چگونه فیفا فوتبال را به خاک سیاه نشاند
رسوایی مالی اخیر سران فیفا که به استعفای سپ بلاتر انجامید، سر و صدای رسانهای فراوانی به پا کرده است. این در حالیست که فساد مالی در فیفا امر تازهای به شمار نمیرود. بیل کرین در این یادداشت، چگونگی رشد ساختار فیفا را مرور کرده و نشان میدهد که فساد مالی اخیر در مقایسه با بهرهکشی درازمدت این نهاد از کشورهای در حال توسعه و کارگران بسیار ناچیز است. کشور قطر که در ارتباط با کسب میزبانی جامجهانی ۲۰۲۲ در مظان اتهامِ پرداخت رشوه قرار دارد، نمونه اعلای بهرهکشی از کارگران مهاجر برای پیشبرد پروژههای موردنظر فیفا به حساب میآید. طبق آمارهای رسمی تاکنون ۱۰۰۰ کارگر مهاجر جان خود را بر سر آمادهسازی این کشور پادشاهی برای میزبانی جامجهانی از دست دادهاند و تخمین زده میشود تا زمان آغاز مسابقات، این تعداد به ۴۰۰۰ نفر افزایش پیدا کند. بیل کرین از ارتباط مدل رشد سرمایهدارانه فیفا با چنین روندهای مرگباری پرده برمیدارد.
زمانیکه در ماه گذشته بر دست هفت نفر از اعضای رسمی فدراسیون بینالمللی فوتبال (فیفا) دستبند زده شد، تیتر اصلی نیویورکتایمز از بابت نبودن سپ بلاتر در میان آنها اظهار تعجب میکرد.
دو روز بعد و پس از درخواستها برای استعفای بلاتر، از نهادهای غیردولتی پیشرو مثل آواز (Avaaz) گرفته تا دیوید کامرون نخستوزیر بریتانیا، بلاتر در کمپین انتخاب دوباره برای ریاست فیفا و در یک سخنرانی نامربوط که نمایانگر منش خودبزرگبینانه او بود و در آن به خدایان حداقل سه مذهبِ مختلف توسل جست، ادعای پیروزی کرد: «حالا من رئیس هستم، رئیسِ همه.» با اینهمه، سرمستیِ بلاتر عمری کوتاه داشت؛ او تنها یک هفته بعد از سمتش استعفا کرد، در حالیکه میگفت فیفا به «بازسازی عمیق» نیاز دارد و حکمرانیاش (بر فیفا) «مورد حمایت همه در جهان فوتبال نیست.»
این فسادِ افسانهای که دولت ایالات متحده را وادار کرد تا در نهایت بعد از یک تحقیقات پنج ساله دست به اقدامی بزند، در مقایسه با سابقه طولانیمدت فیفا در بهرهکشی مستقیم و غیرمستقیم از کشورها و بهکارگیری کارگران با کمترین دستمزد ممکن در جنوبِ جهانی (Global South) کم اهمیت به نظر میرسد.
پس موضوع بحث در کیفرخواستِ سران رسمی فیفا چیست؟ فساد مرتبط با سلسله مراتب سران بینالمللی فوتبال حقیقتاً حیرتآور است. در واقع ممکن است ما حتی هیچ وقت نفهمیم که فیفا مستقیماً چه مقدار پول دزدیده، یا از طریق معاملات پنهانی کسب درآمد کرده و یا چقدر در همهی دنیا رشوه داده است.
با این همه، این رسوایی در اینجا اهمیتی بیش از شهرتِ یکی از ثروتمندترین و مشهورترین تجارتهای امروز دنیا دارد. تجارتی که بر هر کشوری که در آن فوتبال بازی میشود و بازار رسانهای آن کشور، چنگ انداخته است. این فسادِ افسانهای که دولت ایالات متحده را وادار کرد تا در نهایت بعد از یک تحقیقات پنج ساله دست به اقدامی بزند، در مقایسه با سابقه طولانیمدت فیفا در بهرهکشی مستقیم و غیرمستقیم از کشورها و بهکارگیری کارگران با کمترین دستمزد ممکن در جنوبِ جهانی (Global South) کم اهمیت به نظر میرسد.
