سهميه نون بچهها رو بهشون نمیدادن. قايم میكردن و میفروختن به بازيافتی. بعد از سه هفته ما رو فرستادن كمرد. نصف بچهها اسهال خونی گرفته بودن. به كثيفی اردوگاه اعتراض كرديم، هميارای اردوگاه با لوله سبز ريختن سرمون. من بعد از 50 روز آزاد شدم. صبح آزاد شدم، از جاجرود اومدم تهران، غروب رسيدم پارک دروازه غار، همون جا نيم گرم هرويين گرفتم و كشيدم.
دولت تمام اعتباراتش را بر توسعه اردوگاههای درمان اجباری متمركز كرده. اينكه به ما كمك نمیکنند چندان اهميت ندارد. مهم اين است كه حتي برای همان جمعيتی هم كه به زور در خيابانها دستگير میکنند و به اردوگاه درمان اجباری میبرند، هيچ حمايت و اقدام موثری انجام نمیشود؛ نه حمايت شغلی و نه حمايت اجتماعی و نه حمايت خانوادگی.
زنان کارتنخواب که اکثریت آنها مبتلا به اعتیادند، اگر بخواهند برای ترک اعتیاد به صورت خودمعرف جایی بستری شوند، مکانی در تهران برای ترک خودخواسته آنها وجود ندارد. چند وقتی میشود که کمپهای رایگانی که با این هدف در شهر راهاندازی شده بود همه یکباره تعطیل شدند.
کمی بعد از مرکز شهر کهریزک، درست کنار کارخانههای بزرگ صنعتی استان تهران، در یکی از فرعیهای خاکی و خلوت ٦٠متری امامحسین، تابلوی کمپ شفق، مرکز نگهداری معتادان متجاهر ماده ١٦ خودنمایی میکند. درهایی بزرگ و فلزی با پنجره کوچکی که شبیه همه اردوگاههای نگهداری است، نشان از نگهداری سفتوسخت زنانی است که حالا نزدیک به چهار ماه است دوران ترک اعتیادشان را در آن جا میگذرانند.