمام انتقادات سالهای اخیر (به رفتارهای دولت ترکیه) خاموش شده است. بسیار خوب، سیاستِ دولتی چرند است. اما شما (اروپائیان) هنوز فضای عمومی نصفونیمهای در اختیار دارید که ما در اینجا نداریم. پس دست به کاری بزنید و اجازه ندهید این مذاکرات کثیف انجام شود.
«شما مادرم را کشتهاید»
سه ساعت بعد، در حال ترجمه نامهای از یک جوان به اسم یان اهل سیلوپی هستم. مادرش ماه پیش در خیابان هدف گلوله قرار گرفت و زخمهایش او را از پا در آورد. چون برای یک هفته، تکتیراندازهای پلیس هر کسی که قصد کمک به او داشت را با تیر میزدند. هفتهی پیش یک روزنامهنگار گزارش آنرا در بلاگ یک روزنامه ترکیهای منتشر کرد. این شاید دشوارترین ترجمهی تمام عمرم باشد. میخواهم آن را با شما هم به اشتراک بگذارم؛
«وقتی فهمیدیم مادرم تیر خورده، بهسرعت خودمان را به محل رساندیم. قبل از اینکه ما برسیم، داییام سعی کرده بود خودش را به او برساند، اما تکتیراندازها او را هم زده بودند. وقتی رسیدم، اهالی محل داشتند جنازهی داییام را میبردند. در مورد مادرم پرسیدم، گفتند هنوز کف خیابان است. وقتی خواستم سراغش بروم، آنها مانع شدند. ضجه زدم، ضجه زدم، ضجه زدم. مادرم وسط خیابان افتاده بود و داشت جان میداد. اوایل کمی تکان میخورد، ولی بعد حرکاتش فروکش کرد. به هر کسی رو آوردیم- نمایندگان، اعضای شورای محلی، استاندار- گفت فقط وقتی تکتیراندازها عقبنشینی کنند میتوانیم مادرت را از آنجا خارج کنیم.
مادرم چه حسی داشت وقتی آنجا افتاده بود؟ زجر کشید. هفت روز تمام کف خیابان افتاده بود. هیچکدام از ما نخوابیدیم تا نگذاریم سگها و پرندهها به بدن او نزدیک شوند؛ آنجا افتاده بود، ۱۵۰ متر آن طرفتر، و ما به چشم خود میدیدیم دارد جان میکند. در آن هفت روز، آنقدر عذاب کشیدیم که هر انسانی میتواند انسان دیگری را عذاب دهد.
مادرم هنوز شال گردنش را در دست داشت، دستهایش خشک شده بود، حالت بدنش نشان میداد دارد با مرگ میجنگد. خونش خشک شده بود. دستهایش، صورتش- که از آنجا به زمین افتاده بود- از خاک پوشیده بود، لباسهایش غرق در خونی بود که حالا خشک شده بود.
آنها که اعتقاد دارند، روح مادرم را از بدنش جدا کردهاند. چشمانش باز بود و صورتش رو به خانهمان بود. نمیتوانم دردم را به زبان بیاورم. هفت روز در سوز زمستانِ بیرحم کف خیابان افتاده بود. دردناکتر از همه این بود که نمیدانستیم تا چه زمانی زنده مانده بود. امیدوارم همان لحظه اول تمام کرده باشد. آنها مادرم را کشتهاند.»
اگر هیچ حسی ندارید، دوباره و دوباره نامه را بخوانید.
شدت گرفتن جنگ
در هفتههای اخیر در بخش کردنشین ترکیه، شهرها و محلات تکافتاده، تبدیل به مناطق جنگی شدهاند. دور از چشمان مردم، ارتش ترکیه و نیروهای پلیس با سلاحهای سنگین به جان شورشیانی افتادهاند که اغلب جوان هستند. نیروهای دولت حتی به شهروندان عادی هم رحم نمیکنند. سازمان دیدهبان حقوقبشر روایتهای شاهدان عینی را گردآوری کرده که نشان میدهد نیروهای امنیتی حتی کسانی که قصد خارج شدن از خانهشان دارند را با گلوله هدف قرار میدهند. گروههای حقوقبشری محلی گزارش میکنند بیش از ۱۵۰ شهروند عادی به قتل رسیدهاند.
پس از انتخابات پارلمانی در ماه نوامبر، امیدها بیشتر شد که دولت ترکیه به مقابلهای که در جولای شروع کرده بود پایان میدهد. امیدها نقش بر آب شده است. در مقابل، سرکوب شدت گرفته است، حتی سرکوب مقامات رسمی هدپ که به پارلمان راه یافتهاند. چندین نفر از آنها، از جمله صلاحالدین دمیرتاش رهبر مشترک حزب، با اتهام جداییطلبی مواجه هستند.