فوتبال و سرمایهداری در جنوب
فیفا به شکل امروزیاش، ساخته دستِ رئیس پیشین فیفا ژائو هاوه لانژ است که بهجای استنلی رُز که به حمایت از تیمهای فوتبال نژادپرست شهره بود، بر کرسی ریاست فیفا تکیه زد. او پس از به قدرت رسیدن در سال ۱۹۷۴ تبدیل فیفا به یک ساختار کاملاً تجاری را سرپرستی کرد. ساختاری که بهجای مشارکت فدراسیونهای ملی و محلی، توسط اسپانسرها تأمین مالی میشد. فیفا تحت سرپرستی هاوه لانژ، چرخشی بیسابقه به سمت کشورهای جنوب را به مرحله اجرا در آورد که قبلاً از آن چشمپوشی شده بود، اما در آن زمان پایگاه اصلی طرفداران فوتبال بود.
فیفا تحت سرپرستی هاوه لانژ، چرخشی بیسابقه به سمت کشورهای جنوب را به مرحله اجرا در آورد که قبلاً از آن چشمپوشی شده بود، اما در آن زمان پایگاه اصلی طرفداران فوتبال بود.
اما این چرخش یک موج فراگیر نبود. این چرخش با هدف کسب سود از فرصتهای تجاری در کشورهای بهسرعت در حال توسعه طراحی شده بود؛ کشورهایی مانند مکزیک که در آن همدستان هاوه لانژ در رابطه با جامجهانی ۱۹۸۶ و بازیهای المپیک بعد از آن به گرفتن رشوه متهم شدند و یا برزیل، جایی که مقامات ذیصلاح سوئیس تخمین زدند که خود هاوه لانژ در دهه ۹۰ میلادی بیش از ۵۰ میلیون دلار رشوه گرفته است.
بوروکراسی هاوه لانژ این ابزار را در اختیار داشت تا زیرساختهای فوتبال را در کشورهایی ایجاد کند که کمترین نیاز را به آن داشتند و (در عین حال) اطمینان داشته باشد که سرمایهی فیفا و کمکهای گرفته شده از دولت برای توسعه فوتبال، در نهایت به جیب آنهایی خواهد رفت که از منافع فیفا محافظت میکنند.
گروههای بانفوذ در کشورهای در حال توسعه در همدستی با فیفا، معاملهای شیطانی میدیدند: از دستور کار هاوه لانژ (که تأمین مالی کوکاکولا را پشت سر داشت) حمایت کنید و بالقوه میلیونها دلار، بعضی از عناصر زیرساختهای مدرن، و به رسمیت شناخته شدن در صحنه جهانی را بهدست آورید.
مجمعالجزایر کیپوِرد را درنظر بگیرید. بعد از پیوستن به فیفا در سال ۱۹۸۲، فدراسیون فوتبال جدید این کشور کوچک در طول دو دهه با امکانات ناچیز و فساد دست به گریبان بود. اما در هنگام کنارهگیری هاوه لانژ از قدرت، فیفا این امکان را برای این کشور فراهم کرده بود که تعداد بیشماری زمین چمن و چندین مرکز تمرینی بسازد و به تعداد انگشتشماری از جوانان کشور امکان دهد به ستارگان فوتبال بدل شوند.
بوروکراسی هاوه لانژ این ابزار را در اختیار داشت تا زیرساختهای فوتبال را در کشورهایی ایجاد کند که کمترین نیاز را به آن داشتند و (در عین حال) اطمینان داشته باشد که سرمایهی فیفا و کمکهای گرفته شده از دولت برای توسعه فوتبال، در نهایت به جیب آنهایی خواهد رفت که از منافع فیفا محافظت میکنند.
بنابراین در تناقضی آشکار، فساد فیفا منبع پایداری آن نیز بوده است. اینگونه است که بلاترِ روسیاه (که دستآموز هاوه لانژ بود) انتخابات مجدد را مدیریت کرد تا برندهی آن باشد. رئیس فدراسیون فوتبال نیجریه به بیبیسی گفت: “بلاتر هوای آفریقا را دارد. آنچه بلاتر به پیش میبرد انصاف، بیطرفی و برابری بین ملتهاست”.
