کار کردن اغلب آزاردهنده و فرسایشی است. کلیتر بگویم، از همان روز اولی که آدمها مجبور شدند برای پول کاری را که دوست ندارند انجام دهند، به این نتیجه رسیدند که کارکردن خوشایند نیست. اما امان از رئیسها و کارفرماها که موجودات آبزیرکاهیاند و روز به روز هم باتجربهتر میشوند. ویلیام دیویس۱، جامعهشناس و اقتصاددان انگلیسی به تازگی کتابی با نام صنعت شادی۲ نوشته است که بسیار جالب و البته تا حدودی هم ناراحتکننده است. او در این کتاب روشهایی را افشا میکند که طی آنها کارفرمایان ما به علم و اندازهگیری رویآوردند تا روی میزان شادی کارکنانشان تأثیر بگذارند. شادیای که مداوماً از عوامل نهادی (تعادل ناپایدار شغل و زندگی؛ رقابت شدید) آسیب میبیند. کتاب دیوید که عمیقاً محققانه است و بیجاروجنجال، جبران خوبی برای انبوه کتابهای شبهعلمی شادی است که اینروزها بازارشان در حوزهی کسبوکار و مدیریت بسیار داغ شدهاست؛ کتابهایی که بسیار بعید است نویسندگانشان با اهداف ایدئولوژیک مهمتری که شادی و رفاه در محل کار دارد، آشنا باشند. مجلهی ساینس آو آس۳، با مؤلف این کتاب دربارهی خطرات زندگی کمیشده، اهمیت مورد بدفهمی واقعشدن، و دوست خوب و خوشحال ۴ و البته موذی گوگل مصاحبه کرده است.
سیلویا فدریچی در مصاحبه با وبسایت «مبارزه شاد» میگوید «ناتوانی در تبدیل سیاست به تجربهای که مابهازایی دارد، بخشی از دلیل ناکامی چپ رادیکال در جذب شمار زیادی از مردم بوده است». او از «مبارزه شاد»، لزوم کنار گذاشتن انحصارگری، تجربهاش در جنبش فمینیستی، مساله هویت و چندپارگی و اتحاد نیز سخن گفته است. این مصاحبه با سیلویا فدریچی در اوایل ۲۰۱۶ توسط کارلا برگمن و نیک مونتگومری برای وبسایت «مبارزه شاد» انجام شده است. برای این مصاحبه ما (نیک و کارلا) دیباچهای برای فدریچی فرستادیم که خطوط کلی برخی از ایدههای پروژهمان را ترسیم میکرد و بر اساس موضوعات کتابمان و کارهای فدریچی با او گفتگویی داشتیم.
جامعه سرمایهداری میخواهد نشان دهد یک کارگر شاد ١٢ درصد کارایی بیشتری دارد. برای همین است که حالا علم احساسات را علم کردهاند و اسمش را گذاشتهاند «بررسی و مدیریت احساسات».