هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن میگوید ما باید تظاهر کنیم دربارۀ آن چیزی میدانیم. واقعا دروغ محسوب نمیشود اگر در مهمانی، همکارانمان دربارۀ فیلم یا کتابی صحبت میکنند سرمان را بالا و پایین ببریم که یعنی من هم دربارۀ آن مطالعه کردهام. این درصورتی است که همکارانمان هم دربارۀ آن فیلم یا کتاب فقط نظرات نیشدار کس دیگری را در شبکۀ اجتماعی تایملاین یا فیدخوانش بازگو میکنند. کارل تارو گرینفلد، ژورنالیست ژاپنی، ادعا میکند ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک میشویم، داناییای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.
آیا رقابت در آموختن مطالب واقعا با هدف رقابت در کسب آگاهی بیشتر صورت میگیرد و یا تنها برای کسب نمراتی بالاتر در قیاس با همسالان؟ و چگونه موفقیت در این دیدگاه تبیین و ارزیابی میشود؟ این حس رقابت در کدام چارچوبهای نظری ماهیت دانش، یادگیری و تعلیم و تربیت درونی شدهاند؟ و چه مکانیسمهای اجتماعی و فرهنگی به شکلگیری چنین دیدگاهی کمک کردهاند؟