اما آنچه آنها در مورد بلاتر حس میکردند، در حقیقت اتحاد فراملی و ملی سرمایه بود که رؤیاهای پیشین در مورد توسعه پایدار را با فعالیتهای بیارزش، پرهزینه و در حال افزایش فوتبال بر باد داده بود.
در موریتانی، کشوری که تقریباً هیچ پیشینه فوتبالی نداشت و تیم ملیاش هرگز در یک تورنمنت بینالمللی بازی نکرده است، کمکهای فیفا به کشور امکان داد تا زمینهای فوتبال و زیرساختها را بهسرعت بنا کرده، استودیوها را تأمین مالی کند و قرارداد تلویزیون ملی را که امکان پخش هفتگی مسابقات فوتبال را فراهم میکرد، حفظ نماید. ناظران کمکهای بینالمللی، بعدها توجهات را به حسابرسی ضعیفِ همدستان فیفا جلب کردند (بخش اعظم این اسناد احتمالا دزدیده شده بود). اما این مسأله برای کشور موریتانی که هرگونه سرمایهگذاری را یک سرمایهگذاری خوب میدید و یا برای رهبری فیفا که کمکهایش را صرف خرید وفاداری کرده بود، کم اهمیت به نظر میرسید.
سود سهام این امپراطوری جهانی که توسط هاوه لانژ پایهگذاری شد و بهوسیله بلاتر ادامه یافت، در نهایت در اروپا توزیع خواهد شد. جایی که تلوزیون و بازاریابی بهسرعت در حال رشد لیگهای فوتبال پرطرفدار، آغازگر دور تازهای از رشد انفجاری در ابتدای هزارهی جدید خواهد بود.
سود سهام این امپراطوری جهانی که توسط هاوه لانژ پایهگذاری شد و بهوسیله بلاتر ادامه یافت، در نهایت در اروپا توزیع خواهد شد. جایی که تلوزیون و بازاریابی بهسرعت در حال رشد لیگهای فوتبال پرطرفدار، آغازگر دور تازهای از رشد انفجاری در ابتدای هزارهی جدید خواهد بود. دیوید گُلدبلت در کتاب توپ گرد است: تاریخ جهانی فوتبال مینویسد:
فیفای بلاتر در حبابهایِ رونق اقتصادی در فوتبال اروپا حمام میکرد. سه سال اول ریاستش با ابداع تلویزیون دیجیتال، دور تازهای از قراردادهای حق پخش تلویزیونیِ رشد یافته، و گسترش لیگ قهرمانان اروپا به بزرگترین و ثروتمندترین شکلش همزمان شد. بازار نقل و انتقالات نیز که تورم ثابتی را در قیمتها تجربه کرده بود، منحنی رشد بسیار سریعتری پیدا کرد. اما اگر شرایط اقتصادی را بهدقت بنگریم، شکوفایی فوتبال تنها یک جریان کوچک در حبابهای بازار بورس گستردهترِ اوایل قرن ۲۱ میلادی بود.
بلاتر بر اساس مخلوق موفقی که مرشدش بهوجود آورده بود و همچنین بهرهبرداری از بازارهای جدید در کشورهای در حال توسعه، حمایت ثروتمندترین شرکتهای دنیا را برای محصولات “رسمی” فیفا (نوشیدنی غیرالکلی رسمی، کفشهای ورزشی رسمی و غیره) جلب کرد که سود فیفا را به سطوحی فسادآور رساند.
همانطور که دِیو زیرین در کتابش در مورد جامجهانی ریو با عنوان “رقص برزیل با شیطان” اشاره میکند، مقامات رسمی فیفا نه تنها دولت برزیل را وادار به معلق نمودن قانون منع نوشیدن مشروبات الکلی در استادیومها کردند، بلکه تضمین گرفتند که آبجو رسمی خودشان با نام بادوایزِر (Budweiser) انحصار فروش را در اختیار داشته باشد. این درحالیست که آبجوهای محلی حتی نمیتوانستند در نزدیکی استادیومها نیز به فروش برسند.
