پیشتر در میدان یادداشتی با عنوان عنوان «جام زهر در ماه عسل» منتشر شد که نقدی بر برنامه ماه عسل در ماه رمضان از صدا و سیما بود. حمیدرضا یوسفی اینبار در یادداشتی دیگر به برنامه خندوانه پرداخته است. برنامهای که این روزها به نظر مورد توجه مخاطبان بسیاری قرار گرفته است. آنچه در این دو برنامه مشترک است، احساساتی کردن مخاطب و به غلیان انداختن هیجانات درونی به طور مصنوعی و اغراقآمیز است؛ یکی با بازنمایی فلاکت و بدبختی و دیگری با نشان دادن موفقیت و خوشبختی. رویکرد هر دو برنامه نیز یکسان است. بدبختی و خوشبختی شخصی است و نه تابع پیچیدگی عوامل ساختاری. هر دو برنامه یک پیام را به دو شیوه منتقل میکنند. برای رهایی از مشکلات به خود رجوع کن و به این بیندیش که از تو بدبختتر هم وجود دارد و یا به سیاق خندوانه به دردهات بلند بلند بخند. و نهایتا اثر هر دو سرپوشگذاشتن بر روی واقعیتهای تلخ اجتماعی و اقتصادی از نابرابری تا فقر و تشویق کردن افراد به غرقشدن در زندگی روزمره و بیتوجهی به آن چه که در اطرافشان هر روز از صبح تا شب میگذرد.
پژوهشهای تجربی میگویند ما آنقدرها هم که فکر میکنیم، در تشخیص یاوهگویی مهارت نداریم. هری فرانکفورت، استاد ممتاز فلسفه در دانشگاه پرینستون، در کتاب خود، در باب مزخرفگویی، میگوید: «اکثر مردم به توانایی خود دربارۀ تشخیص چرندوپرند و اجتناب از آن اطمینان دارند.» بااینوجود، بیش از ۹۸درصد شرکتکنندگان در آزمون چرندوپرندپذیریِ ما حداقل به یک مورد چرندوپرند بهعنوان موضوعی عمیق رأی دادند. اما چرندوپرند موضوع خندهداری نیست. ممکن است برخی مزخرفات شاعرانه در توییتر آنقدرها هم مسئلهساز نباشد؛ اما فقدان احترام به حقیقت که مشخصه یاوهگویی است، پیامدهای مهمی به دنبال دارد.