نداشتن اوراق هویتی مانند شناسنامه، زندگی روزمره را دچار مشکلات متعددی میکند. اما معنی بیشناسنامه بودن در وضعیت پاندمی چیست؟
با شیوع کرونا بسیاری از ما فهمیدیم هنوز فرق ویروس و باکتری را نمیدانیم؛ این نشان از بحران آموزش عمومی دارد. یادداشت پیش رو به ضرورت آموزش عمومی علم برای شهروندی میپردازد.
داشتن شناسنامه و سند هویتی، ابتداییترین حق یک شهروند در زندگی امروزه است که برای بهرهمندی از امکانات و مزایای زیستن در جامعه انسانی، بتواند احقاق حق و برای کسب زندگی مطلوب تلاش کند. شاید در نگاه اول و در سطح عموم جامعه، وجود افراد بیشناسنامه، قدری غیرعادی و عجیب باشد؛ اما رفتن به لایههای زیرین جامعه، ما را با واقعیتهای تلخی در این زمینه روبهرو میکند.
آیا صحبت کردن در مورد «زنان» یک جامعه منطقی است؟ آیا «زنان» یک گروه یکدست هستند که از موضوعاتی یکسان-همچون پدرسالاری- به یک اندازه رنج میبرند و راههای مشابهی را برای الغای این روابط و دستیابی به برابری میپیمایند؟ یا بهتر است در مورد «زن» و «گروههای مختلف زنان» صحبت کنیم، چراکه آنها تفاوتهایی اساسی با یکدیگر دارند؟ در مطلب زیر و شعر همراه آن، مونا کریم (۱) به نقد یککاسه کردن زنان میپردازد و معتقد است مناسبات نابرابرانه همانقدر که در بین زنان و مردان دیده میشود، در مورد رابطۀ بین خود زنان نیز مصداق دارد. مورد خطاب او بخصوص زنان طبقات نخبۀ هر جامعهای هستند که برای رسیدن به شهروندی کامل و حرکت دوشادوش مردان، از هر ابزاری استفاده میکنند، حتی اگر این ابزار، زنان طبقات فرودست و کار آنان باشند. گرچه ارجاع مونا کریم به روابط منزجرکنندۀ قدرت میان زنان کارگر و کارفرما در جوامع عربی است، اما یافتن چنین روابطی در جامعه امروز ایران، با حضور زنان کارگر و زنان افغان، چندان دشوار نیست.