سلطنت خونین فیفا
بازداشت ۹ مقام رسمی و ۵ همدست آنها در سوئیس و استرداد آنها به ایالات متحده، به ماجرای انتخاب مکانهای برگزاری جامهای جهانی ۲۰۱۸ و ۲۰۲۲ در روسیه و قطر گره خورده است.
در اتفاقی نسبتاً جدید برای فوتبال جهان، پادشاهی کوچک خلیج (فارس)، قطر، شوق فراوانی برای میزبانی جامجهانی بهعنوان بخشی از استراتژی اقتصادی جهانی داشت که به همراه دیگر اعضای شورای همکاری خلیج در آن سهیم است. از آنجا که سرمایهداران در نظامهای سلطنتی خلیج (فارس) از اشتیاق جهانی برای دستیابی به نفت خام ذینفع میگردند، آنها توانستهاند داراییهای خود را در سراسر جهان (از املاک مصر گرفته تا تیمهای ورزشی در بریتانیا و اوراق قرضه فدرال در ایالات متحده) گسترش دهند.
از آنجا که سرمایهداران در نظامهای سلطنتی خلیج (فارس) از اشتیاق جهانی برای دستیابی به نفت خام ذینفع میگردند، آنها توانستهاند داراییهای خود را در سراسر جهان (از املاک مصر گرفته تا تیمهای ورزشی در بریتانیا و اوراق قرضه فدرال در ایالات متحده) گسترش دهند.
پس از اینکه بعضی از منابع ادعا نمودند چند مقام رسمی فیفا از روسیه و قطر برای کسب میزبانی تورنمنت رشوه گرفتهاند، الزام قانونی در چندین کشور، تحقیق در مورد این مقامات را کلید زد.
البته همانطور که انتظار میرفت کمیته فیفای قطر ارتکاب هرگونه خطا در کسب میزبانی را تکذیب کرد. اما محرومیت یکی از اعضای این کمیته به اتهام فساد، به همراه تحقیقات داخلی فیفا که در آن مسؤول تحقیقات در پایان خود را از هرگونه پاکسازیِ خطاکاری قطریها مبرا میدانست، به شک و شبهات دامن میزند.
با اینهمه، رشوه تنها آغازی بر مشکلات قطر است.
جامجهانی ۲۰۲۲ در تابستان داغ و طاقتفرسای قطر برگزار خواهد شد که هم تماشاگران و هم بازیکنان را به خطر خواهد انداخت. قوانین سختگیرانه وهابی کشور قطر همچنین تأثیرات بدی برای تماشاگران زن به همراه خواهد داشت. بهعلاوه، آمادهسازی پُرهزینه قطر برای این تورنمنت مرگبار نیز بوده است؛ بعد از کسب میزبانی، دولت قطر از پروژهای ۱۰۰ میلیارد دلاری برای ساخت و نوسازی استادیومها، ساخت یک سیستم بزرگراهی جدید، سیستم ریلی پُرسرعت و همچنین ساخت ۵۵۰۰۰ اتاق هتل خبر داد.
در حال حاضر بیش از ۱۰۰۰ کارگر در مکانهای مربوط به این تورنمنت جانشان را از دست دادهاند و این در حالیست که کنفدراسیون بینالمللی اتحادیههای کارگری تخمین زده است که اگر ساخت و سازها طبق برنامه پیش رود، حدود ۴۰۰۰ کارگر مهاجر تا زمان شروع بازیها جان خواهند باخت.
در حال حاضر بیش از ۱۰۰۰ کارگر در مکانهای مربوط به این تورنمنت جانشان را از دست دادهاند و این در حالیست که کنفدراسیون بینالمللی اتحادیههای کارگری تخمین زده است که اگر ساخت و سازها طبق برنامه پیش رود، حدود ۴۰۰۰ کارگر مهاجر تا زمان شروع بازیها جان خواهند باخت.
