سهميه نون بچهها رو بهشون نمیدادن. قايم میكردن و میفروختن به بازيافتی. بعد از سه هفته ما رو فرستادن كمرد. نصف بچهها اسهال خونی گرفته بودن. به كثيفی اردوگاه اعتراض كرديم، هميارای اردوگاه با لوله سبز ريختن سرمون. من بعد از 50 روز آزاد شدم. صبح آزاد شدم، از جاجرود اومدم تهران، غروب رسيدم پارک دروازه غار، همون جا نيم گرم هرويين گرفتم و كشيدم.
دولت تمام اعتباراتش را بر توسعه اردوگاههای درمان اجباری متمركز كرده. اينكه به ما كمك نمیکنند چندان اهميت ندارد. مهم اين است كه حتي برای همان جمعيتی هم كه به زور در خيابانها دستگير میکنند و به اردوگاه درمان اجباری میبرند، هيچ حمايت و اقدام موثری انجام نمیشود؛ نه حمايت شغلی و نه حمايت اجتماعی و نه حمايت خانوادگی.
تاكنون ۷۷ هزار معتاد خيابانی از سطح شهرها جمعآوری شدند و احتمال بازگشت اين افراد به مصرف موادمخدر، ۹۷ درصد است به اين معنا كه فقط ۳ درصد اين افراد، پاک میمانند.