توانایی قطر در کسب میزبانی و تأمین مالیِ این پروژه عظیمِ ساخت و ساز، متکی بر ساختار اقتصادی منحصربهفرد کشورهای حوزه خلیج (فارس) است. همانطور که پژوهشگرانی نظیر آدام هنیه نیز گفتهاند، این کشورها را میتوان با ترکیبی بینظیر از سلسلهمراتب حکومتی و سرمایه خصوصی در قالب خاندانهای حاکم و ملازمان آنها توصیف کرد.
کنترل این حکام مستبد بر درآمدهای نفتی به آنان اجازه میدهد در موقعیتهای تجاری پرخطر دست به ریسک بزنند و تعیینکنندهی پارامترهای هرگونه فعالیت اقتصادی مهم در کشورهایشان باشند. شهروندان این کشورها نیز در یک چیدمان قیممآبانه ادغام شدهاند؛ چیدمانی که در آن مردم برای تحصیل و نظام سلامت رایگان و همچنین داشتن شغلهای پردرآمد در حوزه خدمات عمومی، متکی به دولت هستند.
رشد اقتصادی سریع کشورهای حوزه خلیج (فارس) که آنها را به بعضی از ثروتمندترین کشورهای دنیا در بین کشورهای در حال توسعه تبدیل کرده- بر اساس معیار سرانه تولید ناخالص داخلی، سه کشور از کشورهای حوزه خلیج (فارس) جزء بیست کشور ثروتمند دنیا قرار میگیرند و سه کشور دیگر این منطقه نیز با فاصله اندکی بهدنبال آنها قرار دارند- صرفاً به درآمدهای نفتی مربوط نمیشود. این مسأله همچنین به بهرهکشی ظالمانه از کارگران مهاجر وابسته است.
قطر بهترین مثال در این مورد است. ۸۶ درصد از جمعیت قطر مهاجرانی از دیگر کشورها هستند و بر اساس گزارشهای سازمان عفو بینالملل در سال ۲۰۱۴، مهاجران ۹۴ درصد از نیروی کار در این کشور را تشکیل میدهند. بهدنبال کسب میزبانی، انتظار میرود قطر برای ساختنِ زیرساختارهای جدید به ۵۰۰ هزار تا ۱ میلیون مهاجر جدید نیاز داشته باشد. بهعنوان مثال در آگوست ۲۰۱۳، هر یک ساعت، بیست مهاجر جدید وارد این کشور کوچک شدهاند.
همانند دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج، مهاجران به قطر نیز تحت سیستم کِفالت (kafala) ثبتنام میشوند. کارگران مهاجر برای کار کردن باید تحت سرپرستی یکی از شهروندان کشورهای حوزه خلیج (فارس) قرار داشته باشند و در نتیجه بهواسطه این شهروندی تحت نظارت قرار بگیرند. برای گرفتن ضمانت، مهاجرانِ متقاضی معمولاً باید پروسهی طولانیِ تقاضای استخدام را طی کرده، مقادیر قابلتوجهی پول پرداخت کنند و از حقوق اساسی خود مانند آزادی ایجاد تشکل و رفتوآمد آزادانه در طول دوران اقامت در این کشورها چشمپوشی کنند.
همانند دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج، مهاجران به قطر نیز تحت سیستم کِفالت (kafala) ثبتنام میشوند. کارگران مهاجر برای کار کردن باید تحت سرپرستی یکی از شهروندان کشورهای حوزه خلیج (فارس) قرار داشته باشند… برای گرفتن ضمانت، مهاجرانِ متقاضی معمولاً باید پروسهی طولانیِ تقاضای استخدام را طی کرده، مقادیر قابلتوجهی پول پرداخت کنند و از حقوق اساسی خود مانند آزادی ایجاد تشکل و رفتوآمد آزادانه در طول دوران اقامت در این کشورها چشمپوشی کنند.
کفالت سیستمی فراگیر است که نیاز به نیروی کار مهاجر برای سرمایهی بهشدت در حال رشدِ کشورهای حوزه خلیج (فارس) را تحت کنترل دارد. سیستم کفالت قدرت فراوانی به شهروندانی که سرپرستی (مهاجران) را بر عهده میگیرند اعطا میکند چرا که کارگران پیش از تغییر کافرمایشان (که آنها نیز در اغلب موارد مهاجران را تحت تکفل دارند)، باید از شهروندِ سرپرستشان مجوز داشته باشند. چنین سیستمی با این طراحی دقیق، میلیونها کارگر را به قلمرو ناروشنِ بیقاعدگی میفرستد، و آنها را به فراسوی مرزهای استخدام ظاهراً به رسمیت شناخته شده پرتاب میکند؛ جاییکه خطر اخراج از کشور هر لحظه آنها را تهدید میکند.
بدرفتاری و تحقیر هرروزه کارگران، یک مسأله شایع در قطر است. گاردین در گزارش از ساخت تاسیسات جامجهانی ۲۰۲۲، به شرایطی پی برد که مطابق با تعریف سازمان بینالمللی کار از بردگی بود: ساعات کاری بیرحمانه، مکانهای زندگی محقر و ویران، و شرایط کاری عمیقاً خطرناک.
بررسی اخیر سازمان عفو بینالملل نشان میدهد که قطر در زمینهی عمل به وعدههایش برای رعایت حقوق مهاجران تقریباً هیچ پیشرفتی نداشته است. بهعنوان مثال، کارگران مشغول در پروژههای جامجهانی دیر حقوق گرفتهاند و یا اصلاٌ حقوقی دریافت نکردهاند و یا اینکه با توقیف پاسپورتهایشان و عدم صدور مجوز خروج از کشور بهزور (بر سر کار) نگه داشته شدهاند. این در حالیست که این کارگران تقریباً به مراقبتهای بهداشتی اولیه و بیمه دسترسی ندارند.
برای نمونه هنگامی که کارگران نپالی مشغول در پروژههای ساختمانی جامجهانی میخواستند بعد از زمین لرزه ماه آوریل که کشورشان را ویران کرد به خانه بازگردند، کارفرمایان قطری درخواستشان را رد کردند. اگرچه شرکتهای ساختمانی از فشارها برای برپایی هرچه سریعتر زیرساختهای جامجهانی سخن گفتند، اما باز هم این سیستم کفالت بود که چنین سوءاستفادهای را ممکن کرد.
بازیِ زشت
فوتبالِ بینالمللی تبدیل به صحنه و بهانهای برای قطر شده تا سرمایهداری کشورهای حوزه خلیج (فارس) را بهسوی وحشیانهترین پیامدهایش برای کسانی که در ساخت و نگهداری آن دخیلاند، سوق دهد.
بدرفتاری و تحقیر هرروزه کارگران، یک مسأله شایع در قطر است. گاردین در گزارش از ساخت تاسیسات جامجهانی ۲۰۲۲، به شرایطی پی برد که مطابق با تعریف سازمان بینالمللی کار از بردگی بود: ساعات کاری بیرحمانه، مکانهای زندگی محقر و ویران، و شرایط کاری عمیقاً خطرناک.درخواستها برای اصلاحات و یا تغییراتِ حداقلی، بسیار ناکافی است. سازمان عفو بینالملل به سهم خود استدلال میکند که تا زمانی که سیستم کفالت برچیده نشود هیچ پیشرفت جدی در وضعیت کارگران مهاجر محقق نخواهد شد. در صورت از بین رفتن این سیستم و براساس حقوق مهاجران که آنها را قادر میسازد مانند سازندگانِ کشورهای حوزه خلیج (فارس) از یک مکان دائمی و امن بهره ببرند، سیستمهای اجتماعی سلطنتیِ کشورهای حوزه خلیج (فارس) از اساس برانداخته خواهد شد.
متأسفانه رسانههای بینالمللی با تمرکز بیش از حد بر مساله فساد، از این بیدادها در میگذرند. حتی اگر طمعِ مقامات رسمی فیفا دلیل محتملِ واگذاری میزبانی جامجهانی به قطر بوده باشد، این بهرهکشی مرگبار کارگرانِ مهاجر است که رسوایی حقیقی به حساب میآید و این هم مستقیماٌ به مدل رشد فیفا مربوط میشود. فیفا یک بازی زیبا را زشت کرده است